تاریخ : ۱۰:۲۵ - ۱۴۰۴/۰۸/۱۶
کد خبر : 217520
سرویس خبری : گفت‌وگو

گسترش فقر و جنایت در نیویورک، «ممدانی» را جذاب کرد

کارشناس مسائل آمریکا در گفت‌وگو با «فرهیختگان»:

گسترش فقر و جنایت در نیویورک، «ممدانی» را جذاب کرد

آنچه باعث پیروزی ممدانی شد نه ریشه‌های خانوادگی‌اش در اقلیت مسلمان آمریکا، بلکه وعده‌های ضد فقرش بود که یک چهره سیاسی ناشناخته را به لحاظ قدرت سیاسی به جایگاهی رساند که ترامپ نیز با هدف جلوگیری از شهردار شدنش وارد کارزار انتخاباتی شد و حتی حاضر شد از رقیب دموکرات ممدانی نیز حمایت کند.

 اگر اخبار سیاسی آمریکا را خیلی دنبال نکردید و با شنیدن نام زهران ممدانی، کاندیدای انتخابات شهرداری نیویورک که روز گذشته رسماً به‌عنوان شهردار انتخاب شد، تصور می‌کردید احتمالاً با یک خانم مسلمان مواجهید به خودتان خرده نگیرید، ممدانی تا چند وقت پیش در خود آمریکا هم به‌قدری ناشناخته بود که کسی تصور نمی‌کرد او روزی به‌عنوان شهردار بزرگ‌ترین شهر آمریکا انتخاب شود.

اما آنچه باعث پیروزی او شد نه ریشه‌های خانوادگی‌اش در اقلیت مسلمان آمریکا، بلکه وعده‌های ضد فقرش بود که یک چهره سیاسی ناشناخته را به لحاظ قدرت سیاسی به جایگاهی رساند که ترامپ نیز با هدف جلوگیری از شهردار شدنش وارد کارزار انتخاباتی شد و حتی حاضر شد از رقیب دموکرات ممدانی نیز حمایت کند. برای بررسی ریشه‌های پیروزی ممدانی در انتخابات شهرداری نیویورک و اثرات آن با امیرعلی ابوالفتح، کارشناس مسائل آمریکا به گفت‌وگو پرداخته‌ایم. ابوالفتح معتقد است: «زهران ممدانی بیش از آنکه مسلمان یا شیعه باشد یا حتی سوسیالیست، برنامه‌های جذابی برای جامعه فقیر نیویورک ارائه داده است.» مشروح این گفت‌وگو را در ادامه از نظر می‌گذرانید. 

آیا مسلمان بودن ممدانی در پیروزی‌اش نقش اصلی را ایفا کرده است؟ 

زهران ممدانی بیش از آنکه مسلمان یا شیعه باشد یا حتی سوسیالیست، برنامه‌های جذابی ارائه داده است. کمپینش با یک ویدئو شروع شد. در این ویدئو، او برمی‌خیزد، میکروفون را در دست می‌گیرد، به تقاطع خیابان می‌رود و از مردم می‌پرسد: «چرا به ترامپ رأی دادید؟» یکی می‌گوید: «به‌خاطر مشکل مسکن.» دیگری می‌گوید: «مشکل فقر دارم، بیکارم.» یکی دیگر می‌گوید: «زندگی‌ام فلان است.» و دیگری: «مهاجران فلان مشکل را ایجاد کرده‌اند.» او این مطالب را جمع‌آوری می‌کند و بر اساس نیاز‌ها و مطالبات واقعی مردم، کمپین خود را راه‌اندازی می‌کند. برنامه‌هایش را نیز بر پایه همان نیاز‌ها تدوین کرده است. به‌عبارت‌دیگر، ابتدا جامعه را شناخت و سپس برنامه‌هایی متناسب با آن ارائه داد. 

