به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، عبدالحسین روحالامینی هماکنون رئیس شورای مرکزی حزب توسعه و عدالت و دبیرکل جبهه ایستادگی است. او با وجود اینکه ریاست خانه احزاب را برعهده دارد و توانسته با حضور پررنگ و پیگیریهای خود فضای این محفل صنفی- سیاسی را نونوار کند، اما مشی گذشتهاش را که رسانهگریزی و گزیدهگویی بوده حفظ کرده و کمتر مقابل دوربین و تریبون حاضر میشود. ترجیح میدهد بیشتر پشت صحنه باشد و میدان را به جوانها بسپارد، همانطور که در چند دوره اخیر مجلس با وجود پیشنهادها و توصیههایی که برای کاندیداتوری داشته، جوانها را به لیست اصولگرایان معرفی کرده است. با همه این احوال اما این استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران، بیشتر از آنکه در رسانهها باشد میان مردم شناختهشده است که البته علت خاص خود را دارد. قریب به اتفاق مردم او را بهخاطر ماجرای سال 88 و درگذشت فرزندش میشناسند و البته اهالی سیاست بیشتر از مردم میدانند که او در همان ماجرا با غم بزرگی که داشت چطور پای انقلاب ایستاد و راه هرگونه سوءاستفاده را بست. از طرفی خط و ربط سیاسی روحالامینی در همه این سالها ثابت و سالم بوده و امروز با توسعه فعالیتهای جبهه ایستادگی و حزب توسعه و عدالت به دنبال نقشآفرینی بیشتر در انتخابات مجلس یازدهم است. در یک روز پاییزی و در فاصله نهچندان بلندی تا انتخابات مجلس با او به گفتوگو نشستیم و نظراتش را درخصوص آینده کشور، مجلس و احزاب جویا شدیم که مشروح آن در ادامه از نظر میگذرد.
ارزیابی شما از وضعیت امروز کشور و انقلاب در مواجهه با تهدیدها و هجمهها چیست؟ با این مقدمه وارد بحث شویم.
در مصاف 40 ساله، ما با مشکلاتی در داخل و هجمههایی از خارج مواجه بودهایم، اما هنوز ایستادهایم. نهتنها هجمههای خارجی که صراحتا از ریشهکن شدن سخن میگفتند موفق نبودند، که امروز ریشه ایران ما عمیقتر شده و نهتنها در فلات ایران و کشورهای اطراف بلکه الان جای پای ما در مدیترانه هم هست، در قفقاز هم هست، و خیلی نقاط دیگر مثل آمریکای لاتین.
قدرت ایران جهانی شده چون در امنیت و سیاست خارجی تثبیت شدهایم / حل مسائل داخلی اولویت امروز است
ابعاد یک قدرت زمانی جهانی میشود که حداقل در دو مساله امنیت و سیاست خارجی، تثبیت شده باشد و دیگر کشورها آن را به رسمیت بشناسند. نمیتوان ماجرای پهپاد را نادیده گرفت چراکه سابقه نداشته آمریکا بخورد و نتواند بزند. آمریکا امروز حساب و کتاب میکند ببیند تلافی به نفعش هست یا خیر. لذا به نظرم امروز ایران بهمثابه یک رقابت ورزشی، به نیمهنهایی یا فینال رقابت با قدرتهای جهان رسیده است و در همین نقطه هم هست که با توجه به شرایط کنونی، استحکام داخلی و حل مسائل داخلی در اولویت قرار میگیرد و تنها از این مسیر است که موفقیت تداوم خواهد یافت و حتی ممکن است به علت ضعف در همین نقطه حرکت متوقف شود. معتقدم اصل در پیشرفت و توسعه، آبادانی و حل مشکلات داخلی کشور است. از اینرو یقین دارم که اگر بتوانیم خلأهایی را که کم هم نیست، پر کنیم در گام دوم انقلاب جهش فوقالعادهای خواهیم داشت.
40 سال انقلاب در قیاس با پهلوی و قاجار شبیه یک معجزه است
این یعنی در 40 سال اول خوب بودیم یا خیر؟
اگر به قبل از انقلاب نگاه کنیم 40 سال اول انقلاب، در مقایسه با 50 سال پهلوی و البته قاجار، بیشتر شبیه یک معجزه است، حساب و کتاب هم میتوان کرد، ولی ناگزیریم بگوییم از آنچه در قانون اساسی تعریف کردهایم فاصله داریم. با تفاسیری که گفتم اگر این مقطع را به سلامت بگذرانیم در 40سال بعدی با نوزایی در انقلاب روبهرو خواهیم شد، یعنی نزدیک شدن به آرمانها و تحقق آنها و بازگشت به قانون اساسی و آرمانهای آن. البته بعضی عباراتی مثل نو اصولگرایی را به کار میبرند که من نمیپسندم. بازگشت به اصل انقلاب و به اصالتهای آن را تعبیر بهتری میدانم. بله، برخی معتقد بودند این قانون اساسی نهایتا برای 10 سال ایران کفایت میکند اما من چنین اعتقادی ندارم. به نظرم مشکل امروز کشور از نقصان احتمالی اصول و ظرفیتهای قانون اساسی نیست، بلکه مشکل در محقق کردن همین موادی است که در قانون اساسی ذکر شده. مسئولیت این عدم تحقق هم بر گردن آنهایی است که به عهد خود وفادار نبودند و مسئولیتهایی را گرفتند و به آن مسئولیتها التزام نداشتند. رای از مردم گرفته و پی کار خود رفتهاند. در حالی که میثاق ملی ما قانون اساسی است. قانون اساسی نسبت به بحث انقلاب، موازین و آرمانهای آن، غنی است.
برخی در این 40 سال قالب عوض کردند و دگرگون شدند
خیلیها معتقدند این قانون اساسی که شما از آن دفاع میکنید ظرفیتهای لازم را برای پیشرفت، بسط آزادیها و... ندارد. نظر شما چیست؟
بله، برخی معتقد بودند این قانون اساسی نهایتا برای 10 سال ایران کفایت میکند اما من چنین اعتقادی ندارم. به نظرم مشکل امروز کشور از ظرفیتهای قانون اساسی نیست، بلکه مشکل محقق کردن همین موادی است که در قانون اساسی ذکرشده. مسئولیت این عدم تحقق هم بر گردن آنهایی است که به عهد خود وفادار نبودند و مسئولیتهایی را گرفتند و به آن مسئولیتها التزام نداشتند. رای از مردم گرفتهاند و پی کار خود رفتهاند. در حالی که میثاق ملی ما قانون اساسی است. قانون اساسی نسبت به بحث انقلاب، موازین و آرمانهای آن، غنی است. از این رو به نظرم نسل کنونی و آینده اگر وفادار به قانون اساسی و آرمانهای آن باشند بالندگی بیشتر انقلاب اسلامی و تحقق آرمانهای آن را در 40سال دوم خواهند دید.
