به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، یوسف مولایی بهطور کلی به ابزار حقوقی و سیاسی برای مدیریت اختلافات با آمریکا قائل است. او اگرچه اعتقاد دارد در بحثهای حقوقی هم دست ما آنچنان باز نیست و خلأها و ضعفهای زیادی در ساختار کنونی مناسبات بینالمللی وجود دارد و توافقات بینالمللی ضمانت اجرایی قوی ندارند –کمااینکه برجام ضمانت حقوقی موثری نداشت- باز هم این مسیر را نسبت به راهحلهای غیرحقوقی و سیاسی و توسل به زور ترجیح میدهد. این عضو هیاتعلمی دانشگاه تهران البته تصریح میکند هیچ تضمینی برای ماندگاری هیچ نوع توافقی با آمریکا وجود ندارد و اصولا هزینه نقض توافق نیز برای کشورهای قدرتمند پایین است.
سال گذشته موضوعی را در یک گفتوگو مطرح کردید مبنیبر اینکه دو کشور ایران و آمریکا در عرصه بینالملل به لحاظ حقوقی موقعیت برابری دارند، هر دو دارای حاکمیت مستقل هستند و از موضع برابری در برابر قوانین بینالمللی برخوردار هستند. ولی در عرصه بینالمللی واقعیتهای سیاسی همواره با واقعیتهای حقوقی شباهت ندارد و واقعیت سیاسی بیانگر این مساله است که ایالات متحده آمریکا تلاش میکند با سیاستهای خصمانه و بهخصوص در زمینه اقتصادی ایران را تحتفشار قرار بدهد تا بتواند به اهداف از پیش تعیینشده خود دست پیدا کند. با توجه به شرایطی که خود شما تصویر کردید، ارزیابی شما درخصوص مذاکره مستقیم چیست و فکر میکنید مذاکره در این موقعیت چه چشماندازی دارد؟
من معتقدم کشورها به لحاظ حقوقی دارای حاکمیت مستقل بوده و با هم برابر هستند ولی در عمل دولتها با هم برابر نیستند، چون قدرت برابری ندارند. منظور از قدرت آن امکانات و منابعی است که به هر کشوری اجازه میدهد در روابط بینالملل روی تصمیمات دیگر کشورها تاثیر بگذارد و از تصمیمات دیگر کشورها کمتر تاثیر پذیرد.
وقتی کشورها با هم برابر نیستند معمولا از منطقهای متفاوتی برای تنظیم مناسبات خود استفاده میکنند. آنکه قدرت بیشتری دارد، هرچه بیشتر به قدرت خود متکی میشود و معادلات را در مناسبات بینالمللی به نوعی تحتتاثیر قدرت خود مدیریت میکند. در این صورت کشورهایی که قدرتشان کمتر است، بیشتر از کشورهای قدرتمند نیاز دارند از ظرفیتهای نظم حقوقی استفاده کنند که به نوعی چتر حمایتیاش را حداقل بهطور نسبی برای همه کشورها باز کرده است. از این جهت منشور ملل متحد معمولا برای کشورهایی که با هم اختلاف دارند صرفا از منظر حقوق بینالملل - در حوزه سیاسی دیدگاههای متفاوتی به لحاظ کارشناسی وجود دارد- توصیه میکند از طریق مذاکره و روشهای مسالمتآمیز اختلافات خود را حل کنند. به هر ترتیب اگر این اختلافات از این مسیر حل نشوند تنش تشدید میشود و درنهایت ممکن است به مرحلهای برسد که صلح و امنیت بینالمللی را به خطر بیندازد و در آن صورت شورای امنیت وارد عمل میشود. این اختلاف البته سقف دارد. به هر حال در یک نقطهای این مساله باید حل شود. اگر اختلافات به لحاظ حقوقی حل و فصل نشوند در حوزهای وارد میشویم که بیشتر سیاسی و غیرحقوقی است و در آنجا چون قدرتها نابرابر است آنکه قدرت بیشتری دارد ممکن است بتواند با توسل به زور و استفاده از منابع دیگر اختلاف را به نفع خود مدیریت کند. بحثی که من پیشتر مطرح کرده بودم این بود که برای کشورهایی که قدرت کمتری دارند معمولا استفاده از ظرفیت حقوقی مناسبتر است والا اینکه به لحاظ سیاسی به دولت ایران بگویم حتما مذاکره کند یا نکند موضوعیت نداشت.
