
حدود بیستوپنج سال از تولد رپ فارسی میگذرد؛ موسیقیای که در آغاز صدایی حاشیهای بود، بعد به صدای یک شهر تبدیل شد و امروز دیگر صدای یک جغرافیاست. اگر در نسلهای ابتدایی، مسئله اصلی «تهران» بود، حالا با حضور پنج نسل فعال، روایتها فراتر رفته و «ایران» به محور اصلی تبدیل شده است. چه چیزی ارزشمندتر از اینکه یک جریان هنری پس از سالها طردشدن و سوءبرداشت بتواند درباره خودش حرف بزند و دیده شود؛ آن هم در شرایطی که هنوز معلوم نیست نگاه رسمی و عمومی به رپ دقیقاً چیست و قرار است با آن چگونه مواجه شویم؟
رسمیتر شدن رپ اگر درست فهمیده شود، نه تهدید است و نه خیانت. هر حرکتی که رپ را از زیرزمین سوءتفاهمها بیرون بیاورد و وارد گفتوگوی عمومی کند، حرکتی رو به جلوست. امروز به نقطهای رسیدهایم که میتوانیم درباره رپ صحبت کنیم، آن را نقد کنیم، دوست نداشته باشیم یا دوستش داشته باشیم و همین «قابل گفتوگو شدن» به تنهایی یک گام مهم در مسیر عادیسازی رپ فارسی است.
این رسمیتر شدن، دستکم برای دو گروه سودمند است. نخست برای مخاطبی که حالا میتواند رپ را در همان چهارچوبی بشنود که سایر سبکهای موسیقی شنیده میشوند و سپس برای هنرمندی که مانده، در کشورش کار کرده و با وجود تمام دشواریها مسیر هنریاش را ادامه داده است. اما درست در همین نقطه، ابهام شروع میشود؛ ابهامی که نشان میدهد هنوز تکلیف نگاه ما به رپ روشن نیست. نه کاملاً پذیرفته شده و نه بهطور کامل طرد شده. فضایی خاکستری که در آن هر حرکت تازهای بهجای تحلیل، با قضاوت فوری روبهرو میشود. در چنین وضعیتی همهچیز گُنگ است.
از طرفی دیگر با کوچکترین حرکت در این فضای گُنگ دو طیف فعال میشوند؛ دو گروه که انگار منافعشان در متوقفشدن این روند است. یکسو کسانی که هرگونه ورود رپ به فضای رسمی را با برچسبهایی تند و سادهانگارانه پس میزنند و از سوی دیگر، آنهایی که فقط نسخه مهاجرتکرده و دور از این جغرافیا را به رسمیت میشناسند. مسئله اما نه یک برنامه است و نه یک خواننده. مسئله، رفتاری است که اجازه نمیدهد یک سبک هنری در ایران مسیر طبیعی و تدریجی بهرسمیتشناختهشدن را طی کند.
جامعه در شرایطی قرار گرفته که با هر اتفاقی، خیلی زود انگشت اتهام به سمت افراد شناختهشده میرود؛ کسانی که از آنها انتظار میرود خودشان را فدا کنند. در چنین فضایی، «ماندن» بهسرعت محکوم میشود، هنرمند زیر چرخهای این دوگانه له میشود و مخاطب هم در حسرت شنیدن رپ در کشور خودش باقی میماند، بیآنکه پاسخ روشنی به این سؤال داده شود که آیا رپ واقعاً اجازه دارد از زیرزمین بیرون بیاید یا نه. برنامه «گَنگ» بهعنوان نخستین برنامه رسمی مرتبط با رپ، در قسمت اول به سراغ شایع، رپر نسل سوم، رفت. اما همزمان با پخش برنامه، موجی در فضای مجازی شکل گرفت که او را با اتهامهایی مثل «حکومتی بودن» یا «وصل بودن» هدف قرار داد؛ اتهامهایی که بیش از آنکه مبتنی بر تحلیل باشند، محصول همان فضای مبهم و دوقطبیاند. در این میان کمتر کسی تلاش کرد نگاهش را فراتر ببرد و اصل این حرکت را بهعنوان یک گام روبهجلو ببیند. این متن قرار نیست در ستایش برنامه «گَنگ» نوشته شود یا فهرستی از نقاط قوت آن ارائه دهد. بحث فراتر از یک برنامه است. مسئله، مسیری است که رپ فارسی در آن قرار گرفته؛ مسیری که اگر قرار باشد با سنگاندازی، اتهامزنی و قضاوتهای شتابزده متوقف شود، نه فقط یک برنامه که یک امکان فرهنگی دیگر هم به مقصد نخواهد رسید.