علاوهبر این معتقدم برای تحقق این هدف باید مصلحتاندیشیها کنار گذاشته شود و هم نسل جدید و هم کسانی که از آنها رای اعتماد میگیرند باید انقلابی عمل کنند مانند همان شرایط دهه 50 و 60.
یکی از رسانهها در هفته دولت مقایسه آیینهواری میان اعضای هیات دولت کنونی با دولتهای ابتدایی انقلاب داشت. تصاویری را هیات دولتهای دهه 60، 70، 80 و 90 کنار هم گذاشته بود. دوتصویر از هیات دولت دهه 60 و هیات دولت اکنون به صورت دستهجمعی کنار هم منتشر شده بود. دقت در آن نشان میدهد که برخی همان آدمها هستند و همان نامها، اما قالب عوض شده است. محتوای برخی از آنها هم دچار دگرگونی شده است. انقلاب، حکومت و قانون اساسی همان انقلاب، حکومت و قانون اساسی دهه 60 است، اما این مدعیان هستند که تغییر میکنند. البته مردم تفکیک قائلند میان افراد و حاکمیت، میان کارگزاران و اسلام.
مردم امیدوارانه اعتراض و نقد میکنند
معتقدم با وجود اینکه شرایط سختتر و پیچیدهتر شده هنوز هم مردم این انحرافها را میبینند و دقیق احصا میکنند، یعنی فساد را میبینند، اختلاس را میبینند، سوءاستفاده آقازادهها را میبینند اما آنها را به حساب انقلاب نمیگذارند بلکه میگویند این آقا مشکل دارد. نظرسنجیها را نگاه کنید. مثلا معتقدم کاهش محبوبیت رئیس دولت به پای حسن روحانی نوشته میشود و مردم نشان دادهاند که در بزنگاه این ناکارآمدی را به حساب حاکمیت نمیگذارند. امروز این حسن روحانی است که متهم است به قول دادن و عمل نکردن. این حتی شامل کسانی که از اوضاع جاری مملکت دل خوشی ندارند هم میشود. تعبیر نق زدن را توهین به مردم میدانم ولی ممکن است مردم گلایه داشته باشند، اعتراض هم بکنند اما این اعتراض امیدوارانه است و برای اصلاح. این از دستاوردهای انقلاب است و خوب هم هست؛ یعنی امروز وجود آزادی انتقاد و اعتراض درخصوصیترین محافل خانوادگی، حرفهای و کاری تا مجامع عمومی و رسانهها در چندصد سال اخیر و حتی بین کشورهای منطقه کمنظیر بوده و هست.
نقد باید اصولی، بیرحمانه و علاججویانه باشد/ انقلابی، مثل روشنفکر کافهای نق نمیزند
منکر این هستید که در برخی مقاطع اینها با هم قاطی میشود؟
نه، اما این تقصیر خودمان است. از خودمان شروع کنیم. ما بهعنوان حزب، شما بهعنوان روزنامه اصولگرا یا انقلابی یا هر برند و توصیف دیگر، فلان خبرگزاری و فلان شبکه مجازی و... وقتی به وظایف خود درست عمل نمیکنیم، حسابها قاطی میشود. یک عده دنبال قاطی کردن حسابها میروند.
البته معتقدم مطالبهگری با احترام و حفظ شئون ولی بیرحمانه باید وجود داشته باشد. نقد جدی باید با محتوا و روی اصول باشد ولی بیرحمانه و بدون رودربایستی. حفظ جایگاه، ادبیات و حریمها جای خود است و این را نفی نمیکنم، منکر این هم نیستم که یک عده حسابها را قاطی میکنند. مگر رسانههای معاند روی چه چیزی سوار میشوند؟ روی همین در هم آمیختن مسائل و تاکید روی ناکارآمدیها. معتقدم نقد باید بیرحمانه ولی توام با ارائه راهکارها و علاججویانه باشد. انقلابی این نیست که مانند روشنفکر کافهای بیمبالات فقط نق بزند. او ایراد را میبیند و همزمان باید راهکار هم ارائه دهد.
انقلابیگری با روشنفکری متفاوت است. معمولا در تاریخ ما روشنفکر عقیم بوده است. عقیم بودن به این دلیل که بدون ارائه راهکار فقط نقد میکرده است.
مانند جلال آلاحمد کم پیدا میشود. مانند مرحوم شریعتی و مرحوم مطهری کم پیدا میشود. من با رنگ و بوی مختلف گفتم ولی همه این افراد دغدغهمند و دنبال علاج بودند. مرحوم شریعتی، آلاحمد، مرحوم شهید مطهری و شهید بهشتی همه روشنفکر بودند. روشنفکرتر از شهید بهشتی در دوران گذشته در قم داشتهاید؟ کسی که مدرسه جدید بزند؟ در هامبورگ مرکز اسلامی را بچرخاند و در مرکز اسلامی دانشجویان در آن محیط کارهای اساسی کند؟ امام موسی صدر هم یک نمونه دیگر است. مقام معظم رهبری هم نمونه دیگری است که در دوره قبل از انقلاب نشست و برخاست با روشنفکران و دانشجویان داشتند و پسند همه اینها بودند. این افراد اما مبنا و اصول داشتند و دغدغهمندی را علاججویانه دنبال میکردند. دغدغه آنها تداوم داشته است. حالی به حالی نشدند. هر روز به یک سازی نبودند. برای دلخوشی خود و دیگران نقد نمیکردند. یک نوع تکلیفمداری و تکلیفمحوری داشتهاند و جهادگونه همه وجود خود را خرج میکردند، برای همین هم موثر بودند. این را هم البته بگویم که این افراد در جامعه روشنفکری و در 100 سال گذشته در اقلیت بودهاند.
عباس آخوندی هم میگوید که روشنفکر است.
او روشنفکر نیست میخواهد پز بدهد.
مردم از دولتمردان ناامیدند نه از کشور و نظام/ مردم تشنه دیدن «کار» مسئولان هستند، میگویند اگر قوه قضائیه میتواند چرا دولت نمیتواند!
