
آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم قدرت هژمونیک تمام عیار بود. قدرت و نفوذ این کشور به قدری بالا بود که نه فقط با زور نظامی یا اقتصادی، بلکه از راه تأثیر فرهنگی، سیاسی و نهادی توانست نظم جهانی را به نفع خودش شکل بدهد. هم اقتصادش بزرگترین بود، هم ارتشش در همهجا حضور داشت، هم فرهنگ و ارزشهایش برای بسیاری از کشورها جذاب به نظر میرسید. از سوی دیگر این شرایط در نتیجه پایین آمدن قدرت کشورهای دیگر ایجاد شده بود و آمریکا میتوانست در آن شرایط یکهتازی کند. اما آیا امروز میتوان آمریکای دونالد ترامپ را در این فرم قدرت ارزیابی کرد؟
روندپژوهان بینالمللی معتقدند ایالات متحده آمریکا در حال از دست دادن بخش زیادی از این ویژگیهاست. از نظر اقتصادی، آمریکا همچنان توان تعیینکنندگی را دارد اما «تنها» بازیگر تعیینکننده نیست و سایه قدرتهای جدید چون چین را مقابل خود میبیند و به نظاره ائتلافهای کوچک و بزرگ منطقهای نشسته است. از نظر نظامی هم آمریکا تجربههای خود در عراق و افغانستان را شکستخورده میداند. دونالد ترامپ، اذعان کرده که آمریکا «۷ تریلیون دلار» در خاورمیانه خرج کرده است و حالا باید با «چراغ خاموش» به آنجا بروند. دو سال قبل هم او در نشست محافظه کاران آمریکایی گفت «با هزینهای که در خاورمیانه کردیم میتوانستیم سه بار آمریکا را بسازیم.»
در داخل کشور هم بحرانهایی مثل شکاف نژادی، قطبیشدن و افزایش خشونت سیاسی و بیاعتمادی عمومی به نهادها، تصویر آمریکا را بهعنوان الگوی دموکراسی تضعیف کرده است. در عرصه جهانی هم دیگر کشورها کمتر حاضرند رهبری سیاسی یا اخلاقی واشنگتن را بپذیرند.
ثمانه اکوان، کارشناس مسائل آمریکا، معتقد است افول ایالات متحده پدیدهای تدریجی و درونزاست که ریشه در بحرانهای ساختاری، شکافهای داخلی و رقابت قدرتهای نوظهور دارد. او میگوید این روند فراتر از یک دولت یا فرد خاص است و نشانهای از افول نظام لیبرالی و سرمایهداری جهانی بهشمار میرود. در ادامه متن کامل گفتوگو با وی را از نظر میگذرانید.
اکوان تأکید دارد افول آمریکا بحث جدیدی نیست و «اختصاصی به ایران هم ندارد». او معتقد است پس از «حادثه ۱۱ سپتامبر» و «حملات آمریکا به افغانستان و عراق»، این موضوع در خود آمریکا بهطور جدیتری مورد بررسی قرار گرفت و هدفش آسیبشناسی جایگاه آمریکا در جهان، شناسایی نقاط ضعف و ارائه راهحلهایی برای آن بود.
اکوان در این باره توضیح داد: «با افزایش ادبیات مرتبط در آمریکا و سپس با تشدید مسائل اقتصادی در چین و چالشهای امنیتی و نظامی در روسیه، این بحث بزرگتر شد و در ایران هم مورد توجه قرار گرفت.
در ابتدا، مسئله «افول آمریکا» به معنای «فروپاشی» این کشور مطرح میشد که این برداشت کاملاً اشتباه بود. حتی خود آمریکاییها هم وقتی از افول حرف میزنند، منظورشان «افول نسبی» است؛ یعنی در برخی زمینهها آمریکا همچنان قدرت اول است، اما در برخی دیگر رقبای قدرتمندی پیدا شدهاند که باعث شده این کشور بهتدریج جایگاه برتر خود را در جهان از دست بدهد.
بنابراین، این یک «فرآیند تدریجی» است؛ فرآیندی که خود آمریکاییها به آن پی بردهاند، در حال آسیبشناسی آن هستند و تلاش میکنند جلویش را بگیرند. پس این بحث اساساً «درونزا و آمریکایی» است و ابتدا در محیطهای آکادمیک مطرح شد و اکنون در فضاهای سیاسی و رسانهای نیز مورد توجه قرار گرفته است. دلیلش هم روشن است. تمام نشانهها و اتفاقات اخیر نشان میدهد که «دونالد ترامپ»، با وجود سیاستهایش در چارچوب شعار «اول آمریکا»America First)) در عمل باعث تشدید شیب این افول شده است.
به همین خاطر رسانههایی که با ترامپ مخالفاند، این موضوع را بیشتر برجسته میکنند و واژههایی چون «دکلاین» (Decline) یا «افول آمریکا» را بیش از گذشته در رسانههای آمریکایی میبینیم. علاوه بر این، جنگ تجاری با چین نیز باعث شده این مسئله بیش از پیش در کانون توجه قرار گیرد؛ اینکه آیا واقعاً آمریکا در حال از دست دادن جایگاه اقتصادی خود در جهان است یا نه.»
