تاریخ : Fri 16 Aug 2019 - 09:12
کد خبر : 30581
سرویس خبری : سیاست

اصلاح‌طلبان و بحران «ماقبل تشکیلات» بودن

اصلاح‌طلبان و بحران «ماقبل تشکیلات» بودن

موضوع اساسا این نیست که دست بالا را در مکانیسم‌های انتخاباتی این جریان، کارگزاران داشته باشند یا خاتمی و عارف و اصلاح‌طلبان رادیکال در اتحاد ملت، کار از جایی دیگر می‌لنگد. مساله اصلی چسبندگی همه این طیف‌ها به دولت و عدم امکان پذیرش هزینه‌های حمایت از آن است. در این چارچوب کفه به سمت کارگزاران سنگین باشد یا رقبای درون‌جناحی‌شان، فرقی در خروجی ماجرا ندارد.

به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، اظهارات جدید غلامحسین کرباسچی و انتقادهای نسبتا تند او نسبت به جریان اصلاحات در روزهای گذشته بازتاب‌های زیادی میان فعالان سیاسی اصلاح‌طلب داشته است؛ انتقادهایی که نوک پیکان‌شان به‌طور مشخص دو موضوع را هدف می‌گرفت. نخست شخص محمد خاتمی به‌عنوان کسی که به هر ترتیب به‌گونه‌ای کاریزماتیک رهبری معنوی این جریان را برعهده دارد و دوم ساختار تشکیلاتی‌ای که از نگاه دبیرکل کارگزاران باید فکری به حال تجدید بنایش کرد. او اگرچه خاتمی را چهره‌ای مورد اعتماد برای همه می‌خواند اما تصریح می‌کند «اصلاحات که فاقد رهبری رسمی و تشکیلاتی است به سازماندهی و رهبر نیاز دارد.»

گفته‌های کرباسچی البته پر بی‌راه هم نیست و اگرچه جار زدن واقعیت و اعلام اینکه «پادشاه لخت است»، واکنش‌های منفی متعددی را به‌دنبال داشته اما نباید فراموش کرد این بار اولی نیست که چنین انتقادهایی در بدنه اصلاحات مطرح می‌شود.

نامه جوانان اصلاح‌طلب به رئیس دولت اصلاحات را باید فتح‌باب و آغازی برای تولید این ادبیات انتقادی در عصر جدید اصلاحات دانست؛ عصری که در پایان یک دوره رادیکالیسم سیاسی، اقتضائاتی را بر این جریان تحمیل کرده که کنش سیاسی را نسبت به هر دوره دیگری دشوارتر ساخته است. حضور در ساختار قدرت -از مجلس گرفته تا شورای شهر و البته دولت- و شکاف‌هایی که به این واسطه عیان شده و روزبه‌روز در حال عمیق‌تر شدن است هم قوز بالای قوز شده و چالش‌هایی را پدید آورده که لااقل پیش از این و در سال‌های دوری از قدرت چندان برای اصلاح‌طلبان ملموس نبود. چالش‌ها و اختلافاتی که حالا به‌واسطه حضور 6 ساله در بدنه اجرایی و سیاستگذاری بروز پیدا کرده و البته در آستانه انتخابات مجلس و موسم سهم‌خواهی‌های متعارف سیاسی از همیشه بیشتر شده است.

حدود یک‌سال پیش، 100 فعال سیاسی جوان اصلاح‌طلب در نامه‌ای سرگشاده خطاب به خاتمی با تاکید بر اینکه «21 سال پس از دوم خرداد، جریان سیاسی موسوم به این نام هنوز از سامان سیاسی متناسبی برخوردار نیست و فقدان سازمانی پویا برای هدایت جریان اصلاحات به مهم‌ترین نقطه‌ضعف اصلاح‌طلبان بدل شده است»، یادآور شدند جریانی که توسعه سیاسی را به‌عنوان شعار اصلی و برنامه محوری خود انتخاب کرده است باید از «فردمحوری» به‌سوی «نهادمحوری» حرکت کند.

همین حرف‌ها را عباس عبدی هم به بیانی دیگر در گفت‌وگو با «اندیشه پویا» مطرح می‌کند. او با بیان اینکه جریان اصلاحات فصل‌الخطاب و مکانیسم رفع اختلاف و رفع نزاع ندارد، تصریح کرده است «حالا اگر آدم هم ندارند باید لااقل سازوکاری داشته باشند» و «با شورا پورا مساله‌ای حل نمی‌شود. شورا باید ‌انگیزه و برنامه داشته باشد» و در استفهامی انکاری می‌پرسد برنامه اینها (شورای عالی سیاستگذاری) چیست؟

همان‌طور که ملاحظه می‌شود این همان چیزی است که کرباسچی با بیانی صریح‌تر در روز‌های اخیر مطرح کرده. البته نمی‌توان کتمان کرد که جوانان اصلاح‌طلب در این نامه ملاحظه ریش‌سفیدشان را کرده و عمده انتقادات‌شان را ناظر به ساختار این جریان و مکانیسم‌های تصمیم‌گیری آن در شورای عالی سیاستگذاری مطرح کرده و ترجیح داده بودند رئیس دولت اصلاحات را برای شکل‌گیری اصولی سامان و سازمان سیاسی اصلاح‌طلبان پیش‌قدم کنند.

