به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، مرتضی سوری، دانشجوی مطالعات اوراسیا دانشگاه شهید بهشتی طی یادداشتی در روزنامه «فرهیختگان» نوشت: پس از ماهها مذاکره و کشمکش بین بریتانیا و کمیسیون اروپا پیرامون نحوه اجرای برگزیت، بوریس جانسون نخستوزیر بریتانیا و ژان کلود یونکر رئیس کمیسیون اروپا به توافقی بر سر برگزیت دست پیدا کردند. این توافق برای اجرایی شدن نیاز به تایید پارلمان اروپا و بریتانیا داشت. در بریتانیا نمایندگان مجلس در نشست فوقالعاده پارلمان با این توافق چندان همراهی نکردند و اصلاحیهای را به تصویب رساندند که بر اساس آن، وقتی لوایح و قوانین لازم برای اجرای توافق به تصویب مجلس برسد، برگزیت اجرایی شود. بریتانیا آماده بود که در فرصت دوهفتهای باقیمانده، از اتحادیه اروپا جدا شود، اما حالا به درخواست پارلمان، سه ماه دیگر یعنی تا ۳۱ ژانویه ۲۰۲۰ این اتفاق به تاخیر خواهد افتاد. برای اروپا بیش از هر چیز نحوه خروج از اتحادیه اهمیت دارد. شورای اروپا و وزارت برگزیت در بریتانیا بر سر نحوه باز کردن پیوستگیهای اقتصادی، تجاری و سیاسی طرفین توافق کردهاند؛ پیوستگیهایی که به تعبیر موافقان برگزیت، بریتانیا را گرفتار سرنوشت مشترک نامشخص اتحادیه اروپا کرده است. همه تلاشها برای برگزیت با این هدف صورت گرفته که انگلستان سالهای رویایی خود را پیدا کند.
از سوی دیگر، اتحادیه اروپابهویژه آلمان و فرانسه با اتخاذ موضع بیتفاوتی، اصراری به ماندن بریتانیا در اتحادیه اروپا ندارند و سعی میکنند بازی را بهگونهای رقم بزنند که تاوان این تصمیم را خود بریتانیا بدهد، نه اتحادیه اروپا و اعضای آن.
ماده ۵۰ پیمان «لیسبون» به کشورهای عضو حق خروج از اتحادیه داده و شرایط این امر را به کشورها نشان میدهد و از طرفی امکان بازگشت به آن را هم با حفظ شرایطی امکانپذیر میداند؛ اما به نظر میرسد بریتانیا تصمیمی غیرقابل بازگشت گرفته است.
ژنرال دوگل، رئیسجمهور وقت فرانسه در سال 1963 در یک کنفرانس مطبوعاتی با عضویت بریتانیا در اتحادیه اقتصادی اروپا با این استدلال مخالفت کرد که بریتانیا میخواهد «شرایط خودش را به بلوک 6 کشور تحمیل کند.» او معتقد بود که کاراکتر منزوی جزیره، ساختاری اقتصادی-سیاسی ساخته بود که «عمیقا» با ساختار قارهای اروپا تفاوت داشت. او میگفت بریتانیا اسب تروای آمریکا در اتحادیه اروپا خواهد بود و با ورود این کشور، اتحادیه از درون فرو میپاشد. اکنون پس از 56 سال به نظر میرسد استدلال دوگل بسیار واقعبینانه بوده است، چراکه بریتانیا در تمام دوران عضویتش سعی کرد فاصله خود را با اتحادیه حفظ کند.
بریتانیا بر همین اساس، سال 1992 که پیمان اتحادیه اروپا (پیمان ماستریخت) برای شکلگیری اتحادیه اروپا و خلق واحد پول مشترک یورو امضا شد، بسیاری از تعهدات را نپذیرفت و اتحادیه نیز بریتانیا را مجزا کرد تا به حوزه شنگن نپیوندد و پول واحد اروپایی را نپذیرد. اگر استدلال ژنرال دوگل و طرفداران امروزی برگزیت در دیگر کشورهای عضو اتحادیه را بپذیریم، اتحادیه اروپا با خروج بریتانیا از انسجام بیشتری برخوردار خواهد شد و با قدرت گرفتن بیشتر آلمان و فرانسه، رنگ و بوی اروپایی بیشتری به خود خواهد گرفت. درخواست آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان از اعضای پارلمان انگلستان برای موافقت با توافق جدید نیز موید همین مطلب است.
آنچه از طرف بوریس جانسون دنبال میشود میتواند روی دیگر سکه برگزیت باشد. تاریخ به ما نشان داده که بریتانیا در بزنگاههای تاریخی تصمیمات استراتژیکی گرفته که جهان سیاست و روابط بینالملل را تغییر داده است. بریتانیا همان کشوری بود که در میانه جنگ جهانی دوم پای آمریکا را به نبرد باز کرد و با بههم زدن همه معادلات جهان دوقطبی را شکل داد. برگزیت میتواند تکرار همان اتفاق باشد و در شکلدهی جهان آینده تاثیری اساسی بگذارد؛ تاثیری که اگر آن را در چارچوب گفتمانی شیفت پارادایم جهان تکقطبی به چندقطبی ببینیم، شاید برای سیاستمداران و اقتصاددانان کشورها علامتی باشد که بتوانند نقش و جایگاه خود و کشورشان را در آن جستوجو کنند.
