
هویت هر جشنواره سینمایی یا فرهنگی- هنری در جهان بسته به شهری است که در آن برگزار میشود. اندکی از دهه 60 نگذشته بود که جشنواره فیلم فجر، جای خالی جشنواره بینالمللی تهران را پر کرد و تا مدتها بخشهای داخلی و خارجی آن بهصورت ادغامشده و بههمپیوسته در بهمن ماه هرسال برپا شد. در این میان کمتر از انگشتان دو دست، بخش خارجی از ملی جدا شد. با شروع و رویکار آمدن دولت سیزدهم در رجعت به گذشته، سیاست ادغام دوباره از سرگرفته شد. اکنون در شیراز که مشغول نوشتن این فرسته هستم، نهتنها بخش جهانی از آثار ملی جدا شده، بلکه بعد مکانی و زمانی آن نیز با تغییراتی اساسی مواجه گشته است. جشنواره پیشتر (در دولتهای یازدهم و دوازدهم) اگرچه بهصورت تفکیکشده برگزار میشد؛ اما همواره رسم این بود که بخش بینالمللی فیلم فجر از اردیبهشت میزبان مهمانان خارجی، اهالی رسانه و مردم باشد. در واقع باز شدن دروازه شیراز بهسوی مهمترین میراث فرهنگی انقلاب اسلامی، بخش جهانی فجر را با خطرات، احتمالات و موارد مثبت و منفی متعددی مواجه میکند. پلاکاردها در سطح شهر کموبیش به عابران و راکبان چشمک میزنند و یادآور میشوند واقعه فرهنگی مهمی در حال برگزاری است. اما اینکه واقعه مزبور چه نسبتی با شیراز دارد برای مردم کاملاً و دقیقاً مشخص نیست. در سؤال و جوابی که میان من و تعدادی از شهروندان شیرازی شکل گرفت، آنها اگرچه اطلاعاتی کلی نسبت به جشنواره فجر داشتند، نمیدانستند در همسایگی حافظیه و تختجمشید نطفه ایجاد چه اتفاقی در حال پدید آمدن است. آنها اینطور تصور میکنند که فستیوال فیلم فجر فقط در تهران و آن هم در دهه فجر انقلاب برپا میشود، نه شیراز. پیشتر اشاره کردیم هویت جشنوارهها ارتباط مستقیمی با شهر، یعنی موطن اصلی آنها دارد و پربیراه نیست که شهروندان خونگرم استان فارس و شهر شیراز در اولین دوره برگزاری نسبتی با آن نداشته باشند.
در بررسی علت انتقال بخش جهانی فجر به یک منطقه دیگر دو ایده و فکر وجود دارد؛ عدهای اینطور قلمداد میکنند که تنگناهای مالی دولت، باعث انتقال جشنواره به شیراز شده و تعدادی دیگر، اجرا شدن ذهنیت تمرکززدایی و نگاه به همه ایران در دولت دکتر پزشکیان را علت برونسپاری جشنواره به شیراز میدانند. در مواجهه با گزاره نخست دست منتقد بسته است و نمیتواند مکنونات قلبی خویش را باصراحت بیان کند. در چنین شرایطی که دیوار سخت «واقعیت» آرزوهای جامعه هدف سینمای ایران را برای ادامه بخش جهانی فجر در تهران سد میکند، چارهای جز فراهم آوردن مقدمات کار در مراکز دیگر استانها نیست؛ اما در مورد گزاره دوم مسئله اندکی فرق میکند. تمرکززدایی از پایتخت در امور مختلف کشورداری اگرچه امری پسندیده است، ولی روح فرهنگ و هنر بهگونهای نیست که با دستور و بخشنامه آرام بگیرد و به تابعی از تصمیمات آنی بدل شود. باری، انتقال جشنواره جهانی فجر به شیراز، اگر دوام و استمرار داشته باشد میتواند این شهر را با وجود امکانات سختافزاری و نرمافزاری موجود بهعنوان آلترناتیوی در برابر تهران قرار دهد.
