تاریخ : ۲۱:۴۴ - ۱۴۰۴/۱۰/۰۸
کد خبر : 221140
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

میراث بهرام بیضایی برای سینمای ایران چه بود؟

روشنفکر عُرفی

میراث بهرام بیضایی برای سینمای ایران چه بود؟

نگاه بیضایی به ایران از دریچه یک اسطوره‌شناس و متخصص در زمینه فرهنگ ملی- میهنی بود و همین نکته باعث می‌شد تا فهم آثار او توسط قاطبه مخاطبان به‌راحتی امکانپذیر نشود و زبان سینمایی آثار او نیاز به ارائه ترجمانی همه‌فهم داشته باشد.

بهرام بیضایی حضور فیزیکی پُربسامدی در سینمای ایران به‌عنوان کارگردان نداشت؛ اما ارزش کیفی کار‌های او همچون کارنامه هنری ناصر تقوایی به شکلی بود که نمی‌توان او را فقط در حاشیه درنظر گرفت و اثرش بر طیفی از فیلمسازان را نادیده انگاشت و از نظر دور قرار داد. در آغاز شکل‌گیری بدون مقدمه جریان موج نو، کارگردانانی وارد فرایند تولید شدند که سینما را بهتر از اسلاف خویش می‌شناختند؛ اما مدیوم اصلی‌شان به‌جُز چند مورد خاص، نظیر «مسعود کیمیایی»، «فریدون گُله» و «کامران شیردل» سینما نبود. بهرام بیضایی و علی حاتمی از وادی نمایش و «ناصر تقوایی» از عرصه ادبیات داستانی پا به سینما گذاشتند و از این منظر دنیای فیلم برای ایشان به‌عنوان یک فرم اجرایی خودبسنده نسبتی با تصور و تصویر مخاطبان و دست‌اندرکاران سینمای فارسی نداشت، از همین رو، سوای نقش دولت در ایجاد خرده‌فرهنگ و حتی پادفرهنگ کلاه‌مخملی، مردم نیز به‌جز چندسال که تمایل خوبی نسبت به سینماگران پیشرو از خود نشان دادند چندان علاقه‌ای به زاویه ‌دید این فیلمسازان نداشتند و زمانه را با نگاه دیگری مورد ارزیابی قرار می‌دادند که چندان منطبق بر خواهش و تمنای زیستِ روشنفکرانه این هنرمندان نبود. بهرام بیضایی شمایل ویژه این دوره به حساب می‌آمد و نادیده گرفته شدنش، علی‌رغم تحسین روزنامه‌نگاران و منتقدان ناشی از دور بودن فضای زیسته آثار او با زندگی عامه مردم بود. این رویکرد البته پس از انقلاب اسلامی تعدیل شد و کار به جایی رسید که بیضایی و سینماگرانی چون او توانستند در گیشه هم به موفقیت‌های کم‌وبیش بزرگی دست پیدا کنند. از سوی دیگر، ورود کارگردانان، فیلمنامه‌نویسان، تکنسین‌ها و بازیگران جدید به عرصه نیز بدون درنظر داشتن فعالیت‌های پیشینیان ممکن نبود و امثال بیضایی بدون آنکه اثرگذاری مستقیمی بر فرایند تولید سینمای ایران داشته باشند، حضور معنوی پُررنگی در شکل‌گیری سلیقه سینماگران این عصر بازی کردند. حال در ادامه قصد داریم به فراز‌های مهم زندگی هنری بهرام بیضایی ورود کنیم.

