تاریخ : Tue 08 Oct 2019 - 10:51
کد خبر : 32082
سرویس خبری : نقد روز

سرگیجه سیاسی یا نمایش فریب؟

چرا برخی اصلاح‌طلبان رادیکال همچنان از امکان عدم حضور در انتخابات می‌گویند

سرگیجه سیاسی یا نمایش فریب؟

اصلاح‌طلبان با حمایت از حسن روحانی در سال 92 و تداوم این حمایت در انتخابات سال 96، نشان دادند برای حضور در قدرت حاضر به هر اقدامی ولو حمایت ازکاندیدای سنتی راستگرا چون حسن روحانی هستند.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، در شرایطی که زمان زیادی تا انتخابات مجلس یازدهم باقی نمانده، بازار تحرکات انتخاباتی میان فعالان و گروه‌های سیاسی حسابی داغ شده است. گروه‌های سیاسی اصلاح‌طلب هم از این قاعده مستثنی نیستند و حرف‌ها و بحث‌ها درباره نحوه حضور در انتخابات و کیفیت مشارکت و مساله ائتلاف و... میان آنها به اوج رسیده است. در این میان گروهی از لزوم حضور حداکثری می‌گویند، در مقابل گروهی نسخه شرط و شروط‌گذاری برای حاکمیت، گروهی دیگر حضور کم اما موثر را مناسب‌ترین راهبرد می‌بینند و درنهایت گروه دیگری هم هستند که اساسا به دوری از قدرت و بازسازی گفتمانی و تشکیلاتی معتقدند. طیف‌های مورد اشاره اما به‌رغم آنچه درباره ادامه راه اصلاحات می‌گویند و با وجود تفاوت‌هایی که در ظاهر دارند، بر یک واقعیت متفق‌القولند. واقعیتی که طعم تلخ آن بدجور چهره بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان را در هم کشیده و آنها را نسبت به تکرار تجربه 94 سخت مردد کرده است. عاقبت «تَکرار» و آنچه در سال‌های بعدش بر سر اقتصاد کشور و معیشت مردم رفت تجربه تلخی را برای جامعه رقم زد و این وسط بی‌عملی دولت و فراکسیون بهارستان‌نشین برآمده از تَکرار هم که حکم نمک بر زخم و استخوان لای زخم داشت. بدنه‌ای که با هزار امید و آرزو پای کار آمده بود تا با روی کار آوردن «تکراری‌ها» تحقق وعده‌وعیدهایشان را به نظاره بنشیند اما عاقبت با چنان آش شوری مواجه شد که هیچ‌کس حاضر نشد مسئولیت پخت و پزش را برعهده بگیرد. یکی شورای نگهبان و فیلترهای نظارتی‌اش را مقصر دانست، آن یکی ریشه ماجرا را در تصمیمات شورای عالی سیاستگذاری و به‌خصوص رئیس آن دید، دیگری از محافظه‌کاری‌ها و دست‌به‌دست شدن پول‌های خاص و نقش آن در لیست‌های انتخاباتی گفت و خلاصه آنچه هیچ‌کس حاضر به اقرار به آن نشد، نقش رادیکالیسم بعد از حوادث 88 بود؛ رادیکالیسمی که در سال‌های بعد انسدادی حداکثری را برای اصلاحات رقم زد و دامنه عمل و انتخاب آنها را از روحانی تا لاریجانی محدود کرد.  دامنه انتخابی که یک‌بار با وجود حضور معاون اول دولت اصلاحات در صحنه رقابت، این جریان را پشت‌سر روحانی به‌خط کرده و به دنده‌های کلید او تبدیل کرد، بار دیگر آنها را پای معامله با یاران رئیس مجلس کشاند و لیستی بحث‌بر‌انگیز را به اصلاح‌طلبان تحمیل کرد و بار دیگر نیز آنها را ناچار به فرستادن جهانگیری –به‌عنوان اصلاح‌طلب‌ترین نیروی کابینه- به میدان تحت‌عنوان ضربه‌گیر برای روحانی کرد. هرچه هست حالا زلف اصلاح‌طلبان بدجور به زلف روحانی گره خورده و در شرایطی که اقتصاد و معیشت جامعه حال و روز خوبی ندارد، نه امکانی برای مرزبندی با دولت فراهم است و نه فضایی برای متوقف ماندن بر همپیمانی‌های سابق. همین وضعیت حالا باعث شده هریک از نیروهای سیاسی این جریان نسخه‌ای متفاوت برای استمرار حضور این جریان در قدرت بپیچد.