کلیات را گفتید اما درباره وضعیت سیاسی و اجتماعی کشور قدری مصداقی صحبت کنید. به نظر میرسد وضعیت سیاسی - اجتماعی امروز کشور وضعیت به سامانی نیست، یعنی امیدها برای بهبود شرایط کشور با این فعالان سیاسی امیدهای خیلی پررنگ و پرقوتی نیست. اصلا این امر را قبول دارید؟
اینگونه این عبارت را تصحیح کرده و توضیح میدهم که ناامیدی از کشور نیست، بلکه نگرانی و ناامیدی از دولتمردان و دستاندرکاران است. فرقی هم بین این قوه و آن قوه نیست، همانطور که ناامیدی از قوه اجرائیه و دولتمردان هست از نمایندگان و مجلسیها هم ناامیدی هست، از قوه قضائیه هم وجود دارد. چرا؟
همین تحولات سادهای را که این مدت گذشته در قوه قضائیه اتفاق افتاده است ببینید و نظر مردم را هم بسنجید. نظرسنجیها همه نشان میدهند که با همین اقدامات ساده هم نظر مردم برگشته یعنی با تغییر افراد و رویکردها شرایط دگرگون میشود. پس نکته اول اینکه مردم از نظام و کشور ناامید نیستند و از افراد ناامیدند، چنانکه تحت شرایطی امیدوار میشوند مثلا امروز که «کار» در قوه قضائیه را میبینند نظرشان تغییر میکند. وقتی مردم میبینند که یک قوه به نیروهای خودش هم رحم نمیکند ناگهان نظرشان برمیگردد، پس هرچه دستاندرکاران ناکارآمدتر باشند این ناامیدی تشدید میشود ولی با دیدن نشانههای کارآمدی بازآفرینی امید و نشاط صورت میگیرد. قوه قضائیه امروز از قضات یا مدیران متخلف خود هم نمیگذرد یعنی از تمامی اختیاراتش برای اقدام استفاده میکند؛ چه این فساد در داخل باشد و چه بیرون قوه. وقتی مردم این را میبینند بعد از تحسین چه میگویند؟ میگویند مگر دیگر قوا نمیتوانند اینگونه باشند و جلوی فساد را بگیرند؟ میگویند مگر مجلس کم اختیار دارد؟ مگر دولت کم اختیار دارد؟ میپرسند آیا دولت نمیتواند خودش جلوی فساد را بگیرد و با مفسد برخورد کند؟ اساسا میپرسند چطور در دستگاه قضایی شرایط کار و خدمت فراهم است اما در دیگر قوا نیست؟
در مباحث اقتصادی مانند نرخ ارز، تورم، اشتغال و... مجلس اختیار عمل دارد؛ از یک فوریت تا سهفوریت! اگر مجلس دغدغه داشته باشد بلافاصله بعد از اینکه میبیند لایحهای از سوی دولت نیامد، خودش طرح ارائه میدهد. اگر سه فوریت برای یک طرح بزند میتواند سریعالسیر برای بهبود شرایط زندگی مردم یا اصلاح یک اتفاق و انحراف اقدام کند. البته مملکت نباید به سمت اقدامات احساسی، تبلیغاتی و غیرکارشناسی برود ولی منظورم نفس کار است.
اگر عزم آن باشد که کار کارشناسی و بر اساس منطق، عقلانیت و تجربه صورت بگیرد آن وقت زمانها را میتوان خرید و کوتاه کرد. دولت و قوه اجرایی در این کشور بر اساس قانون اساسی بالاترین اختیارات را دارد. عزل و نصب وزرا، عزل و نصب چند هزار مدیر در کشور و... کماختیاری است؟ دهها و صدها مسئولیت و حق رای فقط در اختیار رئیسجمهور است. دولت از این اختیارات میتواند استفاده کند ولی باز میگوید اختیارات من کم است؟
امروز از اختیارات ولیفقیه، شعبه هماهنگی سران قوا درست میشود. در آنجا بسیاری از تصمیمات کلان گرفته و اقدام میشود، حتی برای دسترسی به صندوق ذخیره هم که برای آیندگان گذاشتهایم تصمیمگیری میشود و پشت سر هم اجازه برداشت هم میگیرند. خب دیگر چه میخواهند؟ شرایط امروز، اختیاراتی که دست رئیسجمهور است، این بودجه و امکانات و این اختیارات برای دور زدن مجاری عادی است ولی آقای رئیسجمهور خیلی باصراحت و به نظر من بیربط میگوید اوضاع بازار و... درست نمیشود، چون مثلا من فلان وزیر یا وزارتخانه را در ساختار دولت ندارم. حتی اگر این را هم قبول کنیم، باید پاسخ دهیم که مگر دست شما برای این کار بسته است، اگر استدلال قانعکنندهای دارید آن را به شورای هماهنگی قوا ببرید و نظر مساعد دو رئیس قوه را بگیرید. اگر دو رئیس قوه را نتوانید قانع کنید چطور میتوانید چند میلیون آدم را قانع کنید؟
اینهایی که میگفتند و سر بزنگاهها دوباره خواهند گفت که نشد، نگذاشتند، دولت سایه بود، دولت پنهان فشار آورد، دیگر در گوش کسی اثر نمیکند، چون خلاف این را میبینند. قوهای که این چند ماه نشاط و امید در مردم ایجاد میکند، مگر این اختیارات را قبلا نداشتند؟ مگر همین قوانین نبوده است؟ اگر اختیار فوقالعادهای بود مگر قبل از این نبوده است؟ پس ایراد ما به افراد و به کارآمدی آنها برمیگردد.
این مساله اختیارها البته به صورت جدیتری مطرح میشود و نهتنها رئیس دولت که نزدیکانش هم سلسلهوار آن را تکرار میکنند.
اینجا دومساله مطرح است؛ اول اینکه مگر آقای روحانی روز اولی است که در نظام حضور دارد؟ آیا تازه فهمیدهاند که اختیارات رئیسجمهور محدود است؟ آن موقع که در مجلس و شورای عالی امنیت ملی و مجمع تشخیص بودند نمیدانستند؟ دوم اینکه به فرض که آن موقع نمیدانستند و بیاطلاع مسئولیت را پذیرفتهاند، چرا حالا و بعد از 6 سال میگویند من اختیار ندارم؟ همان سال اول باید میفهمیدید و کنار میرفتید و میگفتید نمیشود و نمیگذارند. اگر سال اول نفهمیدید سال دوم باید میفهمیدید یا سال سوم یا اساسا سال چهارم به صورت مسالمتآمیز دوباره کاندیدا نمیشدید؛ پس ایراد جای دیگر است.
دولت معتقد بود «مذاکره» ریشه حل مشکلات است/ قبل از 18 اردیبهشت عزت و آبروی ایران در حال رفتن بود
ایراد کجاست؟
به نظرم دولت اگر بخواهد میتواند اقدامات موثری را در کشور صورت دهد، لوازم آن هم موجود است؛ از اختیارات لازم گرفته تا حمایت رهبری و دیگر قوا و دستگاهها. اجازه دهید مثالی بزنم. در ماجرای برجام دولت معتقد بود که «مذاکره» و رفتوآمد با غربیها ریشه حل مشکلات است. رهبری این استدلال را قبول نداشتند و از نتیجه نهایی نیز ناامید بودند با وجود این میدان دادند و اجازه آزمون و خطا به دولت. حاصل عملکرد دولت چه شد؟ این اواخر و قبل از 18 اردیبهشت دیگر عزت و آبرو و حیثیت و همهچیز ما در حال رفتن بود.
پس ببینید حمایت هست، ولی یافتن راه درست و حرکت در آن مسیر با چالش مواجه است.