بیضایی و کلاه پهلوی

پس از درگذشت بهرام بیضایی، رضا پهلوی در پیامی عنوان کرد که این کارگردان از مفاخر ملّی ایران در عرصه سینما، تئاتر و ادبیات بود و درگذشت او فقدانی بزرگ برای فرهنگ و هنر کشور ماست. این در حالی بود که کارگردان «چریکه تارا» در دفعات متعدد به ساواک احضار شد و کارنامه سینمایی‌اش در دوران رژیم پهلوی از گزند سانسور و نگاه‌های سفت و سخت سیاسی خلاصی نداشت. او از پایه‌گذاران «کانون نویسندگان ایران» در سال 1347 بود و به همین دلیل هم مورد آماج و هجمه‌های زیادی از طرف بازو‌های اطلاعاتی و امنیتی رژیم قرار گرفت. روشنفکران عرفی با وجود بعضی از مشابهت‌های فرهنگی با دربار به‌خاطر تفاوت نگاهشان به مسائل مختلف چندان دل‌خوشی با شاه و اطرافیانش نداشتند و حتی سفر‌های خارجی، بورس‌های تحصیلی و ولنگاری‌های اجتماعی نیز نمی‌توانست دل آن‌ها را با رژیم پهلوی و کارگزارانش صاف کند. بیضایی هم گرچه با ساخت فرهنگی و اقتصادی موردعلاقه گروه‌های چپ زاویه نداشت و بیشتر نزدیک به طیف «پرویز ناتل خانلری»، «شجاع‌الدین شفاء» و چهره‌های همسو به دربار بود، امّا دوری‌اش از طیف حاکم به‌خاطر مخالفت او با مسئله کیش شخصیت و دوری از اسطوره‌سازی نسبت به شاه و اطرافیانش موجب شده بود تا جایی در رویداد‌های فرهنگی مختلف در آن دوران نداشته باشد. بیضایی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی شش فیلم کوتاه و بلند ساخت که از این میان، «رگبار» و «عمو سیبیلو» بیش از باقی آثار توسط مخاطبان دیده شدند و بازخورد مثبت گرفتند.

بازنمایی زن در سینمای بیضایی

زن در سینمای پیش از انقلاب ایران نه فقط زینت‌المجالس بود و حضوری آکسسوارگونه داشت، بلکه در بهترین حالت ممکن نقش‌هایی را به عهده می‌گرفت که با جامعه در حال اشتعال انقلابی آن روز‌ها نسبتی نداشت و از طرفی کمتر ارتباطی با ایران آن روز‌ها برقرار می‌کرد. بیضایی از این منظر، یعنی مواجهه‌اش با سوژه زن، در نوع خود یکه و نمونه بود. او در آثاری نظیر «چریکه تارا»، «رگبار» و «کلاغ» زن را از پستو و حضور در قلعه زاهدی بیرون آورد و نقشی سروشکل‌دار و بیرون از دایره مألوف فیلمفارسی‌ها برای نیمی از جامعه ایران درنظر گرفت. کافی است شمایل پروانه معصومی را در آثار بهرام بیضایی به یاد بیاورید تا به روشنی، متوجه این تفاوت شدید میان او و جریان غالب سینمای ایران در آن ایام شوید. او حتی در میان همکاران موج‌نویی‌اش هم نگرش دگرگونه‌ای در مواجهه با زن و مسئله او در قاب سینما و جریان فیلمسازی داشت. در دورانی که مسعود کیمیایی قهرمان کلاسیک مرد را در مرکز درامش قرار می‌داد و داریوش مهرجویی به فکر پیوند زدن تجربیات ادبی غلامحسین در متن فیلم‌هایش بود، بهرام بیضایی مسئله زن طبقه متوسط و مقاومت تاریخی‌اش در فرهنگ مذکر را مؤکد می‌ساخت. این رویکرد و نگرش در سال‌های پس از انقلاب هم به شکل دیگری با نقش‌آفرینی بازیگرانی نظیر «سوسن تسلیمی» و «مژده شمسایی» ادامه یافت، تا عاملیت زنانه در پیشبُرد درام نقشی تعیین‌کننده در سینمای مورد علاقه بیضایی داشته باشد.