 مشارکت مشروط

ازجمله سناریو‌هایی که این روزها برخی اصلاح‌طلبان سعی می‌کنند آن را جدی‌تر از آنچه هست به تصویر بکشند، ایده شرط و شروط‌گذاری برای حاکمیت است؛ ایده‌ای که در بطن خود بیش از هرچیز خط و نشان تحریم انتخابات را به حاکمیت و بدنه اجتماعی منتقل می‌کند. چراغ اول را دراین‌باره سعید حجاریان روشن کرد؛ جایی که او انتخابات به‌معنای کنونی را مصداق گدایی قدرت دانست و اعلام کرد اصلاحات صدقه‌بگیر نیست و اگر مکنت دارد، باید با اتکا بر آن به بازار سیاست برود و اگر ندارد باید تلاش کند آن را کسب کند نه آنکه به هر جنس بُنجلی تن دهد. این ادبیات چندی‌بعد با صراحتی بیشتر مجددا از سوی حجاریان مطرح شد و تئوریسین اصلاحات در یادداشتی دراین‌باره نوشت: «اگر شروط اصلاح‌طلبان محقق نشود، عطای انتخابات را به لقایش می‌بخشیم.» حجاریان البته گویا خیلی تنها نیست و به‌نظر می‌رسد ایده او هواداران دیگری هم دارد. تاجزاده هم معتقد است نباید به هر قیمتی در انتخابات شرکت کرد. همین پیشنهاد را شکوری‌راد، عبدالله ناصری و خیلی‌های دیگر هم می‌دهند. اگرچه این سوال همچنان بی‌پاسخ مانده که اساسا چه تحول عمده‌ای نسبت به قبل رخ داده که برداشت برخی از حضور در انتخابات مجلس و دولت را دستخوش تغییر کرده و مگر طرح موضوع  رد صلاحیت‌ها موضوعی جدید است و اگر نیست چرا اصلاح‌طلبان در مقاطعی که نسبت به نتیجه انتخابات تا حد زیادی امیدوار بودند –مثل انتخابات 92 در فاصله دو سال بعد از تحریم انتخابات مجلس نهم- تن به تحریم ندادند و شرط نگذاشتند؟

 مشارکت حداکثری

عمده طرفداران مشارکت حداکثری را کسانی تشکیل می‌دهند که طعم حضور در ساختار قدرت به دهان‌شان مزه کرده و معتقدند فارغ از نحوه مواجهه شورای نگهبان با بررسی صلاحیت‌ها نباید فرصت انتخابات را از دست داد؛ فرصتی که برای بهره‌برداری مناسب از آن حتی بار دیگر می‌توان به راهبرد ائتلاف هم فکر کرد. راهبردی که البته با توجه به تجربه مجلس دهم و رفقای نیمه‌راهی که همان ابتدای کار راه‌شان را از فراکسیون امید جدا کردند و به هم‌قطاران‌شان در اطراف رئیس مجلس ملحق شدند، تکرارش قدری دور از ذهن به‌نظر می‌رسد. به‌ویژه آنکه حالا خیلی‌ها یک پای بحران هویت اصلاح‌طلبی را ناشی از راهبردهایی از این دست می‌دانند و معتقدند در حال حاضر برای بدنه اجتماعی این جریان مشخص نیست و نخبگان اصلاح‌طب هم پاسخی برای این سوال ندارند که در عالم واقع مرز اصلاح‌طلبان و اصولگرایان معتدل و میانه‌روها کجاست؟

