تاریخ : ۱۰:۰۴ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۷
کد خبر : 217586
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

هنر انقلاب

رویداد شب ایران در میدان انقلاب و بازنمایی امر ملی از فرهنگ و هنر

هنر انقلاب

بعد از ۴ سال، والرین رفت سراغ مذاکره و پای پیمان سیاسی را وسط کشید تا زمان بخرد. می‌خواست به ایرانی‌ها امتیاز بدهد اما این‌بار شاپور دیگر پای میز نیامد. در یورش آخر، والرین اسیر شد.

همه چیز از شکست یک پیمان سیاسی آغاز شد؛ حاصل آن شکست، نتیجه‌اش قرار است 1765 سال بعد درست روی قلب تهران نصب شود. قضیه به ‌زانو زدن غربی‌ها مقابل فرمانروای مملکت ایران باز می‌گردد. پادشاه روم قرار بود، سر پیمان منع حمایت از ارمنستان بماند؛ اما نماند و وقتی پادشاه ارمنستان در کشورش کشته شد، مواجهه نظامی میان ایران و همسایه شمالی اتفاق افتاد و رومی‌ها هم که دیدند ایران در حال گسترش قدرت منطقه‌ای خود است، حمله نظامی به ایران را آغاز کردند. پیمان شکسته شد. رومی‌ها وارد جنگی شدند که گمان می‌کردند در آن پیروز هستند. والریانوس در نبرد اول شکست خورد و باز هم عقب نکشید، چون گمان می‌کرد مقاومت ایرانی شکننده است.

والرین جبهه‌اش را تغییر داد؛ اما امداد غیبی آمد و طاعون افتاد به جان سپاهش. بله قصه آشناست، چیزی شبیه به ماجرای طبس. از طرفی دشمن غربی هم پایگاه مردمی‌اش را هم به‌خاطر دیدگاه‌های ضد مسیحی والرین از دست داده بود و کلیسا‌ها و خانه‌های خدا، علیه او شدند. با این حال والرین، 4 سال با ایران جنگید و ایران هم یک قدم از خط مرزی‌اش عقب ننشست.

بعد از 4 سال، والرین رفت سراغ مذاکره و پای پیمان سیاسی را وسط کشید تا زمان بخرد. می‌خواست به ایرانی‌ها امتیاز بدهد اما این‌بار شاپور دیگر پای میز نیامد. در یورش آخر، والرین اسیر شد. این قصه‌ها را مسئولان فرهنگی وقت دادند تا روی کوه حک کنند. یعنی حدود 1700 قبل عده‌ای فهمیدند که کنش فرهنگی باید اثرش بماند تا مردم، نسل‌های بعد و البته تاریخ و دشمنان آن را ببینند. حالا همان کنش‌فرهنگی چند صد ساله، مشقی می‌شود و می‌آید در میدان انقلاب. همان میدانی که تا چند ماه پیش چند پسر نوجوان لباس نظامی پوشیده بودند، زیر چشمانشان از نخوابیدن خون افتاده بود و صرفاً بر سر تعهدشان پست می‌دادند که نکند، عمال والرین و رفقا بخواهند شهرشان را ناامن کنند. تاریخ روی دور تکرار است و هر چقدر هم در گوشه‌گوشه تهران بخواهیم تمثال آنچه در این چند هزار سال بر ایران گذشته را روی کوچه و خیابان‌ها بزنیم باز هم محتوا‌هایی می‌ماند که مسئول فرهنگی بی‌ایده نماند. 

همه برای ایران آمدند

مراسمی که شب گذشته در میدان انقلاب با حضور پنج خواننده و اجرای ارکسترسمفونیک تهران برگزار شد، رویدادی است که نه‌تنها از نظر هنری اهمیت داشت، بلکه به یکی از تجربه‌های متفاوت فرهنگی پایتخت تبدیل شد. خیابان انقلاب که همیشه یکی از پررفت‌و‌آمدترین و زنده‌ترین نقاط تهران است، در آن شب حال‌و‌هوایی دیگر داشت. موسیقی در کنار صدای مردم، فضای خیابان را پرکرده بود و هزاران نفر از گروه‌های مختلف اجتماعی، از خانواده‌ها تا جوانان، از رهگذران تا دوستداران جدی موسیقی، گرد هم آمده بودند تا در کنار هم لحظه‌ای مشترک از شادی و آرامش را تجربه کنند.  آنچه این برنامه را ویژه می‌کرد، حضور مردم از همه قشر‌ها و سلیقه‌ها بود. کسانی که شاید در شرایط معمول هرگز در یک سالن واحد گرد هم نمی‌آمدند؛ اما موسیقی توانست مرز‌های میانشان را بردارد.

