
سالبهسال مراسم ۱۶ آذر و برنامههای روز دانشجو کمرنگتر، کمشورتر و گاهی کاملاً تشریفاتیتر میشود. این کاهش شور و هیجان دیگر یک حس شخصی یا موضع انتقادی نیست؛ واقعیتی عینی است که تقریباً همه فعالان دانشجویی قدیمی و جدید بر آن اتفاقنظر دارند. وجوه دانشجویی و تقابل آرا بهویژه در موضوعات سیاسی که هویت روز دانشجو است، اکنون صرفاً به حضور مقامات در برخی دانشگاههای مطرح خلاصه شده است. در بقیه مواقع سال همین مقدار هم حتی در دانشگاههای مرکز کشور نایاب میشود. این برونداد حاصل روندی طولانیمدت است که برخی آن را نتیجه «سیاستزدایی از دانشگاه» میدانند، برخی تقصیر را گردن درگیری در زندگی روزمره انداخته و عدهای هم تغییر مدیوم رسانه و شبکههای اجتماعی را علت اصلی میشمارند؛ اما آنچه همه بر سرش اذعان دارند این است که اصل قضیه را نمیشود کتمان کرد. بروز سیاسی دانشجویان بهشدت کمرنگ شده و همین بیرغبتی سیاسی به فضای بیرون دانشگاه نیز تسری یافته و حاصل آن را میتوان در بیرغبتی جامعه به موضوعات سیاسی و کاهش مشارکت در انتخاباتهای مختلف دید.
یکی از مهمترین عوامل این وضعیت سیاستگذاریهای اشتباه سالهای گذشته است که در آن دانشجوی سیاسی «مخاطرهآمیز» انگاشته میشد. اکنون نیز در ذهن بسیاری از مدیران دانشگاهی و غیردانشگاهی همین نگاه وجود دارد. در دوره هاشمیرفسنجانی تلاش سازمانیافتهای برای سیاستزدایی از دانشگاه صورت گرفت. هاشمی که ۲۸ آبان سال 60 در جمع دانشجویان دفتر تحکیم وحدت فعالیتهای انتقادی دانشجویی را رد کرده و موضعش این بود که: «میآیند آنجا (دانشگاه) و محیط را بر هم میزنند. میآیند مزاحم تحصیل میشوند. مزاحم تربیت میشوند و ایجاد فتنه میکنند. ایجاد فساد میکنند. ایجاد انحراف میکنند.» همین تفکر در دولت او نیز پیاده شد. این نگاه به دانشگاه، در دوران سازندگی عملاً به سیاستزدایی گسترده منجر شد و فضای نقد توسط برخی زیرمجموعههای دولت به قدری تنگ شد که در نهایت به سکوت مطلق منجر شد. این درحالی است که رهبر انقلاب در ۱۲ آبان ۱۳۷۲ در دیدار با جمعی از دانشآموزان و دانشجویان به صراحت نسبت به سیاستزدایی از دانشگاه واکنش نشان دادند و به عاملان آن نهیب زدند: «خدا لعنت کند آن دستهایی که تلاش کردهاند و میکنند که قشر جوان ما را غیرسیاسی کنند و دانشگاه ما را غیرسیاسی کنند.» ایشان در این دیدار لزوم فعالیت سیاسی دانشجویان را اینگونه گوشزد کردند که اگر حکومت بر دوش مردم باشد لازمه آن «سیاسی بودن مردم» است و اگر دانشمندان و عالمان فهم سیاسی نداشته باشند به کمترین بها که رهبر انقلاب تعبیر «آبنبات ترشی» را برای آن به کار میبرند، مجذوب دشمن خواهند شد. رویکردهای هاشمی چنان فضا را تغییر داد که در انتخابات مجلس ششم، نسل جوان به طور کامل از او رویگردان بود و او جایگاهی بهتر از سیام کسب نکرد و از همین رو ناچار شد از نمایندگی مجلس انصراف دهد. بعد از این شکستها، هاشمی با هدف احیای هویت سیاسی در انتخابات ریاستجمهوری ۸۴ سعی کرد خود را همسو با جوانان و دانشجویان نشان دهد. این چرخش در شهریور ۱۳۹۳ به اوج رسید و او در حمایت از وزیر وقت علوم گفت: «افکار منحطی وجود دارند که نمیتوانند بفهمند آزادی در دانشگاه یعنی چه؟ مگر میشود در فضای خفه و بسته و ارعاب دانشمندان ناب تربیت و استعدادهای جوانان را شکوفا کرد.»