نخبگان احساس میکنند کشور به حال خود رها شده است
قوه قضائیه امروز جور دو قوه دیگر را میکشد؟
فعلا که این چنین است. از یک سو با بیعرضگی و رها کردن بازار در اذهان عمومی پمپاژ ناکارآمدی میشود اما از این سو با عملکرد بهتر پمپاژ امید.
باید بگویم که متاسفانه امروز بهطور جدی احساس رهاشدگی کشور در میان نخبگان سیاسی کشور فارغ از تعلق اردوگاهی دیده میشود و من بهعنوان مسئول خانه احزاب در دوره فعلی یعنی دوره هفتم شاهدم در سه فراکسیونی که وجود دارد و احزاب متفاوت حاضر در آنها، گروههای مختلف و طیفهای سیاسی متفاوت احساس رهاشدگی کشور را دارند، آنها در جلسات خصوصی تایید میکنند که دولت کشور را رها کرده و به وظایف و مسئولیتهای خود عمل نمیکند.
امید به اصلاح وضع موجود در دو سال آینده تا 1400 و از دیدگاه رئیس خانه احزاب و یک فعال سیاسی وجود دارد یا خیر؟
اگر همین روند در دولت ادامه داشته باشد خیر، اما اگر تغییری ایجاد شود ممکن است که اصلاحاتی صورت بگیرد.
تغییر در چه سطحی باشد؟
از یک حداقلهایی شروع میشود تا یک حداکثری ادامه مییابد. هر چه تغییر بیشتر باشد، تاثیر بیشتر است و الا کار کشور سخت میشود. البته ما قبلا شرایط بحرانیتر از این را هم دیدهایم و کشور توانسته از آن به سلامت بگذرد اما باید گفت که ادامه روند کنونی اداره کشور را با شرایط دشوارتری مواجه میکند. ببینید آمریکا بیشتر از این نمیتوانست در عرصه تحریم به کشور فشار بیاورد، لذا امروز موعد تدبیر برای عقب راندن تحریم و بیاثر کردن آن برای همیشه است که اگر نشود شرایط دشوار خواهد شد.
البته این را هم بگویم که «انمعالعسریسرا»؛ این دودوتای قرآنی است. امروز آمریکا بیش از این چه تحریمی میتواند بکند؟ بیشتر از اینکه نفتکش ما را بگیرند که اقل فروش نفت ماست. امروز فروش نفت به چند صد هزار بشکه در روز رسیده است. در این شرایط باید بنشینیم و بگوییم که ما در این شرایط چه کاری میتوانیم انجام دهیم. اصلا فرض کنیم که کشور یک قطره نفت هم نتواند صادر کند. آنگاه چه؟
دو مدل میتوان با این ماجرا برخورد کرد؛ یکی اینکه کاسه چه کنم چه کنم دست بگیریم و مداوم چشممان به دست غربیها باشد و یکی اینکه آرزوی چند ده ساله کشور را برای قطع وابستگی به نفت محقق کنیم. اجازه دهید سوالی بپرسم، چرا برخی کشورهایی که حتی از مقادیری ذخایر سوخت فسیلی هم برخوردارند از ما نفت میخرند؟ عقلشان نمیرسد که خودشان تولید کنند؟ پاسخ این است که رفتهاند تلاش کردهاند کشورشان را مصرفکننده نفت خارجی برای راهاندازی صنایع مختلف و متنوع کردهاند و همزمان هم درِ چاههای نفتشان را گذاشتهاند. چرا ما اینطور نشویم؟ زمان میبرد؟ زحمت دارد؟ خب باید از یک جا شروع کنیم.
آیا شما نشانههایی میبینید که دولت بتواند تغییری ایجاد کند؟
این دولت با این دست فرمانی که میرود؛ خیر.
چندی پیش آقای روحانی گفتند آماده ملاقات با هر کسی هستم، اگر منافع کشور را تامین کنید. بعد آن را رد کردند، ولی فردایش دوباره همان حرف اول را زدند و سخنگوی دولت هم آن را تایید کرد. از نظر شما چرا این گونه اظهارنظرها صورت میگیرد؟
مراحل تصمیمگیری در نظام برای بحثهای کلان خیلی واضح و روشن است. زمانی اجازه نرمش قهرمانانه هم داده شد و فرصت عمل به دولت برای پیشبرد ایده برجام. حالا اما نتیجه رفتن در آن مسیر مشخص شده و تجربه پرهزینهای برای کشور شکل گرفته است. بیفایده بودن آن به همه ثابت شده و حتی مدافعان برجام هم دیدهاند که چگونه آمریکا توافق را نقض و از آن خارج شد، بعد هم نگذاشت اروپا برجام را اجرا کند و اروپا هم نخواست یا نتوانست به تعهدات خود عمل کند. از این رو خیلی حرفی باقی نمیماند و بعید است که با توجه به آن هزینه در سطح راهبردی تغییری صورت بگیرد، البته اگر تصمیم به تغییر راهبرد باشد مانند گذشته شفاف و صریح اعلام میشود.
سخن گفتن از «ملاقات با هرکسی» ایدهای برای خریدن زمان است
اگر تجربه کردهاند پس چرا دوباره اینگونه حرف میزنند؟
به نظر من این زمان خریدن و به تعویق انداختن و جلوگیری از تحولات پیشرو است. دقت کنید امروز وضعیت به نقطهای رسیده که اگر بخواهیم واقعبینانه به آن نگاه کنیم باید روش اداره کشور از سوی دولت تغییر کند.
امروز ایران در منطقه مستقیم یا با واسطه با بیست و چند کشور همسایه است. با بیش از 400 میلیون نفر جمعیت در کشورهای اطراف خود ارتباط مرزی داریم؛ جمعیتی که به کشاورزی، صنعت و خدمات ما نیاز دارند.
قدری تلاش کنیم برخی از این نیازمندیها به دهها میلیارد دلار میرسد و ما میتوانیم به خوبی آنها را برطرف کنیم؛ مثال خوب آن عراق است. تبادل ما از یک میلیارد و دو میلیارد شروع شد و به هفتمیلیارد رسید. کشورهای شرقی مانند افغانستان و پاکستان و کشورهای آسیای میانه دیگر کشورهای در دسترس ما هستند که امکان ارتباط با آنها به خوبی وجود دارد. از قضا با نرخ ارز کنونی هم، صادرات تولیدات، کالا و خدمات برای ما بسیار بهصرفه و سودآور است. اجازه دهید بهصراحت بگویم که جمعبندی بسیاری از کارشناسان این است که ما با همین شرایط کنونی نیاز به فروش نفت نداریم و میتوانیم بهخوبی از مسیرهای دیگر درآمدزایی کنیم و به اداره کشور بپردازیم.
از این رو به نظرم برخی سیاسیون و مشخصا برخی دولتیها به جای اینکه تسلیم شوند و به سمت تغییر در روش و عملکرد حرکت کنند، میخواهند زمان بخرند. برخی امروز میگویند تا انتخابات مجلس صبر کنیم، از این ستون به آن ستون فرج است. به عبارتی میخواهند تا 1400 صبر کنند و تا آن زمان فرصت بخرند.