وقتی همه خوابیم

چالش همیشگی بهرام بیضایی در حوزه تولید برخلاف نگرشی که این مسئله را در اغلب موارد به رابطه نه‌چندان خوب او با دولت خلاصه می‌کند، در ارتباط عجیب و غریب وی با تهیه‌کنندگان نام‌آشنای ایران شکل گرفته است. به‌گونه‌ای که او از ابتدای حضور در وادی فیلمسازی تا ساخت آخرین فیلم بلند سینمایی‌اش تنها توانست کارگردانی 10 اثر بلند سینمایی را به‌عهده گرفته و گروهش را برای به سامان رسیدن آثارش مدیریت کند. آخرین فیلم بیضایی، یعنی «وقتی همه خوابیم» بیش از آنکه ارتباطی مضمونی و تماتیک با بقیه آثارش داشته باشد، بیشتر حکم یک وصیتنامه و گلایه را داشت و به مخاطب گوشزد می‌کرد که مناسبات تولید در سینمای کشور به سمت خوبی پیش نمی‌رود. فیلم پیش‌گویانه بیضایی عملاً در پاسخ به «حمید اعتباریان» تهیه‌کننده پروژه مشترک «لبه پرتگاه» ساخته شد. کارگردان «مسافران» مدعی بود که اعتباریان مانع از پیشبرد اهداف فیلمنامه این اثر شده و کار را نیمه‌تمام گذاشته است. در واکنش به این ادعا و همینطور نمایش عمومی فیلم «وقتی همه خوابیم» در جشنواره فجر و اکران عمومی آن، اعتباریان عنوان کرد که بیضایی می‌خواست سه‌ساعت‌ونیم فیلمنامه را همانطور که نوشته بود جلوی دوربین ببرد، آن‌هم در شرایطی که نَوَد درصد ماجرای فیلم در غروب می‌گذشت. هزینه‌های فیلم در مرحله تولید و پیش‌تولید بالا بود و او می‌خواست همان 210 دقیقه را بسازد، درصورتی‌که سالن‌های سینما امکان اکران آن را نداشتند. بعد از این اتفاقات، بهرام بیضایی فیلم «وقتی همه خوابیم» را ساخت که واکنشی به نقش حمید اعتباریان در فرایند تولید «لبه پرتگاه» بود. در درگیری دیگری که میان بیضایی و یکی دیگر از تهیه‌کنندگان آثار به نتیجه نرسیده‌اش اتفاق افتاد باید به سراغ «حقایق درباره لیلا دختر ادریس» و مواجهه او با «بهمن فرمان‌آرا» به‌عنوان تهیه‌کننده این پروژه برویم. 10 روز پیش از فیلمبرداری این فیلم، تهیه‌کننده متوجه حضور پروانه معصومی در نقش لیلا 18 ساله می‌شود. سن شناسنامه‌ای این بازیگر در آن روز‌ها چندسال بیشتر از نقش بود و همین مسئله باعث شد تا کار برای همیشه تعطیل شود. زیرا نه بیضایی زیر بار حرف بهمن فرمان‌آرا برای جایگزینی یک بازیگر دیگر با پروانه معصومی می‌رفت و نه کارگردان «خانه قمرخانم» با این قضیه کنار می‌آمد. در کل می‌توان عنوان کرد که کم‌کاری بیضایی در سینمای ایران، اگرچه تا حدودی ناشی از محدودیت‌های دولتی بود، ولی دلیل دیگری هم داشت که رسانه‌های جریان اصلی کمتر به آن پرداخته و نسبت به آن موضع گرفته‌اند. قضاوت در مورد میزان قصور و تقصیر دوطرف ماجرای تولید، یعنی کارگردان و تهیه‌کننده، موضوع این گزارش نیست؛ اما این مسائل معمولاً در بطن یک سینمای خودبسنده صنعتی پیش نمی‌آید.

بیضایی و مسئله ایران

نگاه بیضایی به ایران از دریچه یک اسطوره‌شناس و متخصص در زمینه فرهنگ ملی- میهنی بود و همین نکته باعث می‌شد تا فهم آثار او توسط قاطبه مخاطبان به‌راحتی امکانپذیر نشود و زبان سینمایی آثار او نیاز به ارائه ترجمانی همه‌فهم داشته باشد. این نکته‌، یعنی رمزگشایی از مضامین درون فیلم، آثار کارگردان «شاید وقتی دیگر» را به پدیده‌ای جذاب برای منتقدان و خوره‌های فیلم بدل می‌کرد و اهمیتی مضاعف برای وی در چشم این افراد درنظر می‌گرفت. نگارش فیلمنامه روز واقعه توسط بهرام بیضایی و همینطور علاقه ویژه‌اش بر واقعه عاشورا، مبین آن است که بیضایی علاقه وافری به تمام جوانب فرهنگ سرزمینش داشت و بر این مهم همواره تأکید می‌کرد. ساخت «باشو غریبه کوچک» و انتشار نسخه مرمت شده آن به‌خوبی نشان‌دهنده زیست انسانی- ایرانی قوام یافته در درام کوچک، اما به‌غایت بزرگ بیضایی است. او کارگردانی نبود که باب میل روز فیلم بسازد و خیلی زودتر از آن چیزی که تصور می‌شد، یعنی در هفتاد سالگی پرونده کاری‌اش در حوزه سینما را بست. حتی مهاجرت این هنرمند به آمریکا هم باعث نشد تا به‌شکل سفت‌وسخت مانند بسیاری علیه نظام موضع بگیرد و آن را به ماکسیمال‌ترین شکل ممکن علنی کند.