شما میفرمایید حتی در صورتی که تنش به سقف برسد، درنهایت این تنش در نقطهای باید تمام شود و در این صورت باز کشوری که به لحاظ سیاسی توان بیشتری دارد دست بالا را دارد؟
همیشه شما یا متکی به عنصر قدرت هستید و هر که قدرت بیشتری دارد بیشتر میتواند امتیاز بگیرد یا متکی به منطق حقوقی هستید که همه را برابر میداند. در منطق حقوقی مذاکره در راس ابزارهای حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات قرار دارد ولی در حوزهای که منطق حقوقی را رها کنید و با منطق قدرت بخواهید مشکل را حل کنید آنکه قدرتمندتر است و منابع بیشتری دارد تلاش میکند با استفاده از عنصر قدرت موضوع را به سود خود خاتمه دهد.
با این وصف این برداشت را تایید میکنید که ولو با پیشفرض منطق حقوقی، هرچه مولفههای قدرت طرفین بیشتر باشد ابزار چانهزنی آنها در مذاکره بالاتر است؟
مسلما. ولی باز در آنجا هم حقوق یکی از مولفههای قدرت است چون یکی از کارکردهای حقوق این است که محدودیت ایجاد میکند. برای کسی که قدرت دارد هم محدودیت ایجاد میکند.
الان فکر میکنید سازوکارهای حقوقی بینالمللی چقدر زمینهساز چنین مذاکرهای هستند؟ چقدر میتوانند تامینکننده منافع ما در پای میز مذاکره با آمریکا باشند؟ بهعنوان نمونه بعد از خروج آمریکا از برجام خود شما در گفتوگو با «فرهیختگان» گفتید اقدامی چون طرح شکایت در دیوان لاهه نتیجهای برای ایران ندارد و ما نمیتوانیم آنجا آمریکا را مغلوب بکنیم، چراکه به لحاظ حقوقی دست ما آنجا خیلی پر نیست.
بله ولی وقتی به طرف ابزارهای غیرحقوقی و فراحقوقی ازجمله توسل به زور میروید، هم پرهزینه است و هم در آنجا آنکه قدرت بیشتری دارد خیلی بهتر از این قدرت استفاده میکند. فکر نمیکنم منطق زورآزمایی برای کشورهایی که قدرت مساوی ندارند منطق خوبی باشد. البته طبیعتا اینگونه نیست که در بحثهای حقوقی دست ما باز است و ما دست بالا را داریم ولی حداقلش این است که منطق و استدلالهای حقوقی بر شیوههای حل و فصل اختلافات حاکم است، به علاوه اینکه شما از پشتیبانی جامعه جهانی برخوردار هستید. به هر ترتیب کشورها دوست ندارند متهم به این شوند که نسبت به قواعد و استانداردهای حقوقی، بیاعتنا هستند. با همه این حرفها انتخاب، انتخاب راحتی نیست.
سوال من بهطور مشخص این است که چرا وقتی برجام عملا از سوی آمریکا نقض شد، این منطق حقوقی و آن قواعد بینالمللی نتوانستند برای ایران احقاقحق کنند؟
حقوق بینالملل در جامعه بینالملل جاری است و جامعه بینالملل متکی به یک اصل بزرگ حقوقی و سیاسی به نام برابری حاکمیتهاست. دولتها حاضر نیستند یک قدرت فرادولتی بالای سر آنها قرار بگیرد و به آنها امر و نهی کند، بنابراین ضمانت اجرایی چندان قویای وجود ندارد. چون دولتها نمیخواهند این ساختار تولید شود. در جایی که خلأهای ساختاری و ضعفهای اساسی وجود دارد معلوم است نباید توقع شما در حد انتظار از یک ساختار مطلوب بالا برود. این ساختار مطلوبی نیست. ساختاری است که براساس حداقل توافق کشورها برای ایجاد حداقل نظم شکل گرفته است. برای ایجاد نظم پایداری که عدالت در آن جریان داشته باشد، نیست. بنابراین ما به ضعفهای این جامعه آگاهی داریم و میدانیم حقوق بینالملل ظرفیتهای مطلوبی ندارد اما اگر قرار باشد بین دو گزینه استفاده از ابزارهای حقوقی یا استفاده از ابزارهای غیرحقوقی بهخصوص نظامی بخواهد انتخاب شود، من میگویم باز هم استفاده از ابزارهای حقوقی که در جامعه جهانی امروز خیلی کامل هم نیست، به نفع کشورهایی است که در زورآزمایی عرصه قدرت ممکن است توان آنها به اندازه کشورهای قدرتمند نباشد.