 محدودیت‌های خاتمی

خاتمی اما در این مسیر و در هر مسیر دیگری برای کنشگری سیاسی، با محدودیت‌هایی مواجه است.

1  نخستین محدودیت رئیس دولت اصلاحات آن است که برای او امکان هرگونه کنشی داخل حاکمیت به‌واسطه انسداد ناشی از رادیکالیسم پیش‌گفته، منتفی است. هرچه باشد او در شهرآشوبی که کشور در سال 88 به آن دچار شده بود ضمن سکوت آمیخته به حمایت در مواجهه با اتهام تقلب به نظام از سوی یارانش، ایده رفراندوم را مطرح کرد و هیچ‌گاه هم آن را پس نگرفت. همین باعث می‌شود تاکیدات چندباره او مبنی‌بر نگاه به آینده و فراموش‌کردن گذشته همواره از سوی حاکمیت جدی گرفته نشود. وضعیتی که درنهایت رئیس دولت اصلاحات را به کنشگری نیابتی و به بیان دقیق‌تر، سواری دادن به این و آن در انتخابات‌های مختلف مجبور ساخته و روزی او و باقی رفقا را دست به دامان روحانی می‌کند و روزی دیگر برای گرفتن سهمی از کرسی‌های مجلس، به آغوش لاریجانی سوق می‌دهد.

این البته خلئی است که در غیاب هاشمی بیش از پیش احساس می‌شود. هرچه باشد او تا حد زیادی بار چانه‌زنی‌های درون‌حاکمیتی را به دوش می‌کشید، امکانی که حالا در غیاب هاشمی به کلی سلب شده و تلاش‌ها برای جذب ناطق‌نوری و پر کردن این خلأ هم بی‌نتیجه مانده است.

2 بدنه اجتماعی جریان اصلاحات برای تبعیت از دعوت خاتمی و «تکرار» احتمالی او، با هندوانه دربسته مواجه نیستند. او دوبار در انتخابات ریاست‌جمهوری، یک‌بار برای مجلس و یک‌بار هم برای لیست شورای شهر از سرمایه اجتماعی‌اش مایه گذاشته و جامعه مخاطب را به حضور پای صندوق‌های رای فرا خوانده است. هر چهار مورد این تجربه‌ها اما به اذعان بسیاری از نیروهای سیاسی اصلاح‌طلب و تقریبا اکثریت بدنه اجتماعی این جریان به شکست منتهی شده است، اتفاقی که حالا باعث شده خاتمی ضمن انتقاد از دولت و فراکسیون برآمده از حمایت‌هایش، اعلام کند پاسخی برای سوال بدنه از نتیجه حضورشان پای صندوق رای به سود کاندیداهای مورد حمایت خود ندارد.

3 توسل به بهانه تکراری نظارت شورای نگهبان هم برای خروج از این وضعیت کارساز نیست. رد صلاحیت‌های شورای نگهبان، همان روزهایی که رئیس دولت اصلاحات از کاندیداهای مطلوبش حمایت می‌کرد هم وجود داشت و اتفاق جدیدی دراین‌باره نیفتاده است. در آن مقاطع (92 و 96) اما به‌واسطه خاطرجمع بودن از پیروزی، حرفی از نقد شورای نگهبان در میان نبود؛ حتی در شرایطی که نیروهایی چون هاشمی‌رفسنجانی رد صلاحیت شده بودند. این البته همه ماجرا نیست. دیوار کوتاه شورای نگهبان در انتخابات شورای شهر اساسا موضوعیتی ندارد و نمی‌شود کاسه و کوزه ضعف‌های ساختاری و اجرایی و نیز ناکارآمدی‌ها را بر سر این نهاد شکست. شورای شهر تمام اصلاح‌طلب مورد حمایت خاتمی، در کنار اسم و فامیل‌بازی بر سر اتوبان‌ها و خیابان‌های تهران، عاقبت از فردی همچون نجفی، شهردار روی دست مردم گذاشت. 

4 مشکلی که اصلاح‌طلبان در این سال‌ها بیش از هر چیزی از آن رنج می‌برند «فردمحوری» است؛ موضوعی که یک‌سال پیش جوانان اصلاح‌طلب را هم برآشفت و آنها را دست به قلم کرد تا تند‌ترین انتقادها را نسبت به شورای عالی سیاستگذاری مطرح ساخته و اعضای آن را به سیاست‌ورزی صرفا بروکراتیک، بی‌برنامه و تهی از آرمان به‌منظور جابه‌جایی درمیان حلقه‌ای محدود از مدیران سیاسی که نشانه‌هایی از فساد و خویشاوندسالاری هم در میان آن مشاهده می‌شود، متهم کنند. شورایی که از نگاه آنها قائم به شخص عمل می‌کند و رئیسش نقشی تعیین‌کننده در خروجی‌های آن دارد.