با وجود اینکه یک سال و نیم اروپا تعلل کرده باز هم به آن امیدوارند و میگویند صبر کنید تا ببینیم مذاکره با آنها چه میشود. تاکنون دو یورو از این مذاکرات برای کشور درآمدی حاصل شده؟
از دیدگاه ما مذاکره خوب است هیچ اشکالی هم ندارد اما تاخیر انداختن در کار، مذاکره برای مذاکره و معطل گذاشتن اقتصاد در داخل اشکال دارد. رفت و آمد، ملاقات، گفتوگوی تلفنی و... هیچ ایرادی ندارد اما اگر این اقدامات از سر ضعف یا از سر توهم و رویا باشد، مشکل ایجاد میشود. اگر گمان کردیم مذاکره گرهگشای مشکلات کشور است مشکل ایجاد میشود.
تبدیلکردن مسائل حاشیهای به مسائل اصلی فریب افکارعمومی است
ماجرای کشتی و پهپاد که نمونههای عینی و نزدیکی هم بود. چرا بعد از این دو ماجرا دوباره به مسیر قبلی بازگشتند؟
بهنظرم برخی مسئولان سیاسی کمتوان ما کیمیاگران خوبی هستند، گنجشک را رنگ میکنند و جای قناری تحویل افکارعمومی میدهند. این یک نوع کیمیاگری است که شما یک ظاهرالصلاح باشید ولی در انتها هیچ فایدهای به مردم نرسانید. بهنظرم باید غل و غش را در عرصه سیاست با مردم کنار بگذاریم.
چرا مردم عاشق امام(ره) بودند؟ چون غل و غشی در امام نبود. امام به همان چیزی که میگفت عمل میکرد. زندگی میکرد و نشان میداد. با خودش، با خدا، با مسئولان امام همان بود که بود، رهبری هم همین است. بهنظرم سیاسیون باید از این الگوها درس بگیرند و غل و غش را در عرصه سیاسی کنار بگذارند والا امروز افکارعمومی را فریفتیم، در عرصه بردیم و یک خوفی هم از رقیب ایجاد کردیم و یک رای هم گرفتیم (مانند انتخابات 96 که گفتند اینها میخواهند در خیابانها دیوار بکشند) بعدش چه؟
واقعا برخی از این بازیگران عرصه سیاسی کیمیاگران عجیبی در عرصه افکارعمومی هستند. روزی روابط خارجی را به موضوع اصلی کشور بدل میکنند و روزی دیگر مشکل را میبرند روی چهارتا تار مو و مردم مشغول این موضوع میشوند.
تبدیل کردن مسائل حاشیهای به مسائل اصلی فریب افکارعمومی است. غل و غش با مردم، خیانت به آنهاست.
سیاسیون قبیلهگرایی را کنار بگذارند
گفتید دولت و مجلس دچار بحران کارآمدی هستند. بهعنوان یک کنشگر سیاسی اگر بخواهید پیشنهادی برای کارآمدی بدهید، چه میگویید؟
بهنظر من غلبه فضای جامعه و فضای نخبگی و سیاسی، فضای افکارعمومی باید به سمتی برود که سره از ناسره معلوم شود. درواقع ادعاها و ایدهها محک بخورد همچنین افرادی که در معرض قرار میگیرند محک بخورند. بالاخره یکشبه کسی کاندیدای ریاستجمهوری یا نمایندگی مجلس نمیشود. حتما یک سابقهای دارد. در آن سابقه افکارعمومی و نخبگانی و سیاسیون باید بهگونهای شفاف بدون ملاحظه، بدون رودربایستی و بدون تعلقات قبیلهای، جناحی، خانوادگی و طبقاتی بررسی و نقد شوند.
البته این را هم بگویم الان طبقات جدیدی شکل گرفته در فامیلیهای بههم پیوسته که خود این شده یک نوع قبیله در اداره کشور، در وزارتخانهها و دستگاهها. کسانی که 90-80 سال از خدا عمر گرفتهاند الان جای خود را به پسر یا نوه یا عروس و داماد خود دادهاند، این بههم پیوستگیها در حال تشدید است.
خلاصه اینکه باید بدون توجه به این قبیلهگراییها ایده و ادعاهای افراد و سوابق آنها از نظر کارآمدی باید محک بخورد و افراد حداقلهای آزمون را پس داده باشند.
معتقدم اگر مشکلاتی در جامعه داریم برای این است که کشور را در رودربایستی اداره میکنیم. هر کسی برای خودش خطقرمزی دارد. اسپانسرها و تامینکنندههای مالی مخصوصا در انتخابات حدودی را برای هر فردی قائل خواهند شد. از اینرو امر به معروف و نهی از منکر کماثر و رقیق میشود.
البته معتقدم این روند باید از مدتها قبل شکل بگیرد و قبل از رسیدن به نقاط حساس نظارتها تشدید شوند. مثلا مگر کاخها، قلعهها، باستیهیلزهای لواسان و... یکشبه شکل میگیرد؟ چرا همان روزی که پایهها و آجرهای اول پیسازی میشد، ستونها گذاشته میشد، صدایی درنیامد؟ این هنر نیست وقتی چرک و خون غدهای از همه بدن بیرون زد بگویید عفونت است. هنر این است که از اولین آثار و نشانهها آژیر خطر را بکشید و علاججویانه وارد شوید.
هنر این نیست که وقتی خاوری گریخت بگویید فساد اتفاق افتاده، همان روز که چفیه به گردن داشت و از او بهعنوان یک بسیجی تجلیل میشد، همان زمان باید برخورد میشد. یک شب و یک روز فساد در بانک ملی رخ نداد. رسانه ملی و افکارعمومی، شبکه مجازی، مطبوعات، گروههای دانشجویی، گروههای عدالتخواه و بسیاری از سخنوران مشهوری که الان گریبان چاک میکنند، آن زمان کجا بودند؟ اگر بگوییم نمیدانستند و نفهمیدند، پس سر کار هستند.
چند هزار ماشین جابهجا شده است. الان نمایندهای را در معرض سوال قرار دادهاند. این اتفاق یکروزه است؟ بحثهایی که در خودروسازیهای ما بوده یکروزه است؟ اگر نطفه فساد و ناکارآمدی و کجراهه از هر فردی در هر ردهای در کشور در همان ابتدای کار خفه شود، مشکل بزرگ نخواهد شد. من چند سال پیش جملهای گفتم، باز تکرار میکنم. معتقدم مسئولان آنقدر که از رسانه حساب میبرند، از خدا و پیامبر و قیامت حساب نمیبرند. اگر رسانهها درست عمل کنند اینگونه نمیشود. اول تذکر، بعد افشاگری، بعد شکایت. ما در قانون اساسی ابزاری بهنام دیوان عدالت اداری و ابزاری بهنام کمیسیون اصل 90 داریم، از گردش امور هر قوهای میتوان شکایت کرد.
