
«این غنچهی نوشکفته خوش وا شده است
وین غورهی نارسیده حلوا شده است
آن را که برای نوکری آوردیم
دیری نگذشته، زود آقا شده است»
نام خیلی از شاعران در همین لیست قرار میگیرد؛ از شفیعی کدکنی و قیصر امینپور و سیدحسن حسینی تا شاعران جوان روزگار که در این گزارش چند شعر منتخب از این شاعران را منتشر میکنیم.
شفیعی کدکنی
او میمکد طراوتِ گلها و بوتههای آفریقا را،
او میمکد تمامِ شهدِ گلهای آسیا را،
شهری که مثلِ لانهی زنبورِ انگبین،
تا آسمان کشیده
و شهدِ آن: دلار
یک روز،
در هرمِ آفتابِ کدامین تموز،
مومِ تو آب خواهد گردید،
ای روسپی عجوز؟
قیصر امینپور
بیا که در دل طوفان شن روان باشیم
برای خستگی خویش، سایبان باشیم
بیا بلند بگوییم: «ما نمیخواهیم
نماز را بگذاریم و فکر نان باشیم»
همین خلاصۀ آیین آسمانی ماست
که حجم فرصت پرواز آسمان باشیم
چه خوب میشد اگر نام ما کبوتر بود
که روز و شب یله در اوج آسمان باشیم
نکردهایم گناهی جز اینکه میخواهیم
عمیق و آبی باشیم، بیکران باشیم
چگونه رایت را اهتزاز ممنوع است؟
چگونه در گذر باد بیتکان باشیم؟
تو حرفهای صمیمانه را نمیفهمی
بیا که با لب شمشیر همزبان باشیم
حمید سبزواری
«آمریکا آمریکا، ننگ به نیرنگ تو
خون جوانان ما، میچکد از چنگ تو
ای ز شرار ستم، شعله به عالم زده
امن و امان جهان، یکسره بر هم زده
بر سر هر خرمنی، در دل هر گلشنی
آتش بیداد تو، صاعقۀ غم زده
ثروت انبوه تو، خون دل تودههاست
کین تو بر سینهها، دشنه ماتم زده...»
امیری اسفندقه
دارد دوباره حادثه اخطار میشود
تاریک میشود همه جا، تار میشود
اشغال میکنند شغالان جزیره را
جنگل کُنامِ زوزهی کفتار میشود
در مزرعه به غیر سمومِ هلاک نیست
دارد هوای دهکده، بیمار میشود
دست من و تو را که به هم میرساند؟ آه!
پلهای رابطه همه دیوار میشود
باغی در این کرانه تُهی از جنازه نیست
دارد درختهای زمین، دار میشود
قربانیان سال گذشته... خدای من!
آن فاجعه دو مرتبه تکرار میشود
بیشک رسیدهایم به فرجام زندگی
از دور، نقش مرگ پدیدار میشود
دارد دریغ و درد! نه! باور نمیکنم
انسان به انتحار، گرفتار میشود
سقف و ستون خانهی انسان عصر جنگ
بیزلزله به روی سر آوار میشود
خواب خلیج را تب طغیان جنگ شُست
تمساح پیر، راهی کشتار میشود
فردا تمام منطقه را لقمه میکند
این اژدهای پیر که بیدار میشود
یا رب! میان این همه فرعون و شعبده
آیا عصای معجزهای مار میشود؟
کاخ سیاه و کاخ سپید و... صبور باش
این قصرها، دوباره همان غار میشود
حمیدرضا شکارسری
آن مشعل میتوانست
یک لشکر اسرائیلی را زغال کند
با آن کتاب قطور میتوانست
هزار تانک اسرائیلی را له کند
با زنجیرهای زیر پایش میتوانست
دستهای اولمرت و لیونی را ببندد
با خارهای تاجش میتوانست
مبارک را به سیخ بکشد؛
اما مجسمۀ آزادی
به احترام غزّه سکوت کرد...
2
مجسمۀ آزادی هرگز نگذاشت
کودکان غزّه در سرمای زمستان بلرزند
با مشعل مهربانش
پیراهن آنان را آتش زد و
گرمشان کرد...
3
مجسمۀ آزادی
در اندوه کشتگان
گریست
غزّه را سیل برد...
رضا شیبانی
ما
برزیگران خوشههای خشم
دریادلانی با شکمهای گرسنه
با صدهزاران آرزوی مرده در سینه
خرد و خمیر و خسته و زخمی
پای تنور رنج و آزادی
گندم کم آوردیم
تو
با مشعلی از شعلۀ نیرنگ در دست
اندیشناک آتشافروزی
با برقبرق وسوسه در چشم
سرمست از تاراج گندمزارهای شرق
میریختی در کام دریا دسترنج خلق دنیا را
آنقدر که دریا کم آوردی
ما
گندم کم آوردیم
تو
دریا کم آوردی
حسن صنوبری
پرسید آن شاعر: «این آمریکا چیست؟»
پرسش دشوار است
اما برایش پاسخ بسیار است
آمریکا یعنی:
یک روز روشن
یک کودک شاد
میبیند دیگر:
مادر ندارد
یا مادر او را
دیگر ندارد
آغاز جنگ است
آوار کین است
آمریکا این است
آمریکا یعنی پیمان با صدام
تا پیش از اعدام
آمریکا یعنی بازی با مُرسی
حتی در زندان
هرچند خوشرو هرچند خندان
آمریکا یعنی ما مهره باشیم
او مهرهگردان
حتی اگر یار،
آمریکا چون مار
در آستین است
آری مصدق!
آمریکا این است
محمدمهدی سیار
مرگ بر
تازیانهها
تازیانههای بیامان
به گردههای بیگناه بردگان
مرگ بر
مرگ ناگهانی
صد هزار زندگی
- در یکی دو ثانیه-
با سقوط علم از آسمان!
مرگ بر
کشتن جوانهها
مرگ بر
انتشار سم
در زلال رودخانهها
مرگ بر فضاحت دروغ
مرگ بر
بوقهای بووووق
مرگ بر
سیمهای خاردار و کشتزارهای مین
مرگ بر
گورهای دستهجمعی و
بندهای انفرادی زمین
مرگ بر بریدن نفس
مرگ بر قفس
مرگ بر شکوه خار و خس
مرگ بر هوس
مرگ بر حقوق بیبشر
مرگ بر تبر
مرگ بر شرارههای شر
مرگ بر سفارت شنود
مرگ بر
کودتای دود
زنده باد زندگی او
زنده باد زندگی من... تو... ما
یک کلام:
مرگ بر
آم... ری... کا
مرگ بر ابولهب
مرگ بر یزید و شمر و ابنسعد
مرگ بر
زاده زیاد
بگو بلند: بیش باد
مرگ بر
قطعنامههای بستن فرات
قحط آب
مرگ بر
تیر مانده بر گلوی کودک رباب
مرگ بر
قتل خندههای روشن علیرضا
مرگ بر گلولهای که خط کشید
روی خاطرات آرمیتا
یک کلام:
مرگ بر
آمریکا
* نویسنده : عاطفه جعفری روزنامهنگار