هرچه هست این نوع نگاه به‌طور ویژه میان کارگزاران طرفدار دارد. طیفی که به‌نظر می‌رسد از حالا چراغ‌سبز چشمک‌زن را برای لاریجانی و رفقا روشن کرده. نیروهای این جریان البته به همین حد بسنده نکرده و حتی بر آنهایی که از مشارکت مشروط و دوری گزیدن از قدرت و... سخن می‌گویند، می‌تازند. صحبت‌های محسن هاشمی در گفت‌وگو با سازندگی در همین چارچوب قابل ارزیابی است. جایی که رئیس شورای مرکزی کارگزاران، برخی اصلاح‌طلبان را به درجا زدن در فضای اپوزیسیون‌نمایی دوره احمدی‌نژاد متهم می‌کند و می‌آییم- نمی‌آییم‌ها را به ترس برخی از شکست نسبت می‌دهد. او با تاکید بر اقتضائات تصدی حاکمیت و مسئولیت‌های اجرایی تصریح می‌کند که اصلاح‌طلبان با شعارها و ذهنیت ایده‌آلیستی و آرمان‌گرایانه وارد مناصب انتخابی و اجرایی می‌شوند، اما پس از پیروزی نیز از فضای ذهنی آرمان‌گرایانه خارج نمی‌شوند و به‌دلیل فاصله داشتن از واقعیت‌ها و عمل‌گرایی، در اجرا موفق نمی‌شوند و زمانی که با احساس کاهش محبوبیت و نارضایتی توده مردم و بدنه اجتماعی خود مواجه می‌شوند، به‌جای تجدیدنظر در مسیر گذشته، به کناره‌گرفتن از میدان می‌اندیشند و این چرخه باز هم تکرار می‌شود. هاشمی البته این راه را به ترکستان می‌داند و با بیان آنکه بحران امروز اصلاح‌طلبان، ناکارآمدی داخلی است، ریشه این بحران را در نگاه سیاسی به مسائل اجرایی و عدم توجه به واقع‌گرایی و عمل‌گرایی می‌داند و توضیح می‌دهد اگر اصلاح‌طلبان با همین وضعیت موجود در انتخابات مجلس خود را به رای مردم بگذارند، دست‌کم با کاهش موفقیت مواجه می‌شوند و اگر از انتخابات قهر کنند یا حضور مشروطی را که شرط‌های آن برآورده نمی‌شود، بگذارند از عرصه رسمی سیاست حذف می‌شوند.

دوری از قدرت و بازسازی گفتمانی و تشکیلاتی

مهم‌ترین حامی این استراتژی میان نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب را به جرأت می‌توان محمدرضا تاجیک دانست. کسی که مدت‌هاست اعتقاد دارد اصلاح‌طلبی به دست برخی از اصلاح‌طلبان به حاشیه رفته است. عناصری که هم در خوان نعمت و قدرت حضور دارند و منشی از خودشان بروز می‌دهند که بتواند هر جایی که توزیع قدرت هست حضور داشته باشند و هم به‌موقع لیز می‌خورند و چهره اپوزیونیستی به خودشان می‌گیرند و از بازخوردهای این چهره بهره می‌برند. تاجیک معتقد است نباید سیاست‌ورزی را در داشتن تمامی مراکز قدرت ببینیم و اساسا اصلاح‌طلبان به یک دوران دور از خانه قدرت احتیاج دارند که در این فضا مجال دیدن، محاسبه نفس و نقد خود را پیدا کنند؛ دورانی که او آن را اقتضای باز‌سازی گفتمانی می‌داند. دیدگاه تاجیک را البته باید در اقلیت مطلق دانست چرا که تاکنون مشتری خاصی نداشته و هیچ یک از فعالان سیاسی اصلاح طلب به دلیل تبعات احتمالی آن با این ایده همراهی نکرده‌اند.

 حضور کم اما موثر

این استراتژی را شاید بتوان قدری واقع‌بینانه‌تر از استراتژی‌های رقیب در جریان اصلاحات تلقی کرد. استراتژی‌ای که حالا محسن آرمین به‌عنوان جدید‌ترین ورژن استراتژی‌های پیش‌روی اصلاح‌طلبان از آن رونمایی کرده. آن‌طور که آرمین متوجه شده دشوار بودن اصلاحات در ایران و طولانی بودن مسیر آن، بخش‌هایی از اصلاح‌طلبان را به حضور در قدرت عادت داده و نفس حضور در قدرت را برای آنها به هدف تبدیل کرده است. او ضمن رد این رویکرد به قدرت، انتخابات را بهار سیاست دانسته و تصریح می‌کند هیچ نیروی سیاسی‌ای حاضر نیست چنین فرصتی را از دست بدهد و اصلاح‌طلبان هم نسبت به آن بی‌تفاوت نخواهند بود. استراتژی‌ای که به‌زعم سخنگوی دولت اصلاحات، اصلاح‌طلبان براساس آن باید نسبت به هر حوزه انتخابیه متناسب با شرایط همان حوزه تصمیم بگیرند و در حوزه‌هایی که امکان رقابت فراهم باشد، شرکت کنند و از ارائه فهرست انتخاباتی در حوزه‌هایی که کاندیدای اختصاصی ندارند، پرهیز کنند.

اهداف اصلی اصلاح‌طلبان از بازی انتخابات مشروط چیست؟

شرایط سیاسی و میدانی و تمام شواهد و قرائنی که از این میدان به چشم هر ناظری می‌آید، گویای این است که اصلاح‌طلبان متفاوت از آنچه در رسانه‌ها می‌گویند و می‌نویسند رفتار می‌کنند، چنانکه از مدت‌ها پیش همه کمیته‌های انتخاباتی شورای عالی سیاستگذاری اصلاح‌طلبان مشغول فعالیت شده‌اند و کمیته‌های استانی و مسئولان آنها نیز منصوب و در حال فعالیت هستند.