قبیلهگرایی باعث میشود قتل یک خانم نادیده گرفته شود
نظرسنجیها نشان میدهد اصولگرا و اصلاحطلب دارای یک افت پایگاه اجتماعی هستند، قبول دارید بدنه ریزش داشته است؟ اینکه حنای اصولگرایی و اصلاحطلبی مثل سابق پیش مردم رنگی ندارد.
معتقدم دستهبندیهای سیاسی کشور به ما تحمیل شده است، چه موقعی که چپ و راست بود و چه موقعی که اصولگرا و اصلاحطلب. بهنظر من انقلابی و غیرانقلابی در این مفهوم گسترده قابل پذیرشتر است. التزام به انقلاب و عدم التزام به انقلاب. مهم نیست رفیق فرد چه کسی و کدام قبیله باشد. مهم چیز دیگری است.
معضلات این گروه و جناحنگریها کجا خود را نشان میدهد؛ آنجایی که کسی با همحزبی و همقبیلهای، همجناحی و همگروهی خود رودربایستی میکند و قتل شهروند، یک خانم، را نادیده میگیرد و تمام تلاش رسانهای و افکارعمومی را به سمت برائت میبرد. واقعه تاسفباری بود و خدا برای کسی پیش نیاورد ولی رفتارهای قبیلهای، جناحی بد است. اگر یک اصولگرا یا منتسب به قبیله اصولگرا این کار را کرده بود، چه میکردند؟ بهنظر من این دستهبندیها پاسخگو نیست صرف هر کسی باشد.
امروز اصلاحطلبانی داریم که بجد معتقد به مبانی خود هستند و بهشدت از ناکارآمدی دولت ناراحت هستند، بهشدت از برآورده نشدن حاجات مردم ناراحت هستند و ابراز هم میکنند؛ در مقابل اصولگراهایی را هم داریم که با وجود اینکه در جبهه منتقدان دولت تعریف میشوند، بهخاطر برخی مصالح اقتصادی یا مصالح سیاسی و اداری مماشات میکنند. زبان در کام گذاشتهاند و صدای آنها هم درنمیآید و بهنوعی غیرمستقیم با ناکارآمدی دولت همراهی میکنند.
من که منتسب به یکی از این اردوگاهها هستم معتقدم باید با نگاه اینکه مطالبات مردم اصل است، اهداف و غایات قانون اساسی و گفتمان انقلاب اصل است، رفتار سیاسی داشت. بهنظرم باید همهچیز را با مسیر انقلاب و با شاخص و عیار انقلاب پیش ببریم، نه با سروصدا و بیمبنا.
قبول دارید این جریانها دچار بحران کاهش بدنه هستند؟
بله. ریزش بدنه، بَیِن است. من ابتدای صحبتم عرض کردم در گام دوم پوستاندازی داریم. انقلاب جدیدی نخواهیم داشت ولی بازگشت به مبانی انقلاب را داریم و اقبال عامه مردم هم همین است. نمونه آن چند وقت پیش در دستگاه قضایی خود را نشان داد.
اصولگرایان برای گرفتن رای از مردم ایده ملموس و کارآمد ارائه کنند
منتسب به جریانی هستید که اگر به انتخابات ورود کند معلوم نیست با شرایط گذشته بتواند از مردم رای بگیرد. ایده شما برای اینکه جریان اصولگرایی بتواند مقبولیت خود را نزد مردم بازگرداند، چیست؟
خیلی ساده است. دو مورد است. یکی اینکه برنامه، نقد و ارائه طریقی که میکنند در چارچوب مطالبات واقعی مردم باشد که الان روی محور اقتصاد و معیشت مردم میچرخد، نه اینکه آزادیهای فردی و اجتماعی مطرح نباشد، ولی اولویت با اقتصاد و معیشت است. برای اینها ایده ملموس و کارآمد بدهند، نقد بهتنها کافی نیست باید راهکار ارائه دهند.
در بحث اقتصاد عرض میکنم تکیه من روی این است که ظرفیتهای کشور از قوه به فعل بیاید و به سمت رونق تولید، صنعت و کشاروزی با محوریت صادرات و استفاده از مزیتهای نسبی که داریم، برویم. مزیت نسبی ما خامفروشی نیست. مزیت نسبی ما نیروی انسانی جوان و تحصیلکرده است. آحاد تحصیلکردههای ما میتوانند بسیاری از امور اقتصادی، صنعتی، کشاورزی و تجارت، خدمات فنی و مهندسی، خدمات پزشکی و پرستاری و از این قبیل را برای داخل و پیرامون کشور ارائه دهند، این یک اقتصاد خیلی بزرگ است. دهها میلیارد دلار گردش پول دارد.
مثلا در گردشگری سلامت ما مزیت نسبی در منطقه داریم. ما بسیاری از کارهای پیچیده پزشکی را با بهترین کیفیت و هزینههای پایینتر نسبت به اروپا و آمریکا انجام میدهیم حتی در مواردی نسبت به هند که بازار گردشگری بزرگی است. نمونه عراق و آذربایجان است که الان مقصد شهروندان آن کشورها هستیم و این مساله میتواند چندین و چند برابر شود. همینطور در مهندسی، عمران، در مسکن، در شهرسازی و در خیلی از بحثهای دیگر.
در بستن لیست هم باید رفتارهای قومی- قبیلهای و رفاقتی را کنار بگذاریم
از طرف دیگر معتقدم لیستی رای دادن خوب است ولی باید ببینند لیست کارآمدی وجود دارد که به آن رای دهند. لذا در بستن لیست هم باید رفتارهای قومی- قبیلهای و رفاقتی را کنار بگذاریم، نباید با این و آن رودربایستی داشته باشیم و بگوییم اگر فلانی را در لیست نگذاریم ناراحت میشود. کار ما باید لیستی و بهعبارت دقیقتر، جبههای باشد و حول آن وحدت شود ولی لیست و جبهه کارآمد، وحدت باید حول کارآمدی باشد.
در دوره قبلی مجلس به همین علت موفق نشدید؟ ایراد از کجا بود؟
آن لیست میتوانست بهتر باشد. بهنظر من آن لیست نسبت به گذشته بهتر بود. چندین جوان را برای اولینبار در آن لیست قرار دادند که در گذشته و در جریان بستن لیستهای اصولگرایان کمسابقه بود. 7-6 نفر در لیست دوره قبل مجلس ما افرادی میانگین 40-30 سال بودند، کسانی که تحصیلات عالیه داشتند و چهرههای جدید بودند. این لیست از نمونههای گذشته خود، لیست جلوتری بود ولی هنوز سهمبندی و قبیلهگرایی در آن وجود داشت. یعنی وقتی لیست را میبستیم، چند نفر از این گروه و چند نفر از آن گروه بودند لذا ما محدودیت داشتیم و نتوانست برای مردم مقبول باشد.