تقابل هاشمی با دانشگاه و مطبوعات و بستن فضا باعث شد چهرههای نزدیک به سیدمحمد خاتمی از این موقعیت حداکثر بهره را برده و آفت دیگری را وارد دانشگاه کنند. سیاستزدگی و حزببازی آفتی است که منجر به ساختن چهرهای قدرتطلب از برخی فعالان دانشجویی شده و از کنشگری آنها مشروعیتزدایی میکند. این سوءاستفاده بهاندازه دعوت به سکوت دانشجویان توسط برخی دولتها، در سیاستزدایی از دانشگاه مؤثر بوده؛ چراکه فعالیت دانشجویی را در چشم سایرین بیاعتبار کرده و به این طریق باعث ضایع کردن زحمت دانشجویانی میشود که با دغدغهمندی و برای بحث و تبادلنظر پیرامون راهحلهای مشکلات کشور وارد تشکلهای دانشجویی میشوند. حلقه کیان به سرکردگی عبدالکریم سروش و افرادی چون سعید حجاریان، عباس عبدی، محسن کدیور و موسویخوئینیها که اتفاقاً با حکم خود هاشمی در مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری مشغول به کار بودند به منتقدان سرسخت هاشمی تبدیل شده و توانستند بدنه تشکل دانشجویی دفتر تحکیم وحدت را به سمت خود بکشانند. نتیجه این شد که در سال 78 بسیاری از انجمنهای اسلامی دانشگاهها از دفتر تحکیم اعلام جدایی کردند و اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان مستقل را تأسیس کردند تا به وابستگی دفتر تحکیم سابق به گروههای سیاسی کنایه زده و بر هویت غیروابسته خود تآکید کنند. دفتر تحکیم وحدت در ادامه با عبور بخشی از بدنهاش از خاتمی به سمت اپوزیسیون در سال ۸۲ به دو طیف تقسیم شد و تا سال ۸۷ که طیف رادیکال آن غیرقانونی اعلام شد بهصورت دوپاره ادامه حیات داد. تحکیم وحدت در سال ۸۸ با درخواست از رهبر انقلاب برای صدور پیام به نشست خود تغییر در رویکرد پیشین را کلید زد؛ اما مسیر طینشده بهقدری در مشروعیتزدایی از کنشگری دانشجویی اثرگذار بوده که با یک تغییر جهت در رویکرد تشکلهای دانشجویی نشود آبرفته به جوی را بازگرداند. بنابراین دو آفت همزمان رخ داد. از یک سو سیاستزدایی رسمی و از سوی دیگر سیاستزدگی حزبی و جناحی منطق استقلال و دغدغهمند دانشجویی را خدشهدار کردند.
روند تضعیف فضای دانشجویی در دولتهای بعدی نیز ادامه یافت. در دوره روحانی برخی منتقدان معتقد بودند دولت صرفاً مراسم تشریفاتی برگزار میکند و فقط به دانشجویان همسو تریبون میدهد. اوج این نگاه در ۱۶ آذر ۱۳۹۶ بود که پس از پیروزی دوباره روحانی، تنها یک دانشجوی تعیینشده توسط وزارت علوم که هیچسابقهای در تشکلهای دانشجویی نداشت، اجازه سخنرانی یافت تا حتی یک انتقاد کوچک هم به گوش رئیسجمهور نرسد. علت این تقابل را شاید بشود در صحبتهای صریح دانشجویانی یافت که سال قبل از آن در دیدار با رئیسجمهور در دانشگاه تهران دولت و سیاستش در پیوندزدن مسائل کشور به مذاکرات هستهای را به باد انتقاد گرفته بودند. در کنار این پرده از سیاهبازی که در آن نمایشی از بهادادن به دانشجویان اجرا میشود عامل دیگری که منجر به انفعال دانشجویان شده تنزل شدید سطح دغدغههای برنامههای دانشگاهی است. برخی تشکلها و کانونهای فرهنگی در دانشگاههای مختلف برای جذب حداقل مخاطب از هر گونه برنامه سیاسی اجتناب کرده و به سمت برنامههای زرد و تفریحی گرایش پیدا کردهاند که صرفاً برای پرکردن گزارش کار مناسب است. این وضعیت دقیقاً همان چیزی است که سیاستزدایان از دانشگاه آن را هدف قرار داده بودند؛ دانشجویی که بهجای نقد دولت یا سکوت کند یا مشغول برگزاری جنگ شبانه و اردوی تفریحی باشد.