برای رأی‌دهندگان نیویورکی، اینکه کاندیدا مسلمان باشد یا نباشد، چندان مهم نیست. نیویورک شهری چندنژادی و چندفرهنگی است و ساکنان آن به چنین تنوعی عادت دارند. تمرکز، بیشتر بر برنامه‌هاست و بر اساس آن پیش ‌می‌روند. البته مسلمان بودن ممدانی اهمیت دارد و نوعی تمایز ایجاد می‌کند؛ اما پیام انتخاباتی‌اش جذاب بوده و آدم‌ها را جذب کرده است وگرنه همه عاشق مسلمانان نیستند که بگوییم فقط رأی مسلمانان را کسب کرده است. او بیش از یک میلیون رأی آورده؛ اما یک میلیون مسلمان در نیویورک وجود ندارد. رأی‌دهندگانش مسیحی، آتئیست و حتی همجنس‌گرایان بوده‌اند. بنابراین، مسلمان بودن یا نبودنش عامل اصلی نبوده است. در نیویورک برخی دیگر چون مسلمان است، فحشش می‌دهند؛ اما این آدم با استاندارد‌هایی که ما از اسلام، مسلمان و شیعه می‌فهمیم (مثلاً همسرش)، سازگار نیست. در فرهنگ آمریکا چنین چیزی خیلی مهم نیست. مهم این است که جامعه آمریکا به‌ویژه نیویورک، مشکلات بسیار زیادی دارد. 

چه تضاد‌هایی در نیویورک فرصت بازی ممدانی را فراهم آورد؟ 

نیویورک گل سرسبد نظام سرمایه‌داری است. ثروت، شکوه، رنگارنگی، جذابیت، وال‌استریت، ساختمان‌های بلند، میلیاردر‌ها، سازه‌های باشکوه، برج‌های دوقلو و امثال آن را دارد؛ اما این فقط بخشی از جامعه نیویورک است. بخش دیگر آن، فقر، گرسنگی، بیکاری، زندگی سخت طبقه کارگر، زندگی دشوار طبقه آسیب‌پذیر و کارتن‌خواب‌هاست. آمار‌ها نشان می‌دهد یک‌چهارم شهروندان نیویورک فقیر هستند؛ یعنی ۲۵ درصد که دوبرابر متوسط آمریکاست. این شهر بسیار گران و پرخرج است و مردم عادی واقعاً در تنگنا به سر می‌برند.

جنایت هم در آن رواج دارد. تصاویری که از متروی نیویورک بیرون می‌آید، نشان‌دهنده نابسامانی و بی‌نظمی در حوزه مدیریت شهری است. مردم خسته شده‌اند. حالا یک نفر آمده که این حرف‌ها را می‌زند، ایده‌های جذابی ارائه می‌دهد: «من می‌خواهم مسکن ارزان تولید کنم، اتوبوس‌ها را رایگان کنم، شغل ایجاد کنم و با فساد و ناکارآمدی در دستگاه‌های دولتی مبارزه کنم.» طبعاً مردم به او رأی می‌دهند. همین مردمانی که به دونالد ترامپ رأی دادند، بر اساس چنین شعار‌هایی، حالا به ممدانی رأی داده‌اند؛ بنابراین مسلمان بودنش مبنای اصلی پیروزی او نیست. 

آیا می‌توان این پیروزی را نشانه‌ای از عدم اعتقاد مردم آمریکا به شعار «اول آمریکا»ی ترامپ دانست؟ 

برای اینکه بگوییم شعار «اول آمریکا» امروز موفق نبوده است، مصداق‌های خوبی وجود دارد. مثلاً در شرایطی که دولت آمریکا بی‌پول است و تعطیل شده و نمی‌تواند به کارمندانش حقوق بدهد، ۲۰ میلیارد دلار به آرژانتین داده‌ تا آقای خاویر میلی در انتخابات برنده شود. بسیاری از حامیان ترامپ، انتقاد کرده‌ و گفته‌اند: «یعنی چه؟ پس شعار اول آمریکا چه شد و ۲۰ میلیارد را برای چه به آرژانتین دادیم؟» یا کمک‌هایی که هنوز به اوکراین می‌کند و کمک به اسرائیل. الان نسبت به حمایت از اسرائیل، در درون کمپین جنبش ترامپ تحت عنوان MAGA، موجی بالا گرفته.