با این اوصاف حالا باید به این سوال پاسخ داد که چرا اصلاح‌طلبان با وجود آنکه می‌دانند در انتخابات آینده با تمام قوا شرکت خواهند کرد از مشارکت مشروط و محدود سخن می‌گویند و به‌گونه‌ای وانمود می‌کنند که تمایل ندارند یا نباید در انتخابات آتی پا به میدان رقابت بگذارند. یا حتی اینکه بعضی اختلاف‌نظرهای واقعی ولی کوچک و ردشده خود را با این آب و تاب و پوشش گسترده به عرصه رسانه‌ها می‌آورند؟ پاسخ‌ها البته ‌آنچنان پیچیده و سخت نیست و با چند گزاره می‌توان به آنها پرداخت. مساله اول اینکه اصلاح‌طلبان می‌دانند فعالان خوش‌خیالی در جناح مقابل حضور دارند که به‌راحتی فریب فضای چندلایه و غیرشفاف سیاسی را خورده و با مشاهده کوچک‌ترین نشانه‌های ضعف میان اصلاح‌طلبان، خیال‌شان راحت می‌شود که مردم رای خود را به صندوق اصولگرایان خواهند ریخت و از این‌رو دست از فعالیت و تلاش برای جمع‌آوری آرا خواهند کشید. به این صورت اصولگرایان با ساده‌ترین روش‌های ممکن در میدان رقابت و تبلیغات انتخاباتی حاضر خواهند شد و این مطلوب‌ترین شرایط برای اصلاح‌طلبان است. مساله دوم ادامه اولی است، به این صورت که اصلاح‌طلبان می‌دانند با نشان دادن تشتت میان جناح خودی، اصولگرایان سایه تهدید یک رقیب جدی را بالای سر خود نخواهند دید و این خود کافی خواهد بود تا دوباره گروه‌های مختلف اصولگرا به اختلافات خود بپردازند و فراموش کنند که تنها در سایه وحدت رویه و تصمیمات یکپارچه و منسجم ممکن است به پیروزی برسند. البته حساب باز کردن روی چالش‌های درون‌گروهی رقیب در فضای سیاسی یک امر طبیعی است اما فریب‌خوردن در اثر مشاهده یک نمایش به‌اندازه بازی کردن همان نمایش برای فعالیت در عرصه سیاسی، تاسف‌بار و ناامید‌کننده است. مساله سوم تلاش برای جلب رای منتقدان نظام و حاکمیت است. اصلاح‌طلبان به‌خوبی می‌دانند ظرفیت جذب منتقدان حاکمیت را دارند، به شرطی که خود جزئی از قدرت نباشند.

 از این‌رو برای افزایش بدنه رای و پایگاه اجتماعی در آستانه انتخابات مجلس از نشان دادن فاصله خود با حاکمیت به‌عنوان یک حربه انتخاباتی استفاده می‌شود تا شاید درصد موفقیت در انتخابات افزایش یابد. مساله چهارم فرار از نتایج عملکرد است. اصلاح‌طلبان در این سال‌ها همچنان که خودشان معترفند، با ریزش بدنه اجتماعی در اثر عملکرد ضعیف دولت، فراکسیون امید و شورای شهر تهران مواجه بوده‌اند و لذا با تولید موضوعات جدید تلاش می‌کنند صحنه انتخابات را به‌جای میدان بررسی عملکردها به یک میدان کاذب رقابت تبدیل کنند تا گزارش عملکردشان به قضاوت افکارعمومی گذاشته نشود. نکته آخر این بخش اما توصیه به اصولگرایان است، چنان‌که در بالا هم ذکر شد بنا به دلایل متعدد، اصلاح‌طلبان در حال آماده‌سازی خود برای ورود پرقدرت به انتخابات هستند و بنا به تجربه تاریخی هم حاضر نخواهند شد میدان رقابت را ترک کنند و اجازه دهند اتفاقی که در سال 90 برای آنها رخ داد دوباره تکرار شود، از این‌رو اصولگرایان لازم است بدون توجه به بازی بدون توپ رقیب، نقشه رقابت خود را طراحی کنند تا مانند انتخابات 94 در تشکیل فراکسیون اکثریت باز نمانند یا مانند انتخابات تهران «30 – هیچ» واگذار‌کننده مبارزه نباشند.