زاویه بحث شما را میفهمم ولی سوال این است که اگر نخواهیم قیاس کنیم و فقط بخواهیم به لحاظ حقوقی این ماجرا را بسنجیم، چرا همین بستر حقوقی نمیتواند تامینکننده حق ما باشد؟
چون ضمانت اجرایی موثری وجود ندارد. شما انتظار دارید چه کسی این ضمانت اجرایی را تولید کند؟ دولتها وقتی ساختارهایی ایجاد نکردند که در آنجا از حاکمیت خود به نفع حاکمیت فرادولتی عدول کنند، نباید انتظار داشته باشید این ساختار کارآمدی قوی داشته باشد. هیچ دولتی حاضر نیست بالای سرش دولت دیگری قرار گیرد.
البته الان به لحاظ عملی این اتفاق میافتد و دولتها با تحریمهای یکجانبه آمریکا همراهی میکنند. عملا این موضوع را پذیرفتهاند.
ما حاکمیت بالاتر نداریم. اگر باشد شما باید یک سیستم امنیت دستهجمعی داشته باشید. مثلا کشورهایی که در سازمان ملل جمع شدند، هر اتفاقی برای هر کدامشان بیفتد و علیه هرکدام که تعرضی صورت گیرد دیگر کشورها نیروی نظامی به آنجا اعزام و همانند آتشنشانان آتش را خاموش میکنند. اساسا چنین ساختاری وجود ندارد که چنین انتظاری داشته باشید.
با این وصف در این شرایطی که بیان میکنید توافقات بینالمللی ضمانت اجرایی قوی ندارند و کارآمدی خیلی قابلتوجهی در سازوکارهای بینالملل وجود ندارد، منطق حکم میکند پشتوانهها و مولفههای قدرت را هر کشوری در نظر بگیرد.
در واقعیت این اتفاق میافتد ولی در رقابت و زورآزمایی وقتی شما هر چه دارید به کار میبندید تا قدرت خود را بیشتر کنید، چون منابع کمتری دارید، هرگز به کشورهایی که بمب و امکانات وسیع زرادخانهای دارند، نمیرسید. باز بهتر است در کنار کشورهایی قرار گیرید که آنها از تقویت این ساختارهای حقوقی و سازههای حقوقی دفاع میکنند. برای اینکه دنیا باید به آن سمت حرکت کند ولی این حرکت کند است.
جامعه جهانی برای خود یک ساختار حقوقی دارد که بخشی از آن اجرا میشود و بخشی به حوزه حاکمیت دولتها میرود و یک مواقعی کارکرد ضعیف دارد. چون ضمانت اجرا مستلزم وجود نهادهایی در دنیاست که مسئولیت نظارت و اجرای این قواعد را برعهده بگیرند. مثلا سازمان ملل را کشورها ایجاد کردند ولی غیر از مساله صلح و امنیت که در اختیار شورای امنیت است تصمیمات بقیه قسمتها یا ارگانهای سازمان ملل از ضمانت اجرایی مناسبی برخوردار نیست. درنهایت میخواهم بگویم باید واقعبین باشیم. توقعات ما باید با واقعیت منطبق باشد ولی اینکه هر کشوری دنبال این میرود که حداکثر قدرت را برای خود تولید کند، یک واقعیت است.
