
در نیمه دوم قرن بیستم دانشگاهها مأموریت یافتند تا علاوه بر حفظ سنت نسلهای گذشته دانشگاهی (آموزش و پژوهش)، در جامعه ارزشآفرینی نوینی نیز انجام دهند. این ارزشآفرینی جدید که در قالب نقش و رسالت دانشگاه در مسولیتپذیری اجتماعی و مشارکت مؤثر آن در توسعه اقتصادی و اجتماعی و صورتبندی و حل مسائل جامعه نشان داده میشود باعنوان دانشگاه کارآفرین خوانده میشود. انجام فعالیتهای جدید بر اساس توسعه فرهنگ کارآفرینی در تمامی سطوح دانشگاه و مشارکت در توسعه اقتصادی، سرمایهگذاری یا تجاریسازی دانش، فناوری و ایجاد شغل از مهمترین ویژگیهای اصلی دانشگاه کارآفرین است. ایفای این نقش برای دانشگاه از این جهت ضروری است که در عصر حاضر که اقتصاد جهانی بر محور فناوری و نوآوری میچرخد، کشورهایی موفق هستند که بتوانند ایدههای خام دانشگاهی را به محصولات و خدمات قابل فروش در بازار تبدیل کنند.
در این میان، مراکز رشد دانشگاهی بهعنوان حلقه اصلی زنجیره «ایده تا ثروت»، نقشی حیاتی ایفا میکنند. مراکز رشد فضای شروع کسبوکار را در اختیار شرکتها قرار میدهند تا شرکتهای نوپا بتوانند در محیطی کوچک و با امکاناتی اشتراکی نیازهای اولیه خود را برطرف کنند. این مراکز همچنین نارساییهای بازار همچون هزینههای کسب اطلاعات، فقدان خدمات و کمکهای تجاری و نهایتاً تأمین مالی برای شرکتها را جبران میکنند. در تحقیقات این حوزه، موارد و کارکردهایی همچون پرورش کسبوکارهای جدید در اقتصاد منطقه، تحریک و تجاریسازی اختراعات نوآورانه و ایجاد شبکههای کسبوکار در سطح محلی و تجاریسازی محصولات و خروجیهای دانشگاهی مورد تأکید قرار دارد. یک مرکز رشد ایدئال باید حداقل چهار مورد از پنج مورد خدمات خاص مراکز رشد یعنی دسترسی به منابع فیزیکی، پشتیبانی اداری، پشتیبانی مالی، پشتیبانی از شروع کارآفرینی و نهایتاً دسترسی به شبکهها را داشته باشد. در یک دانشگاه کارآفرین، مرکز رشد با ارائه خدمات مربیگری، فضای کار اشتراکی، شبکهسازی با صنعت و آموزشهای عملی مانند تدوین مدل و برنامه کسبوکار، از یک دانشجو و استاد مستعد و علاقهمند، یک کارآفرین میسازد. این مراکز ضمن تأمین فضای استقرار و دفتر کار در مجاورت دانشگاه برای شرکتهای نوپای برخاسته از دانشگاه، با ارائه خدمات متنوع آموزشی، مشاورهای، تبلیغاتی، بازاریابی و شبکهسازی به رشد کسبوکارهای نوپا کمک میکنند تا فرایند تجاریسازی پژوهشهای دانشگاهی تسهیل شده و مخاطرات و هزینهها کاهش یابد. در چنین مراکزی تجاریسازی بهعنوان یک فرایند پیچیـده غیرخطـی در نظر گرفته میشود که مستلزم ایفای نقش بازیگران مختلف با توانمندیهای متفاوت است. همینجاست که مأموریت اصلی چنین مراکزی بهعنوان پیونددهنده نظام دانشگاهی با سایر کنشگران مؤثر در تجاریسازی نتایج پژوهشی برجسته میشود. موفقیت یک مرکز رشد دانشگاهی میتواند منجر به ایجاد یک «زیستبوم نوآوری» در اطراف دانشگاه شود، کسبوکارهای جدید ایجاد کند و اشتغالزایی مستقیم و غیرمستقیم داشته باشد.