2 تجربه تاریخی که می‌گوید اصلاح‌طلبان حتما می‌آیند

یک حتما سال 1390 و انتخابات مجلس آن سال را به‌خوبی به یاد دارید. تنها دو سال از فتنه سال 88 گذشته بود و قریب‌به‌اتفاق اصلاح‌طلبان معتقد بودند نباید در انتخابات شرکت کنند. در آن سال رسانه‌هایشان مداوم از تحریم انتخابات سخن می‌گفتند و اینکه چرا باید اول شورای نگهبان از فرآیند حذف شود و بعد اصلاح‌طلبان به میدان رقابت وارد شوند. این درگیری در آن سال با قوت و به‌صورت واقعی میان افراد و گروه‌های مختلف اصلاح‌طلب ادامه داشت و نهایتا هم به‌گونه‌ای شد که نمایندگان این طیف سیاسی به‌صورت محدود و تک‌نفره در انتخابات شرکت کردند.

مهم‌ترین اقدام اصلاح‌طلبان در آن سال شرکت محمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات در جریان انتخابات در حوزه انتخابیه روستایی در شهرستان دماوند از توابع استان تهران بود تا بگوید اصلاح‌طلبان به‌صورت کامل از حاکمیت خارج نشده‌اند تا  از این مسیر هم بتواند مهلت دیگری برای کنش و فعالیت سیاسی برای هم‌طیفی‌های خود بخرد. در آن سال رقابت اصلی میان دو لیست جبهه پایداری و جبهه متحد اصولگرایان برگزار شد و نهایتا در مجلس نهم نیز نمایندگان وابسته به این دو طیف اصولگرا تشکیل‌دهنده مجلس بودند و عدم شرکت در انتخابات تنها حاصلی که برای اصلاح‌طلبان داشت دور بودن از مجلس برای سومین دوره پیاپی بود. همین اتفاق هم باعث شد یک تجربه و درس تاریخی برای اصلاح‌طلبان ایجاد شود و بدانند که اولین زیان‌کننده تحریم انتخابات، خودشان خواهند بود و با کناره‌گیری تنها مسیر برای فعالیت بیشتر رقیب باز خواهد شد و در مسیر انتخابات نیز خللی وارد نمی‌شود.

دو تجربه دور بودن از قدرت برای هشت‌سال پیاپی اصلاح‌طلبان را به‌جایی رساند که به هر نحو ممکن در انتخابات حضور یابند و برای رسیدن به قدرت به هر انتحاری دست بزنند. در سال 92 آنها با وجود آنکه از احتمال بالای حضور آیت‌الله هاشمی در جریان انتخابات مطلع بودند، ابتدا محمدرضا عارف را به میدان فرستادند و بعدا که دیدند نمی‌توانند با عارف پیروز انتخابات باشند، به‌زور او را از میدان رقابت کنار زدند و همگی دور چهره‌ای حلقه زدند که کمترین قرابت فکری و سیاسی را با آنها داشت، کسی که از منظر فکری و گفتمانی هیچ نسبتی با آزادی که گفتمان رایج اصلاح‌طلبان است، نداشت و از منظر سیاسی هم دقیقا در مقابل آنها و از میان جامعه روحانیت مبارز وارد میدان سیاست و انتخابات شده بود.

 اصلاح‌طلبان با حمایت از حسن روحانی در سال 92 و تداوم این حمایت در انتخابات سال 96، نشان دادند برای حضور در قدرت حاضر به هر اقدامی ولو حمایت ازکاندیدای سنتی راستگرا چون حسن روحانی هستند. آنها البته در میانه راه و در فاصله دو انتخابات ریاست‌جمهوری از این هم پا را فراتر گذاشتند و در انتخابات مجلس دهم در ائتلافی عجیب لیست مشترکی با علی لاریجانی که نمادی از جریان اصولگرایی است، ارائه کردند و نزدیکان او یعنی کاظم جلالی و بهروز نعمتی را که آنها نیز چهره‌هایی اصولگرا بودند در لیست تهران یا همان لیست امید جای دادند و با این روش وارد مجلس شدند. این تجارب که هرکدام در نوع خود عجیب و غریب است نشان می‌دهد اصلاح‌طلبان چگونه برای حضور در قدرت حتی حاضر به اجماع با رقبای سیاسی و دست کشیدن از مواضع و گفتمان خود نیز هستند و از همین‌رو هم بسیار بعید به‌نظر می‌رسد آنها برای انتخابات آتی چه مجلس و چه شورای اسلامی از رقابت دور بمانند تا برای مثال بتوانند خود را احیا کنند.