رپ فارسی چه مسیری را طی کرده؟
برای پاسخ به این سؤال، باید کمی عقبتر بایستیم و مسیر طی شده را مرور کنیم. اگر به سیر رپ فارسی نگاه کنیم، فرازوفرود کم نمیبینیم. دورههایی بوده که حتی شنیدن این موسیقی در خلوت هم با نوعی شرم همراه بوده. هنوز هم آن سالها خیلی دور نیست که در تلویزیون مستندی مثل «شوک» ساخته میشد و رپرها با برچسبهایی مثل «شیطانپرستی» معرفی میشدند؛ به آنها نسبتهای عجیب میدادند و موسیقیشان را یک تهدید فرهنگی میدانستند.
امروز اما شرایط تغییر کرده. حالا به نقطهای رسیدهایم که در کف تهران، رپرها برای مخاطب ایرانی میخوانند و صدای این سبک، دستکم امکان شنیدهشدن پیدا کرده است. «اینجا خوندن بیشتر میچسبه.» این جمله را «شایع» گفت، بعد از اجرای قطعه «اولد». جملهای ساده که «اینجا»ی آن، ایران است. کشوری که در آن پنج نسل از رپرها رشد کردهاند. شاید این مسیر همیشه بینقص نبوده و بعضی انتخابها محل بحث باشد؛ اما نمیشود انکار کرد که رپ فارسی زنده مانده، دوام آورده و مدام خودش را بازتعریف کرده. حالا دنبال این است که بعدازاین بالا و بلندیها، بالاخره بتواند برای مخاطبان واقعی خودش و در کشور خودش خوانده و شنیده شود.
اول ببین، بعد قضاوت کن
توصیه ساده است: برنامه را کامل ببینید. بخش زیادی از موجی که در فضای مجازی شکل گرفت، حاصل برداشتهای ناقص و تماشای تکهویدئوها بود. همین نگاه بریدهبریده باعث شد عدهای صرفاً بر موج نظرات دیگران سوار شوند و به مسمومتر شدن فضا دامن بزنند. بسیاری از این ویدئوها تلاش داشتند با بازنشر بخشهایی از صحبتهای شایع، حضور او در برنامه «گَنگ» را رفتاری متناقض جلوه دهند، درحالیکه تماشای کامل برنامه نشان میدهد شایع تصویری دوگانه یا متناقض از خود ارائه نمیدهد.
بخش عمده گفتوگوهای برنامه حول یک محور مشخص میچرخد: ایران و امکان اجرای رپ در ایران. موضوعی که بارها از زبان مجری، مهمان و حتی تماشاگران تکرار میشود و ذوقزدگی آنها از همین اتفاق را نشان میدهد. ساختار برنامه بر پایه پرسشوپاسخ است و تماشاگرانی که برای نخستینبار شایع را از نزدیک میبینند، فرصت پیدا میکنند پرسشهایشان را بیواسطه مطرح کنند. یکی از تماشاگران، پس از ابراز خوشحالی از دیدن شایع، از او میپرسد: «چه تصور اشتباهی درباره خودت است که دوستش نداری؟» شایع پاسخ میدهد: «خیلیها من را تو خیابون میبینند و با تعجب میپرسند: عه! تو مگه ایرانی؟ معلومه که ایرانم و ایران هم میمانم.» او سپس از سفر دوازدهروزهاش به کانادا میگوید و اینکه از روز ششم، بغض و دلتنگی برای ایران رهایش نکرده بود. جمله «من نرفتنیام» را آنقدر صریح و از دل میگوید که به دل مینشیند. یا در جایی دیگر از برنامه، با اجرای قطعه «همه من» که خطابش به خواهر، همسر و مادر است، همین پیوند عاطفی پررنگتر میشود؛ حرفهایی که معنایشان بیش از هر جا، در همین مرزوبوم قابلدرک است. در پایان اجرا، شایع یکی از تماشاگران را که هنگام شنیدن این قطعه به یاد مادرش اشک ریخته در آغوش میگیرد و دوباره تأکید میکند: «این کنسرتها باید اینجا باشه.» و باز هم «اینجا» یعنی ایران.
در بخش دیگری از برنامه، یکی از حاضران از او میپرسد: «چرا پسرت باید ایران را دوست داشته باشد؟» شایع بدون مکث پاسخ میدهد: «ایران دوستداشتنیه، چرا نداشته باشه؟ ما دلمون اینجاست. ما بچه اینجاییم. هیرا بچه ایرانه، باید بچه ایران باشه.» مجموعه این صحبتها و آنچه در طول برنامه مطرح شد، بیش از هر چیز از یک خواسته و علاقه ساده و طبیعی خبر میداد؛ تلاشی برای پاسخدادن به یک پرسش قدیمی و هنوز گُنگ: آیا رپ میتواند از زیرزمین بیرون بیاید؟