ما امروز نه در جنگ نظامی با آمریکا هستیم و نه بر سر میز مذاکره با آن نشستهایم. منظور اینکه غیر از مذاکره و جنگ حالت سومی نیز وجود دارد که ما امروز در آن به سر میبریم. در ساختاری که به لحاظ واقعی تصویر کردید، شما بین دوگانه وضع موجود و مذاکره، فکر میکنید کدام یک بیشتر تامینکننده منافع ما خواهد بود؟
برای بحثهایی از این دست باید فضایی ایجاد شود که یک گفتوگوی فراگیر ملی متشکل از تخصصهای مختلف شکل گیرد. وقتی من در کنار یک متخصص اقتصادی، سیاسی، امنیتی، نظامی و... قرار بگیرم شاید نظرم تغییر کند. الان من فقط از یک بعد مساله را مطرح میکنم و آن تنها بعد حقوقی است. این موضوع باید به صورت مجموعه دیده شود و با توجه به همه ساختارها و متغیرها تصمیمی اتخاذ شود که به نفع کشور است.
من صرفا از دید حقوقی موضوع را میبینم ولی مسائل بینالمللی یک مساله صرفا حقوقی نیست و ابعاد دیگر آن بااهمیتتر از بحث حقوقی است.
اگر از همین منظر حقوقی بخواهیم نگاه کنیم با توجه به ساختار موجود قدرت در آمریکا و مناسباتی که وجود دارد، اساسا چه نوع توافقی با چه خصوصیاتی میتواند تضمینشده تلقی شود و خیالمان راحت باشد که این توافق در دولت بعدی آمریکا دستخوش تغییر نمیشود؟
هیچ تضمین صددرصدیای وجود ندارد. در هر معاهدهای اینگونه است. شما هر معاهدهای را میتوانید به هم بزنید. به هرحال این موضوع مسئولیتی دارد و شما باید هزینه آن را بدهید و هزینه هم برای کشورهای قدرتمند بسیار کمتر است. حالا میشود روی افکار عمومی و جامعه مدنی و کشورهایی که طرفدار صلح هستند و... حساب کرد. این خود نیرویی تولید میکند. مثلا درباره محیطزیست هم ضمانت اجرایی موثری ندارید. آمریکا در موافقتنامه پاریس همکاری نمیکند. یکباره جنبش مدنی قویای که بیشتر خردسالان در آن فعال هستند شروع شده و در سطح جهانی شکل میگیرد و این فشاری روی کشورها میآورد که تصمیمات معقولی بگیرند. برای طرفداری صلح و امنیت همیشه این سرمایه وجود دارد که میتوان از آن استفاده کرد. بنابراین باید به سمت هر ابزاری که میتواند به شما کمک کند تا موازنهای که در قدرت ایجاد شده به ضرر شما نباشد، حرکت کنید. به هرحال آمریکا خیلی جاها اقدامات خلاف حقوق بینالملل و حقوق بشر انجام داده و در اذهان عمومی متهم به این موضوع است. خیلیها در دنیا با آن مخالف هستند. باید از این نیروها استفاده کرد و اجازه نداد آمریکا با تبلیغات خود از این ابزار بیشتر علیه کشور ما استفاده کند.
با این وصف با توجه به آنچه شما درباره مصداق آمریکا بیان کردید و گفتید هیچ تضمین صددرصدی برای پایداری توافق با آن وجود ندارد فکر میکنم صورتمساله روشن باشد.
دنیا همیشه در حال جنگ است. اروپا با آمریکا هر روز در جنگ است، آمریکا با روسیه و چین در جنگ است. بهرغم اینکه ضمانت اجرایی قاطعی وجود ندارد ولی حداقل موازنهای برقرار است. این هم خودش ظرفیتی است دیگر، چون دنیا فقط در اختیار آمریکا نیست. الان دنیا به نوعی به سمت چندقطبی است. الان در منطقه اوراسیا روسیه برای خود قدرت است، ایران در منطقه خود قدرتی است، چین هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ نظامی برای خود قدرتی است، اتحادیه اروپا نیز همینطور.
به هر حال ظرفیتی وجود دارد که اگر به درستی از آن استفاده شود این نیست که همیشه آمریکا به تنهایی دست بالا را داشته باشد. آمریکا یک قدرت برتر در حدی که همه تابع او باشند، نیست. باید بتوانید از این ظرفیتها هم استفاده کنید. توزیع قدرت در سطح جهانی به سمت چندقطبی میرود و این کمک میکند که آمریکا همیشه دست بالا را نداشته باشد.
* نویسنده: محمد جعفری، روزنامهنگار