از روزی که روحالله حسینی، دبیر چهلوسومین جشنواره بینالمللی فجر اعلام کرد نوری بیلگهجیلان بهعنوان داور در فستیوال حضور دارد رسانههای معاند و بیگانه -که عموم آنها متأسفانه فارسیزبان هستند- سمپاشیشان علیه فجر و فیلمساز مشهور ترکیهای را آغاز کردند و حتی اثر این اقدام زبونانه را روی روند طبیعی و ارگانیک برگزاری جشنواره هم گذاشتند؛ بهطوریکه اگر پیش از این اهالی رسانه و خبرنگاران اندک امیدی به برقراری رابطه با جیلان داشتند، اکنون دیگر باید دور مصاحبه و گفتوگو یک خط قرمز بکشند. البته کارگردان «روزیروزگاری آناتولی» در نامهای سرگشاده جواب کانون فیلمسازان بهاصطلاح مستقل را با زبان خود داد، اما حضورش در برابر دید دوربین رسانههای ایرانی را تا اطلاع ثانوی به زمان دیگری موکول کرد.
چهلوسومین جشنواره بینالمللی فجر بیش از آنکه محل رفتوآمد مردم باشد، امکانی برای حضور هرچه بیشتر خبرنگاران است. در واقع جای خالی مخاطبان هدف این رویدادها به علت باخبرنشدن شهروندان شیرازی از ماوقع احساس میشود. از طرف دیگر، اگرچه هنوز جنبه سرگرمکننده سینما در میان تماشاگران عادی ایرانی و جهانی طرفداران زیادی دارد، فقدان حضور ایشان در جشنواره حامل یک پیام مهم به سینمای جدی، مدرنیستی، خردهپیرنگ- ضدپیرنگ و... است. جنبه هنری سینما در حال به حاشیه رفتن و آب شدن است و جشنوارهها بماهو جشنواره دیگر نمیتوانند بهشکل سابق به حیات خود ادامه دهند، پس فستیوال فیلم فجر چه در تهران و چه در شیراز برگزار شود باید برای آینده خود در دل مخاطبان ایجاد انگیزه کند و بیش از پیش از چهرههای بینالمللی نظیر جیلان بهره بگیرد. محور جشنواره امسال، سینمای شاعرانه است که شعاری انتزاعی است و نسبت چندانی با وقایع و جهان پیرامونمان برقرار نمیکند؛ اما بههرجهت باید به دولت برای اصلاح این رویه فرصت داد.
در حاشیه رویداد فیلم جهانی فجر، بهمن ارک، فیلمساز جوان و شناختهشده، برای برگزاری یک کارگاه آموزشی به شیراز آمده و درباره این تجربه تازه و مسیر کاریاش با «فرهیختگان» گفتوگو کرده. به گفته او، سالها پیش و «زمانی که هنوز فیلمسازی را آغاز نکرده بودند»، در بخش دارالفنون جشنواره فجر شرکت کرده و حالا برگزارکنندگان تصمیم گرفتهاند از هنرجویان آن سالها که امروز در موقعیتهای مختلف اسم و فیلمشان دیده شده است، دعوت کنند تا برای نسل جدید کارگاه آموزشی برگزار کنند. ارک علت حضورش در شیراز را نیز اینگونه گفت. او درباره میزبانی شیراز از جشنواره جهانی فجر با خنده گفت: «هر رویدادی که در تهران برگزار نشود، اتفاق مثبتی است.» به اعتقاد او، برگزاری چنین رویدادهایی در شهرهای دیگر باعث دیدهشدن بیشتر آنها میشود و البته خودش هم «از تهران خسته شده است.» ارک که اصالتاً از تبریز است، فضای این دوره جشنواره را تجربهای تازه و جذاب میداند، هرچند هنوز فرصت نکرده همهجا را ببیند. او یادآوری میکند مشابه این تجربه را در جشنواره فیلم کودک و نوجوان، در شهرهایی چون همدان و اصفهان داشتهاند؛ اما بهنظرش برای جشنواره فجر، این نخستین تجربه رسمی خارج از تهران است و «در مجموع، به عنوان اولین تجربه، اتفاق خوبی است.» بهانه این گفتوگو، علاوه بر جشنواره، نمایش فیلم «خداحافظ آشغال» در چند ماه گذشته نیز بود؛ فیلمی که در جشنواره فیلم کوتاه تهران توجه بسیاری از مخاطبان را جلب کرد. نکتهای که در کار برادران ارک همواره مورد توجه بوده، شیوه همکاری مشترکشان در فیلمسازی است؛ همکاریای که یادآور زوجهای شناختهشده سینمای جهان، مانند برادران داردن یا تاویانی است.