اکوان با بیان اینکه آمریکاییها نگرانند که سرنوشتشان شبیه به امپراطوری روم شود که در دورهای در اوج نفوذ و گسترش خود بود ولی دچار افول و فروپاشی شد، افزود: تهدیدات بیرونی و مشکلات داخلی و ساختاری در کنار هم باعث فروپاشی روم شدند؛ امروز آمریکا نیز با وضعیتی مشابه روبهروست.
از نظر امنیتی، تهدیدات خارجی آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر، از سوی بازیگران رسمی بینالمللی به تهدیدات گروههای تروریستی و چریکی تغییر یافته است. هرگونه تهدید نظامی و امنیتی علیه آمریکا اکنون عمدتاً از سوی همین گروههای غیردولتی صورت میگیرد.
از نظر اقتصادی، آمریکا وارد رقابت مستقیم با چین شده، اما از لحاظ منابع کمیاب معدنی در موقعیتی نیست که بتواند با چین برابری کند، چراکه پکن دسترسی گستردهتری به این منابع دارد.
از نظر سیاسی و در سطح گفتمان داخلی نیز آمریکا با افول دموکراسی مواجه شده است؛ بهویژه پس از انتخابات ۲۰۲۰ و حمله به ساختمان کنگره. گفتمان ترامپ پس از انتخابات و طرح ادعای تقلب، در کنار شکافهای نژادی، فرهنگی و سیاسی، جامعه آمریکا را بهشدت دوپاره کرده است. این درگیریها تا حدی پیش رفته که برخی حتی احتمال جنگ داخلی را مطرح کردند. تمام این عوامل نشان میدهد که همان شرایطی که آمریکاییها از آن بیم داشتند یعنی همافزایی بحرانهای داخلی و خارجی اکنون در حال تحقق است و به شکلگیری نمودهای واقعی از افول یک هژمون جهانی انجامیده است.»
اگر ترامپ نبود و به جای او شخص دیگری از جناح مقابل یا همسو روی کار میآمد، آیا باز هم شاهد چنین سرعتی در از دست دادن قدرت میبودیم؟ اکوان در پاسخ به این سوال گفت: «این فرایندی است که آغاز شده. ترامپ ممکن است با صحبتهایش از لحاظ هنجاری هم آمریکا را در انزوا قرار دهد، بهطوریکه دیگر رهبری جهان را در اختیار نداشته باشد. اما ما در زمان دولت بایدن هم دیدیم که مشغولکردن منابع آمریکا در جنگ اوکراین و مقابله با روسیه که دلیلی هم نداشت، باعث شد انتقادات زیادی به دولت بایدن وارد شود. منتقدان میگفتند رقابت اصلی ما در حوزه اقتصادی با چین است؛ اما تا به حال منابع آمریکا صرف جنگ اوکراین میشود.
بنابراین، تفاوت افراد در حد همین مسائل است. مثلاً بایدن لایحهای را برای رسیدگی به زیرساختهای آمریکا تصویب کرد تا بودجههای بیشتری برای توسعه زیرساختها تخصیص داده شود و بتواند در عرصه اقتصاد داخلی و قدرت اقتصادی با چین رقابت کند. اما ترامپ جلوی این طرح را گرفت و در همان زمان نیز منابع بهدرستی صرف نشد، فساد زیادی در آن وجود داشت و با مخالفت گسترده جمهوریخواهان روبهرو شد.
در واقع، ما شاهد افولی فراتر از افول آمریکا هستیم؛ یعنی افول سیستم سرمایهداری و لیبرالیستی که این خود تأثیر بیشتری بر افول آمریکا گذاشته است. در این میان، نقش افراد چندان تعیینکننده نیست.»
این کارشناس مسائل آمریکا در بخش پایانی گفتوگو اشاره کرد که اقدامات ترامپ که به عنوان دستاوردسازی شناخته میشود را باید در چارچوب «ایجنت ترامپ» دید. او در این باره توضیح داد: «این همان عاملی است که ترامپ بر مبنای آن عمل میکند، یعنی حوزه سیاست خارجی، منافع شخصی و منافع اقتصادی خودش و تا حدی منافع اقتصادی آمریکا. بنابراین اقداماتی که انجام میدهد، در راستای همان وظیفه و دستورکاری است که برای خود تعیین کرده است. دستور کار او رسیدگی به مسائل داخلی نیست؛ دستور کارش «انتقامگیری از مسائل داخلی» است. همانطور که دیدیم، لشکرکشی میکند، گارد ملی را به ایالتهای دموکرات میفرستد، و به بهانه مبارزه با بیخانمانها، تلاش دارد همه ایالتها را تحت فشار قرار دهد. اکنون دولت آمریکا را به سمت تعطیلی کشانده و فقر و گرسنگی مردم بیشتر شده است.
وقتی به همه این مسائل نگاه میکنیم، مشخص است که در داخل کشور هیچ دستور کاری ندارد جز مقابله با دموکراتها. اما در خارج از کشور، برای خود دستور کار اقتصاد بینالملل تعریف کرده و در همان مسیر هم حرکت میکند. غیر از آن، مسائلی مانند «ایجاد صلح در جهان» نیز برای او صرفاً در راستای منافع شخصی بود؛ که البته در ماه اکتبر امسال هم به جایزه نوبل نرسید، و بهگمانم خودش هم امیدی ندارد که در سال آینده نامزد دریافت نوبل شود.»