اولین اثر برگزیت برای جهانیان در عصر جدید، فروریختن تصویری است که ملتها از اتحادیه اروپا دارند و در پی آن حامیان نوناسیونالیستی که معتقدند جهان دوباره به دولت- ملتهای کوچک باز خواهد گشت، به مصدر قدرت کشورها روی خواهند آورد. نوناسیونالیسمی که با سوار شدن بر پوپولیسم مردمی در دولتها قدرت یافته است. ریاستجمهوری دونالد ترامپ در ایالات متحده و نخستوزیری بوریس جانسون در بریتانیا را میتوان از این دست گفتمانها دانست.
اتحادیه اروپا در طول ۶۰ سالی که از جامعه اقتصادی اروپا به شکل امروزی خود در آمده است، در فرآیند همگراییاش با فراز و نشیبهایی همراه بوده ولی توانسته الهامبخش حرکتهای بزرگ همگرایی در مناطق مختلفی از جهان باشد، بهعنوان مثال جریان همگرایی در جنوب شرق آسیا به رهبری چین و موج همگرایی در اوراسیای مرکزی با محوریت روسیه را میتوان نام برد. اما امروزه شاهدیم که ساختار پیچیده اتحادیه اروپا و بروکراسی چند لایه آن، خود باعث فرار یکی از استوانههای اصلی اتحادیه شده و تحت تاثیر آن نیز صدای استقلالطلبان اروپا -همچون مردم کاتالونیا در اسپانیا- بلندتر شنیده میشود.
امروزه دیگر سوال مهم این نیست که اروپای آینده به چه شکل خواهد بود، بلکه مهم این است که اوراسیا چگونه خواهد بود؟ اروپا و آمریکایی که توسعه شهرهایشان بر اساس مرکزیت و محوریت صنایع ایجاد شده بود و چهره جدید خود را پس از انقلاب صنعتی ترسیم کرده بودند، امروزه شاهد صنعتزدایی در بسیاری از مناطق شهریشان هستند؛ صنایعی که به اوراسیا و شبهقاره منتقل شدهاند. شکل گرفتن کانون تولید در شرق اوراسیا و وجود منبع عظیم انرژی در شمال اوراسیا یعنی روسیه، نیروی کار ارزان و آموزشدیده در کشورهای آسیایی و پهنه عظیم منطقه اوراسیا باعث شده است نخبگان بریتانیایی یکبار دیگر تصمیم تاریخی بگیرند و خود را از قیود اتحادیه اروپا -که آنها را در چارچوبهای سیاسی و اقتصادی خود محدود میکرد- برهانند و با استقلال عملکردی خود، تعاملات جدیدی را با ایالات متحده، چین، روسیه و هند برقرار کنند.
دنیا بهسرعت در حال تغییر است و هر کشوری که بتواند سریعتر خود را برای این تغییرات آماده کند، میتواند آینده را از آن خود کند. بریتانیاییها خوشحالند که با برگزیت غرور ملی و هویت تاریخی خود را باز مییابند و دیگر مسئول جبران مشکلات اقتصادی و سیاسی اتحادیه اروپا نیستند. آنان چشم بر آن دارند که بازیگر اصلی جهان آینده شوند.
اگر سوال بزرگ قرن ما این باشد که اروپا و آسیا چگونه به هم وصل خواهند شد، باید گفت که بریتانیا میتواند محور اصلی آن باشد که این دو قاره را کنار هم قرار دهد؛ انگلیس میتواند عامل رشد اقتصادی هند و اندونزی باشد، با ژاپن در صنایع پیشرفته و توسعه تکنولوژی و هوش مصنوعی همکاری کند و با قطب اقتصادی نوظهور یعنی چین نیز همگام شود. اساسا خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا، پنجره جدیدی را به سوی این کشور باز خواهد کرد تا عمیقتر و جدیتر در شکلدهی به آینده خود برنامهریزی کند. از طرفی بریتانیا میتواند مدل همکاری آینده با اتحادیه اروپا را مانند مدل همکاری نروژ یا سوئیس با اتحادیه اروپا تعریف کند یا در چارچوب قوانین WTO با اتحادیه همکاری کند. به همین علت است که نخستوزیر بریتانیا برای برگزیت لحظهشماری میکند.
به نظر میرسد این کشور، بهترین تصمیم را در عصر حاضر گرفته است. اتحادیه اروپا به لحاظ ژئوپلیتیکی و ژئواکونومیکی در موقعیتی تحت فشار چندجانبه قرار دارد؛ در شرق فشار ژئواکونومیک و ژئوپلیتیک چین، در شمال فشار ژئوپلیتیک روسیه و از سوی خاورمیانه و آفریقا، فشار دموگرافیک و تحمیل جمعیتی متاثر از گسترش جهان اسلام را تجربه میکند. بریتانیا از سوی ایالات متحده که همواره در برهههای سخت منجی اروپا بوده، با بیتوجهی و پوپولیسم روبهرو شده تا جایی که اتحادیه اروپا، رقیبی سیاسی- اقتصادی برای ایالات متحده تعریف شده است. برآیند این وضعیت باعث شده انگلستان برای خروج از اتحادیه بیشتر از همیشه مصمم باشد.