مثلاً تاکر کارلسون می‌گوید: «برای چه پول می‌دهید به اسرائیلی‌ها؟ مگر بی‌پول هستند؟ ارتش قدرتمندی دارند. اگر بخواهند، خودشان بروند و جنگ جدید را که راه می‌اندازند مدیریت کنند. چرا ما باید خرج جنگ اسرائیل را بدهیم که بخواهد با ایران بجنگد؟ مگر خودش به‌تنهایی نمی‌تواند با ایران مقابله کند؟» برای همین، تعدادی از حامیان ترامپ عصبانی شده‌ و می‌گویند: «او حرف بی‌ربطی زده و بعد به آن عمل نکرده است.» دموکرات‌های لیبرال هم که از اول این حرف را قبول نداشتند، می‌گویند: «این حرف الکی است؛ آمریکا اول یعنی چه؟» این شعار در طرف‌داران خودش هم مورد تردید قرار گرفته است. 

پیروزی ممدانی را می‌توان تصویری از تشدید دوقطبی چپ و راست در آمریکا دانست؟ 

جامعه آمریکا دوقطبی شده و فاصله دو سر طیف افزایش یافته است. هر دو طرف در حال افراطی شدن هستند: هم دموکرات‌ها و هم جمهوری‌خواهان. جمهوری‌خواهان راست‌تر می‌شوند، MAGA پدید می‌آید؛ چپ‌ها هم چپ‌تر می‌شوند و از آن جلوتر هم افرادی مثل این آقای (ممدانی) پدید می‌آیند که سوسیالیست است. اصلاً او دموکرات نبوده و سوسیال‌دموکرات است. حالا حزب دموکرات در حال حرکت به سمت چپ‌گرایی است. اینکه آقای کومو رأی نمی‌آورد و آقای ممدانی در انتخابات مقدماتی رأی می‌آورد، نشان‌دهنده تمایل جامعه آمریکا به دو سر طیف رادیکال است. میانه‌رو‌های دموکرات و جمهوری‌خواه در حال رفتن به حاشیه هستند. این به‌خاطر دوقطبی شدید جامعه است. همین دوقطبی باعث شد دولت فدرال تعطیل شود؛ بودجه را تصویب نکنند و دعوایشان این‌قدر شدید شود. تا الان راست‌های افراطی زیر عنوان MAGA پنهان بودند؛ دموکرات‌ها بلاتکلیف بودند و تکلیفشان مشخص نبود که چه مسیری را می‌خواهند بروند.

حالا با این اتفاق و تجلیلی که اوباما از ممدانی می‌کند و می‌گوید: «من حاضرم مشاورتان شوم»، نشان می‌دهد که آن‌ها به این درک رسیده‌اند که راه پیروزی در انتخابات بعدی برای دموکرات‌ها، به‌وجودآوردن یکی مثل خود ترامپ است؛ یک ترامپ لیبرال. ممدانی البته در انتخابات ریاست‌جمهوری نمی‌تواند شرکت کند چون متولد خاک آمریکا نیست؛ اما دیدگاه و تفکرش در حدود ۱۰ سال اخیر، جریان چپ حزب دموکرات را روزبه‌روز قوی‌تر کرده است؛ مثل برنی سندرز، الکساندریا اوکازیو، ایلهان عمر و از این جنس آدم‌ها. در درون حزب دموکرات، این‌ها بیشتر می‌شوند. حالا این داستان هم آمده و به آن‌ها انرژی مضاعف می‌دهد. انگیزه بیشتری می‌دهد که برای پیروزی باید شیوه ممدانی را عمل کنند و کاری که او کرده را ادامه دهند. الگویی می‌شود برای انتخابات بعدی. این کار باعث می‌شود افراط جناح راست، افراط جناح چپ را هم به وجود آورد و این دو دائم در حال تکمیل یکدیگرند؛ جامعه دوقطبی‌تر می‌شود، فاصله دو سر طیف بیشتر می‌شود و دو سر این طیف روزبه‌روز رادیکال‌تر و افراطی‌تر می‌گردند.