اما لیست رقیب که رای آورد چه شرایطی داشت؟ مگر مردم میدانستند به چه کسانی رای میدهند؟ اینها چه سوابقی دارند و...؟ دوستانی از مشاهیر اصلاحطلبی دارم که امروز دور یک میز در خانه احزاب کنار هم مینشینیم، همینها میگفتند که از این 30 نفر لیست امید تهران 8-۷ نفر را بیشتر نمیشناختیم. البته هنوز هم نمیشناسد.
پس چه شد که رای آوردند؟
کیمیاگری در رسانه و افکارعمومی داخل و خارج دستبهدست هم داد تا از مسیری که دردی را از مردم دوا نمیکند لیستشان رای آورد. افکارعمومی را به حاشیه بردند و مسائل اصلی فراموش شد. دوقطبیهای کاذبی تشکیل دادند که بههیچوجه با دغدغههای اصلی مردم ارتباطی نداشت. در چند انتخابات گذشته، این جریان تلاش کرده اولویتهای مردم را تغییر دهد و مسائل حاشیهای را جایگزین مسائل اصلی کشور کند.
کدام دوقطبی؟ مثل امروز دو قطبی در سیاست خارجی؟ دوقطبی جنگ – تسلیم؟
بله، شبیه همین، یک دوقطبی کاذب. مثل امروز که واقعا جنگ - تسلیم واقعیت ندارد ولی در آن میدمند.
جایگزین آن چیست؟
ذلت در مقابل ایستادگی، پیشرفت و مقاومت.
برخی اصلاحطلبان امروز تلاش میکنند دوگانههای کاذبی را که در سیاست خارجی وجود دارد مثل اتفاقی که در 92 یا 94 افتاد، دوباره در انتخابات بعدی تکرار کنند.
پیمایشهایی که انجامشده نشان میدهد افکارعمومی با توجه به تجربه سالهای اخیر موافق درگیر شدن با چنین دوقطبیهای کاذب نیست. بعد از قضیه پهپاد و نفتکش، غرور ملی شرایط را تغییر داده است.
دو قطبی باحجاب و بیحجابی کاذب است
این دوقطبیسازی کاذب را در حوزههای دیگر هم میتوان دید. مثلا در فرهنگ هم صادق است؟
بله. خیلی واضح است. ولنگاری در مقابل عفت و حیا یک دوقطبی واقعی است ولی تلاش میشود آن را بهگونه دیگری مطرح کنند، حتی برخی هم این طرف به آن دامن میزنند و مثلا باحجاب و بیحجابی را مطرح میکنند در صورتی که ما باید از پوشش قانونی و شرعی در مقابل ولنگاری نام ببریم.
متاسفانه کسی دقت نمیکند در بسیاری از کشورهایی که ادعای ما را ندارند ولنگاری یا پوشش بد پذیرفته نیست. دقت کنید هر جایی قواعدی دارد. مثلا در بیمارستانها هر کسی با هر پوششی میتواند برود؟ در کارخانهها در همهجای دنیا با هر پوششی میتوانند بروند؟ اصلا در هر نقطهای چیزی بهنام DRESS CODE وجود دارد. کد پوشش یا کد پوشش حرفهای و قانونی. هند کشور 72 ملت و قوم و مذهب است ولی در بسیاری از مدارس قواعد و مقررات منسجمی برای پوشش وجود دارد. ولنگاری مقولهای است که کسی با آن موافق نیست. هیچ خانواده و جامعهای با آن موافق نیست.
گفتید لیست خودتان در انتخابات قبلی ایراداتی داشته است. اصولگراها با اصلاح آن لیست صرفا اینکه آدمهای بهتری را معرفی کنند یا قبیلهگرایی را بشکنند، مشکل را حل خواهند کرد؟
خیر. چند بعد دارد. یکی اینکه گزینش بهتری کنیم، برنامه ما برنامهای باشد که بتواند به مشکلات مردم پاسخ دهد. بعدی اینکه با ادبیات مناسب برای تعامل با مردم اقدام کنیم. برنامهریزی داشته باشیم که افکارعمومی را اغنا کند. اگر افکارعمومی اقناع نشود هزارها آدم خوب و متخصص هم داشته باشیم برای پیروزی کفایت نمیکند.
برای این امر چه کاری باید انجام دهند؟ فقط کار رسانهای کافی است؟
خیر، باید ماهیت و فاصلهای را که از آرمانهای خود گرفتند جبران کنند. نمیشود کسی سرتاپا غرق در اشرافیگری، تشریفات و بیتوجهی به مسائل مردم باشد و بعد دلسوزی مردم را هم بکند. مردم قانع نخواهند شد که این فرد دلسوز آنهاست. باید با مردم زندگی کنیم. صحنهگردانی یا صحنهآرایی شب انتخابات جواب نمیدهد. عموم مردم بالاخص نخبگان در طول زمان به ما نگاه میکنند. نمیشود من سالهای سال اسیر تشریفات باشم و شب انتخابات پوستین خود را عوض کنم و ظاهر دیگری بگیرم. مردم این را میفهمند، میگویند تا دیروز چطور بود. نمیشود با خدم و حشم اینور و آنور بروید و شب انتخابات اتوبوس سوار شوید.
صداقت در طریق سیاسی یعنی هرچه بکارید درو میکنید. این کشت زمانبر است، نه اینکه بخواهید شب انتخابات کار کنید و فردا هم درو. پس باید خود را اصلاح کنیم تا بعد منادی اصلاح دیگران و کشور باشیم. این اصولگرا و اصلاحطلب، این جناح و آن جناح ندارد. باید با عمل واقعی به آرمانها بازگردیم.
ارزیابی شما از وضعیت اصلاحطلبان چیست؟
اصلاحطلبان به وضوح سراشیبی از دست رفتن مقبولیت دولت را میبینند لذا تلاش میکنند حساب خود را از حساب دولت جدا کنند، البته این امر نشدنی است.
امروز قریب به اتفاق کسانی که روزی برای حسن روحانی سینه میزدند، مخالف او شدهاند، همانهایی که روحانی را برای مردم ضمانت کردند، ایستادند و برایش از مردم رای گرفتند.
اگر قرار به رسیدگی و حسابرسی در افکارعمومی باشد نمیتوانند افراد حساب خود را جدا کنند.
فراکسیون امید، شورای هماهنگی اصلاحطلبان و دیگر تشکلها، اعضا و احزاب اصلاحطلبان، همانهایی که با هم تکرار کردند مسئولیت این دولت با آنهاست و باید این مسئولیت را تا پایان بپذیرند.
نمیشود و کسی نمیپذیرد این روزها و در ایامی که دولت در افکارعمومی و نظرسنجیها بهشدت افول کرده، حامیانش یکییکی کنار بکشند. مردانه باید بایستند و مسئولیت اقداماتشان را برعهده بگیرند.