زیستبومهای نوآوری شکل گرفته در دانشگاههای بزرگ و مطرح کشور مانند شریف، تهران، علامه طباطبایی، شهید بهشتی، شیراز و اصفهان نشان میدهد مراکز رشد دانشگاهی تنها یک واحد تشریفاتی در دانشگاهها نیستند، بلکه سرمایهگذاری راهبردی برای آینده اقتصادی و فناوری کشور محسوب میشوند. تقویت این مراکز به معنای سرمایهگذاری روی با ارزشترین دارایی یک ملت، یعنی «سرمایه انسانی حرفهای و خلاق» است. حضور شرکتها و برندهای نام آشنا در چنین مراکزی گواه این موضوع است که نمونههای عینی موفقیت این مراکز، امروزه در اکوسیستم نوآوری کشور به خوبی درخشیدهاند. شاهد روشن اثربخشی این مراکز، خروجی ملموس و موفق آنها در عرصههای مختلف فناوری است. مراکز رشد دانشگاههای پیشروی کشور بسترساز ظهور دهها شرکت دانشبنیان و استارتاپ پیشرو شدهاند که امروزه در حوزههای تجارت الکترونیک، پلتفرمهای محتوایی، خدمات مالی و پرداخت دیجیتال (فینتک)، زیستفناوری و داروهای پیشرفته، سهمی انکارناپذیر در بازار و اقتصاد ملی ایفا میکنند. بسیاری از این مجموعهها که روزی تنها ایدههایی در ذهن دانشجویان و پژوهشگران بودند، امروز با پشتیبانی و هدایت این مراکز، به کسبوکارهایی بالغ، اثرگذار و اشتغالآفرین تبدیل شدهاند که خود گواهی گویا بر نقش حیاتی نهادهای پرورشی مانند مراکز رشد در تکمیل زنجیره «ایده تا ثروت» است.
با این حال، فعالیت این مراکز با چالشهای ساختاری عمیقی روبهرو است که گذر از آنها برای تحقق کامل ظرفیتشان اجتنابناپذیر است. ضعف در ارتباط مؤثر با صنعت باعث شده تا بسیاری از ایدهها در مسیری غیر از نیازهای واقعی بازار حرکت کند. از سوی دیگر، ساختار سازمانی سنگین و قوانین دستوپاگیر اداری دانشگاهها، همانند زنجیری، سرعت چابکی و نوآوری را در این مراکز کند میکند. در کنار این موارد، فقدان شبکه بالغ و تخصصمحور سرمایهگذاران خطرپذیر به معنای گرفتار شدن بسیاری از استارتاپهای نوپا در «دره مرگ» - فاصله بین ایده و جذب سرمایه - است. این موانع در کنار یکدیگر، همچون سدی در برابر تبدیل شدن مراکز رشد به موتورهای واقعی تولید ثروت از دانش عمل میکنند.
با توجه به نقش بیبدیل مراکز رشد دانشگاهی در تکمیل زنجیره نوآوری و تبدیل دانش به ثروت، اکنون زمان آن فرا رسیده که نگاه به این مراکز از حاشیه به متن سیاستگذاریهای علم و فناوری تغییر کند. تقویت این کانونهای کارآفرینی نهتنها مستلزم تزریق منابع مالی است، بلکه نیازمند بازنگری جدی در ساختارهای سازمانی دانشگاهها، ایجاد پیوندهای استراتژیک با صنعت و توسعه زیستبوم سرمایهگذاری خطرپذیر است. با رفع چالشهای پیشرو و سرمایهگذاری نظاممند روی این مراکز، میتوان امیدوار بود که دانشگاههای ایران به نهادهای پیشران توسعه اقتصادی بدل شوند و «ایده تا ثروت» نه بهعنوان یک شعار، که بهعنوان یک واقعیت ملموس در مسیر پیشرفت کشور محقق شود.