حضور مقامات رسمی خوب است؛ اما کافی نیست
برخی گزارشها نشان میدهد تنها ۲ تا ۳ درصد دانشجویان در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی کنشگری میکنند. این عدد بسیار پایین پیامدهای گستردهای دارد که از جمله آن میتوان به کاهش مشارکت در انتخابات، فاصله عمیق میان خوانش رسمی دولت و خوانش غیررسمی جامعه، بیاعتمادی فضای عمومی و در نهایت تضعیف سرمایه اجتماعی حکمرانی اشاره کرد. اینکه رؤسای قوا و سایر مسئولان کشور حداقل به مناسبت روز دانشجو سالی یکمرتبه به دانشگاه رفته و پای سخنان دانشجویان مینشینند امر مثبت و ضرورتی برای ایجاد انگیزه و تزریق پویایی سیاسی به فضای دانشگاه است. منظور از شور دانشجویی البته رادیکالیسم کور یا فحاشی نیست؛ اما همین که دانشجو احساس کند حرفش شنیده میشود، پرسشش بیپاسخ نمیماند و فضای بازی برای تقابل آرا در آن وجود دارد باعث میشود تا انگیزه پیوستن به رادیکالیسم ضدایران تا حد زیادی کاهش یابد. این حضورها البته بهتنهایی برای ساختن دانشگاهی که درتمام طول سال نشاط سیاسی را احساس کند کفایت نمیکند.
کاهش شور سیاسی در دانشگاههای ایران نتیجه یک سیاستزدایی چندلایه و چنددورهای است. از تلاش سازمانیافته دوره سازندگی برای غیرسیاسی کردن دانشگاه و در ادامه مدیریت نمایشی مراسمهای دانشجویی در دهه 90 گرفته تا تأثیر عوامل اجتماعی، اقتصادی و تغییر مدیومهای ارتباطی در سالهای اخیر به این خروجی منتهی شده است. نتیجه این فرایند دانشگاهی است که به جای کانون نقد و پویایی به فضایی بیرمق و با کنشگری نهایتاً 3 درصدی دانشجویان در موضوعات سیاسی و فرهنگی تبدیل شده است. این وضعیت نه فقط برای دانشجویان، بلکه برای کل نظام سیاسی پرهزینه است. هرگاه دانشگاه سیاسی، انتقادی و پویا باشد اثر خوبی نیز بر پویاتر کردن فضای سیاسی در جامعه خواهد گذاشت. نگاه صریح سال ۱۳۷۲ رهبر انقلاب که تأکید داشتند دانشجویان و حتی دانشآموزان «روی ریزترین پدیدههای سیای دنیا فکر کرده و تحلیل بدهند» ضرورتی غیرقابلانکار برای بازگرداندن دوران پویایی دانشگاه است. ضرورتی که ایشان در دیدار رمضانی سال 98 با دانشجویان بار دیگر اینگونه موردتأکید قرار دادند: «کار سیاسی فقط حزببازی نیست؛ نشستن و تحلیل سیاسی کردن، حوادث سیاسی را شناختن، فهمیدن، منتقل کردن، یکی از آن کارهای بسیار اساسی است که حرکت عمومی جامعه را تسریع میکند.»