حتی اگر امروز از دولت اعلام برائت میکنند باید جایگزین معرفی کنند نه آنکه همان مسیر قبلی را بزک کنند.
منظورتان چیست؟
اقتصاد را مثال بزنم. راه قبلی چه بود؟ همان راهی که در چند سال اخیر طی شده؟ سیاستهای لیبرالیستی، حالا که این سیاست به نتیجه نرسیده باید جایگزین آن معرفی شود. باید صادقانه گفته شود چه شد و حالا هم چه سیاستی با انقلاب و کشور ما سازگار است، نه اینکه دوباره بزکی شود و آش همان باشد و کاسه همان.
البته باید از این جریان مطالبهگری هم صورت بگیرد که کار نیروهای انقلابی است، باید موضوعبهموضوع، در سیاست خارجی، در اقتصاد و در بسیاری دیگر از محورهای کلان کشور از دولت و حامیانش سوال شود که برای دو سال باقیمانده چه برنامهای دارید؟ حالا که معلوم شده مسیر قبلی صحیح نبوده چه برنامهای دارید؟ آیا میخواهید با یک تغییر نام و جلد، همان مسیر قبلی را ادامه دهید؟
همین مسیر باید تا انتخابات هم طی شود و ناظر به تجربه گذشته از همه نامزدها و گروهها این پرسشها صورت پذیرد. باید اولویتهای هر فرد و گروهی مشخص شود و ایدهها اینبار زودتر به چالش کشیده شده و بررسی شوند. باید جایگاه نقشهراه کشور و سیاستهای کلان در نگاه افراد و گروهها مشخص شود. باید هر فرد یا گروهی در افق چهارساله برنامه خود را ارائه کند. کلیگویی دیگر دردی از کشور دوا نمیکند.
اصلاحطلبان در انتخابات آتی با تمام قوا شرکت میکنند
اصلاحطلبان دو دسته شدهاند. یک دسته میگویند مشروط در انتخابات شرکت میکنیم، عدهای دیگر میگویند ما حتما با تمام قوا شرکت میکنیم. ارزیابی شما از این مساله چیست؟
بهنظرم در دو انتخابات آتی همه آنها شرکت میکنند، اصلاحطلبان با تمام قوا هم شرکت میکنند مانند چند دوره اخیر. دقت کنید در دورههای اخیر تحریمکنندههای خارجی همانند BBC، رادیو آمریکا، رادیو فردا و شبکههای معاند که پیش از این دعوت به عدم حضور در انتخابات میکردند، رفتارشان عوض شده و حتی لیست هم میدهند.
از اینرو و با توجه به اینکه موافق و مخالف نظام برنامه حضور در انتخابات را دارند، در نتیجه مشارکت را خواهیم داشت. اگرچه مردم عموما دلخوشی از عملکرد دولت و مجلس ندارند، اگرچه فشار اقتصادی و معیشتی بالاست. اگرچه خیلی از مشکلات بر گردن همینهاست که دستاندرکار بودند اما انتخابات که بشود شرایط تغییر خواهد کرد. منتها هر کسی به نیتی شرکت میکند.
اصلاحطلبان میخواهند حضورشان را در انتخابات به مردم گران بفروشند
پس چرا اصلاحطلبان مطرح میکنند مشروط میآییم یا نمیآییم؟
گرانفروشی؛ گرانفروشی حضورشان در انتخابات به مردم و حاکمیت. میخواهند راه چانهزنی را باز کنند، در بحث بررسی صلاحیتها، نظارتها و... .
این منطق، منطق بده و بستان است، بعید است که بعدها بتوانند دستگاههای قانونی را وادار به تنازل کنند.
بحث آخر درمورد خود مجلس. آیا قبول دارید مجلس سالبهسال و دورهبهدوره از متن جامعه و مسائل کشور به حاشیه رفته است و آن مجلس راس امور مدنظر امام(ره) وجود ندارد؟
از اوایل انقلاب مذاکرات مجلس را هم گوش میکردم و هم مکتوب یکماه بعد آن را میخواندم. یکماه بعد که روزنامه رسمی چاپ میشد. بهنظرم مجالس بهتدریج رو به افول گذاشتهاند، از نظر جایگاه، تاثیر، مقبولیت و... چند دوره است که به من اصرار میکنند ورود کنم، ولی من کراهت دارم و تا الان هم نپذیرفتم. برای اینکه افت جایگاه و شأن را بهطور ملموس میبینم. انشاءالله مجلس آینده این روند را تغییر دهد.
چرا این اتفاق افتاده است؟
پول، ثروتهای بادآورده، رانت، امتیاز، بدهوبستان و عدم توجه به وظایف ذاتی نمایندگی که قانونگذاری و نظارت بر کشور است. در کنار اینها مسائل منطقهای و استفاده از آنها برای حضور در مجلس باعث روابط نامشروع سیاسی- اقتصادی برخی نامزدهای نمایندگی مجلس شده است. اصطلاح بدی است ولی باید بگوییم. این وضعیت خیلی بد است. مجلسی که در دورههای اول، دوم و سوم التماس میکردید کسی کاندیدا شود ولی کسی نمیپذیرفت و همه میگفتند ما در این شأن نیستیم که نامزد شویم، این مسئولیت را آنقدر سنگین میدانستند که از پذیرفتنش فراری باشند، دیگر دیده نمیشود. امروز اما وضعیت بهگونهای شده که برخی نمایندگان کار ذاتی نمایندگی را هم نمیکنند و این افت است. انشاءالله در گام دوم انقلاب نهضتی در سراسر کشور بجوشد و یک مجلس جوان، انقلابی و کاربلد داشته باشیم که شأنیت نمایندگی را که مظهر آن یک روزی مرحوم شهیدمدرس بود، دوباره برگردانند.
حداقل چهار دوره راس هیاتمدیره مجلس دست جریان اصولگرایی است، دست شخص آقای لاریجانی است. این مساله را چگونه ارزیابی میکنید؟
حرف خود را بیان کردم. همان توضیح قبلی.
شئون نمایندگی بهشدت نزول کرده و بالا و پایین ندارد
این حرفها نقد درونگفتمانی هم بود؟
کلانتر از نقد درونگفتمانی بود. با کسی رودربایستی نداریم. شئون نمایندگی بهشدت نزول کرده و بالا و پایین ندارد. راس و دون ندارد. خیلیها برای حفظ موقعیتها بدهوبستان میکنند. راس و پایین ندارد. بگذار و بگذریم. من حرف خود را بیان کردم.
لیست امید تهران در دوره گذشته هم اصلاحطلب داشت و هم اصولگرا، ارزیابی شما از آن چه بود؟
عرض کردم بدهوبستانی است. اصل حرف را بیان کردم و روی مصادیق نباید بیشتر از این بروم. این رفتارها در حیطه وظایف نمایندگی نیست. بدهوبستان در راستای ماندن است. معامله است، نه بر سر مردم بلکه معامله بر سر تصاحب پستهاست.