از کودکان گرفته تا سالمندان، از علاقه‌مندان موسیقی کلاسیک تا شنوندگان پاپ، همه با اشتیاق در این مراسم شرکت کرده بودند. این تنوع انسانی نشان داد موسیقی هنوز برای مردم ایران اهمیت دارد و بخش جدایی‌ناپذیر زندگی اجتماعی و عاطفی آنان است. از سوی دیگر، این مراسم نشان داد برگزاری کنسرت‌های خیابانی نه‌تنها ممکن، بلکه ضروری است. موسیقی در ذات خود زبان جمعی و همدلانه‌ای دارد و وقتی در فضای عمومی اجرا می‌شود، تبدیل به تجربه‌ای اجتماعی و مشترک می‌گردد. حضور پرشور مردم در این برنامه، نشانه‌ای از عطش عمومی برای شادی، فرهنگ و همدلی بود. 

در کنار اجرای ارکسترسمفونیک و حضور خوانندگان، رونمایی از مجسمه «شکست والریانوس» که بخش ویژه‌ای از این مراسم بود؛ خود بهانه‌ای شد برای گردهمایی مردمی با حس مشترک از هویت و تعلق. این مجسمه نه فقط یک اثر هنری، بلکه نشانه‌ای از همدلی و غرور ملی بود؛ یادآور اینکه موسیقی، هنر و هویت ایرانی در پیوندی ناگسستنی با یکدیگر قرار دارند. بسیاری از حاضران در گفت‌وگو‌ها و واکنش‌ها تأکید می‌کردند که حضور در این مراسم تنها برای شنیدن موسیقی نبود، بلکه نوعی «با هم بودن برای ایران» را تجربه کرده‌اند. همین همدلی نشان داد رویداد‌هایی ازاین‌دست می‌توانند فراتر از یک برنامه هنری، به مراسمی ملی و معنوی تبدیل شوند که مردم را حول نام و مفهوم «ایران» گرد هم می‌آورند. 

هویت‌سازی در تداوم است

به هر ترتیب و با تمام انتقاد‌ها، حالا تهران صاحب یک هویت فرهنگی تازه در پیوند میان ایران باستان و ایران مقاوم امروز شده است. خطی که نخ تسبیحش مقاومت است و پیداکردن موضوعات فرهنگی با محوریت مقاومت اصلاً موضوع پیچیده‌ای نیست و مهم‌تر از همه پرداختن به آن است. اینکه از محصولات فرهنگی تولید شده و خوانندگانی که برای ایران خواندند استفاده کنیم یک وجه مثبت ماجراست؛ اما نکته دیگری که اهمیت دارد، مسئله تبدیل‌شدن این اتفاقات به هویت شهر است و هویت‌سازی هم نیاز به اقدامات عمیق فرهنگی دارد.

فعالیت‌هایی که با عبور از لایه‌های بصری تهران را بدل به شهری برای همه مردم کند. برگزاری کنسرت رایگان یک بخش از ماجراست بخش دیگر داستان توزیع عادلانه تمام رویداد‌های فرهنگی به‌صورت پیوسته برای مردم است و گرفتن مشارکت از مردم برای‌آنکه می‌خواهند چه برنامه‌هایی را در شهرشان تماشا کنند یا چه خوانندگانی را دوست دارند در خیابان ببینند. درست در همین نقطه است که یکی از وجوه مشارکت مردم نمود پیدا می‌کند و تهران از شهر دیگران به شهر ما بدل می‌شود. 

مسئله مهم دیگری که در چنین رویداد‌های فرهنگی‌ای اهمیت دارد، آشنایی‌زدایی از مفاهیم است. اینکه ما مقاومت را سر دست بگیریم و دائم بخواهیم با یک‌سری رویداد‌های قابل‌پیش‌بینی آن را در سطح اجتماعی تکرارش کنیم همان اتفاقی می‌افتد که برای واژگانی همچون اقتصاد مقاومتی، جهاد تبیین، ایستادگی و... افتاد و کمپین‌های فرهنگی به‌جای آنکه بتوانند آن واژه‌ها را با بهترین تعریف میان مردم تعمیق بدهند، بلای جانشان شدند و آن‌ها را از کارکرد اولیه خود انداختند. مبتذل کردن کلمه مهم‌ترین عاملی ا‌ست که باعث می‌شود یک مفهوم کارکرد خود را از دست بدهد و چنین رویداد‌های فرهنگی‌ای با درس‌گرفتن از مدل‌های مشابه رویداد‌های شهری می‌توانند برای بهبود عملکرد، اتفاقات تازه‌ای به کار ببندند. 

متن کامل این گزارش را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.