مساله فردمحوری البته انتقاد خیلی‌های دیگر هم هست. از نگاه بسیاری از اصلاح‌طلبان هم اینک سازوکاری که در آن همگان احساس سهیم‌بودن در تصمیم‌گیری‌ها را داشته باشند، وجود ندارد. اعتراضات گسترده به پررنگ‌بودن نقش افراد در مقایسه با نمایندگان احزاب در شورای عالی هم در همین چارچوب قابل فهم است و اساسا همین موضوع مطالبات بر سر فعال‌شدن پارلمان اصلاحات و اتخاذ تصمیمات در بستری جمعی را افزایش داده است.

 مزیت‌های رئیس دولت اصلاحات

با همه اینها رئیس دولت اصلاحات همچنان با فاصله، مستعد‌ترین چهره برای راهبری و جهت‌دهی به این جریان است. محبوبیت او میانه بدنه اجتماعی اصلاح‌طلب، موقعیت او را در مقایسه با دیگران در وضعیت مناسب‌تری قرار داده و گلایه‌مندی‌ها از او هم بیشتر از منظر احساسی قابل فهم است و می‌توان انتظار داشت که این موضوع اثری دائمی نداشته باشد.

علاوه‌بر آن، خاتمی علاوه‌بر تجربه طعم شکست‌های پی‌درپی در انتخابات‌هایی چون شورای شهر دوم، مجلس هفتم، ریاست‌جمهوری نهم، مجلس هشتم، ریاست‌جمهوری دهم و مجلس نهم، موفقیت‌هایی را هم در کارنامه داشته و پیروزی روحانی در انتخابات 92، راهیابی لیست امید به مجلس و در دست گرفتن همه کرسی‌های شورای شهر در انتخابات 96 را تا حد زیادی باید ناشی از حمایت‌های او دانست. او برای انتخابات‌های بعدی نیز آنقدرها دست‌بسته نیست. هرچه باشد تجربه نشان داده توسل به حربه‌هایی چون دیوارکشی در پیاده‌روها، گشت ارشاد، ترس از جنگ و... همچنان ظرفیت پذیرش اجتماعی دارد و او و رفقا می‌توانند با اطمینان‌خاطر نسبت به سیاست نابلدی جریان رقیب، انتخابات را در همین زمین بازی نگه دارند.

 کارگزاران چه می‌خواهند؟

با همه این اوصاف، جمع‌بندی کرباسچی آن است که خاتمی و حلقه تصمیم‌گیر نزدیک به او، هم در مدل کنش سیاسی و انتخاباتی، هم در مصادیق و هم در نتیجه شکست خورده‌اند و به همین واسطه باید برای رهبری و ساختار اصلاحات کاری کرد؛ موضعی که بیش از آنچه جناب دبیرکل تصورش را بکند بوی سهم‌خواهی هم از آن به مشام می‌رسد.

او البته شاید هم حق داشته باشد خود را در این مسیر محق بداند. هرچه باشد در شرایطی که اصلاح‌طلبان همچنان با مشکل ارتباط با حاکمیت دست به گریبانند، کارگزاران چنین محدودیتی ندارند یا در سطح بسیار پایین‌تری با آن مواجهند. حضور محمد عطریانفر در تلویزیون رضایت محمد قوچانی از جلسه با رئیس قوه قضائیه، در شرایطی که تمامی اصلاح‌طلبان رادیکال از چنین امکانی بی‌بهره‌‌اند نشانه‌های آشکاری از این واقعیت به‌شمار می‌آید. فراتر از آن اگر اسحاق جهانگیری را هم پل ارتباطی اصلاح‌طلبان با حاکمیت تلقی کنیم، او نیز سابقه‌ای کارگزارانی دارد. همین مساله کرباسچی را به گران‌فروختن این مزیت انحصاری ترغیب کرده و او را به تلاش برای گروکشی و گرفتن چند امتیاز بیشتر وا داشته است.

چند امتیاز بالا و پایین اما تفاوتی در اصل ماجرا ندارد. موضوع اساسا این نیست که دست بالا را در مکانیسم‌های انتخاباتی این جریان، کارگزاران داشته باشند یا خاتمی و عارف و اصلاح‌طلبان رادیکال در اتحاد ملت، کار از جایی دیگر می‌لنگد. مساله اصلی چسبندگی همه این طیف‌ها به دولت و عدم امکان پذیرش هزینه‌های حمایت از آن است. در این چارچوب کفه به سمت کارگزاران سنگین باشد یا رقبای درون‌جناحی‌شان، فرقی در خروجی ماجرا ندارد.

 

* نویسنده: محمد جعفری، روزنامه نگار