ارک که فعالیتش در سینما را با ساخت فیلم کوتاه آغاز کرده، در پاسخ به این پرسش که چرا پس از ساخت فیلم بلند، دوباره به فیلم کوتاه بازگشته، توضیح میدهد که نگاهش به فیلم کوتاه هرگز دستگرمی نبوده. او ضمن اعلام اینکه یک فیلمنامه کوتاه دیگر هم نوشته است، میگوید: «گاهی ظرفیت قصه در قالب فیلم کوتاه میگنجد، گاهی سریال و گاهی فیلم بلند. نمیتوان اینها را به جای هم به کار برد و باید دید خود قصه چه میطلبد. این موضوع مانند قالبهای شعری دوبیتی، غزل و مثنوی است، مثلاً نمیتوان به مولانا خرده گرفت که چرا مفاهیم مثنوی را در قالب غزل بیان نکرده است، زیرا هر کدام ژانر و کارکرد متفاوتی دارند. فیلم کوتاه نیازمند قصه کوتاه و شیوهای متفاوت است. نگاه من به این صورت است و هیچکدام را بر دیگری مقدم نمیدانم. گاهی این قالب مناسبتر است و گاهی آن یکی. بارها پیش آمده که تماشای یک فیلم کوتاه، به اندازه 10 فیلم سینمایی بر من تأثیر گذاشته است. گاهی هم یک سریال، مانند فصل اول «کارآگاهان حقیقی» یا «برکینگ بد» چنان تأثیری دارد که دیگر صرفاً سریال نیست، بلکه جهانبینی است. در مورد فیلم کوتاه هم نمونههایی مثل فیلم «سکوت» محصول ترکیه یا یک فیلم کوتاه کرهای یا ژاپنی با نام احتمالی «داستان عشق» را دیدهام که مرا شگفتزده کرد. بنابراین من اصلاً قائل به برتری یکی بر دیگری نیستم. البته هر کسی شیوه خاص خود را دارد و شیوه من اینگونه است.» در پایان گفتوگو، ارک از پروژه بعدیاش هم خبر میدهد: «قصد دارم یک سریال بسازم که این اثر فضایی تاریخی، خیالی و اسطورهای خواهد داشت.»
حسنورا رزماتوا، فیلمساز ازبک، امسال با نخستین فیلم بلند خود با عنوان «آوای سوسکاتین» در جشنواره جهانی فجر حضور دارد. او در نخستین سفرش به ایران، با اشتیاق از مواجهه با سینمای ایران و تأثیرپذیریاش از بزرگان این سینما سخن میگوید. رزماتوا که این سفر را اولین تجربه حضورش در ایران میداند، معتقد است سینمای ایران «در سطح بسیار بالایی» قرار دارد؛ سینمایی که بهگفته او، بازیگران زن و مردش «بسیار طبیعی و واقعی» بازی میکنند و سوژههای آثار نیز معمولاً برایش جذابند. او نخستینبار با فیلم «جدایی نادر از سیمین» به کارگردانی اصغر فرهادی با سینمای ایران آشنا شده. همین شروع باعث شده تمام فیلمهای دیگر این کارگردان را ببیند. به گفته خودش، او سبک و استایل سناریوهای اصغر فرهادی را دنبال میکند و از او الهام میگیرد. رزماتوا همچنین عباس کیارستمی را از محبوبترین فیلمسازان خود میداند و سبکش را «بسیار دوستداشتنی» توصیف میکند. او ریتم شاعرانه و نگاه هنری کیارستمی را ستایش میکند و میگوید تلاش کرده در فیلم خودش نیز «همان ریتم شاعرانه و عمق روحانی یا فلسفی» را بازآفرینی کند. وقتی صحبت به سینمای مدرنیستی و شباهتهای میان آثار نوری بیلگه جیلان و کیارستمی میرسد، رزماتوا تأکید میکند: «نوری بیلگه جیلان در ساخت کارهایش از عباس کیارستمی الهام گرفته است؛ چراکه بسیاری از کادرهای فیلمهای از بسیار شبیه آثار کیارستمی است.» او حتی معتقد است تأثیر کیارستمی در آثار تارکوفسکی هم قابلمشاهده است. در پاسخ به این نکته که سبک شاعرانه در بسیاری از فیلمهای حاضر در فستیوال دیده میشود، رزماتوا با احتیاط میگوید هنوز فیلمها را کامل ندیده و نمیتواند درباره آنها قضاوت کند؛ اما وضعیت سینمای ازبکستان موضوع دیگری است که در این گفتوگو به آن پرداخته شد. رزماتوا توضیح میدهد در شبکههای تلویزیونی ازبکستان، فیلمهای شرقی، ازبکی، آمریکایی و غربی همگی پخش میشوند، ولی سهم فیلمهای شرقی بیشتر است. او تأکید میکند: «ازبکستان هنوز فرهنگ خود را حفظ کرده است.»