
فیلم سینمایی «راهپیمایی طولانی» در خط داستانی و مضمونی که آن را نمایندگی میکند شباهتهای زیادی به سریال «بازی مرکب»، «پلتفرم» و... دارد؛ اما با یک تفاوت عمده در پایانبندی - که در ادامه به آن خواهم پرداخت- راهش را ازاینقبیل آثار جدا میکند. مخاطب با اثری مهم و نه لزوماً خوب طرف است که موقعیتش بهعنوان یک شهروند را به شکل بیانگرانهای در نسبت با سیستمهای مسلط مشخص میکند. در «بازی مرکب» و «پلتفرم»، بیننده شاهد خشم کالایی، نمایشی و مصرفی در برخورد با کاپیتالیسم است و بیش از آنکه متوجه خشونت ساختاری شود، از تماشای خون و عصیانی که بر پرده یا بر نمایشگر خانگی خود میبیند لذت میبَرَد و چندان به مفاهیمی نظیر سرمایهداری، عدالت اجتماعی و... فکر هم نمیکند. «راهپیمایی طولانی» از این بابت گامی روبهجلو بهحساب میآید؛ اما نمیتواند نسبت متعینی میان افراد درون قاب و مسئلهشان پدید بیاورد تا فیلم سوای منشأ اقتباسش (داستان پیادهروی طولانی، نوشته استیون کینگ) تبدیل به اثری مستقل شود.
فیلم همچون کتاب، قصه شرکتکنندگان یک مسابقه پیادهروی مرگبار را روایت میکند که در آن فرد برنده میتواند علاوه بر زندهماندن مبلغ گزافی را هم به جیب بزند تا در روزگار سخت اقتصادی سروسامانی به وضعیت خویش و همینطور آدمهای دور و بَرَش دهد. مسئله اساسی در نسخه سینمایی «فرانسیس لارنس» این است که برخلاف رمان کینگ در خلق شخصیت، فضاسازی و موقعیت موفق عمل نمیکند و صرفاً تنها وظیفهاش را به تصویرکردن ایدههای نویسنده چیرهدست ادبیات داستانی آمریکا، آنهم بدون هیچ بداعت و خلق ثانویهای خلاصه میکند. «پول» و بهدستآوردن آن به هر قیمتی همیشه یکی از تماتیکهای اصلی و مبنایی در سینمای روایی، خاصه در میان کمپانیهای هالیوودی بوده و پرواضح است که جانمایی آن در بستری به جذابیت رمانی از استیون کینگ توجهات را به خود جلب میکند؛ اما اگر فیلمساز اینکاره نباشد، نمیتواند از پس اقتباس برآید؛ در اینجا، لارنس - که فیلمساز تازهکاری هم نیست- توانایی پیشبردن ایدههای عینی و ذهنی موجود در متن ادبی را ندارد و نمیتواند این مهم را در بافت فیلم به کار بگیرد. افراد اگر میخواهند همچنان در مسابقه باقی بمانند و امیدشان به پیروزی را حفظ کنند باید طوری گامهای خویش را حسابشده بردارند که در ادامه راه کم نیاورند، ولی این هدف در مرحله پرداخت هیچ جلوهای پیدا نمیکند.
بهعبارتدیگر، وقتی انگیزه افراد - بهجُز رِی (کوپر هافمن) - برای شرکت در این مسابقه مشخص نمیشود، مخاطب باید ماجرای «رقابت برای بقا» را مفروض بگیرد و بیرون از جهان اثر، قطعات پازل را کنار هم قرار دهد تا آب از آب تکان نخورد. ما در «راهپیمایی طولانی» بهظاهر درگیر بازی میان مرگ و زندگی هستیم؛ اما شکل مواجهه لارنس با این میزانسن همچون تکنسینی ساده، تکبعدی و برای خالی نبودن عریضه است؛ زیرا کشمکشی بین قطبهای مثبت و منفی درام شکل نمیگیرد تا به این شیوه بتواند احساسات تماشاگرش را برانگیخته کند. اگر بهجای آدمکهای درون قاب، تعدادی چهارپا کادر را پر میکرد نهتنها اتفاق منفیای در روند پیشبرد اتفاقات رقم نمیخورد، بلکه ممکن بود با حاکم شدن قانون جنگل، عنصر کشمکش در فیلمنامه به عینیت برسد و لااقل مخاطبش را درنهایت راضی نگه دارد.
اینطور به نظر میرسد که فرانسیس لارنس برای دوری از مدل روایت مسلط در آثار افشاگرانه و بهظاهر ضدکاپیتالیستی نظیر «بازی مرکب»، «پلتفرم»، «انگل» و... پا به عرصه نمادسازی گذاشته و در این راه نقش عناصر دراماتیک در ساختار روایت را به نفع خلق وضعیتی فرامتنی به حداقل رسانده است. میتوان به نیت فرانسیس لارنس و «جیتی مولنر» (فیلمنامهنویس) برای جداکردن مسیر خود از صاحبان آثار مسلط در نقد نظم غربی آفرین گفت؛ اما نماد نباید به نحوی خودآگاهانه و مهندسیشده به ظهور و بروز برسد، چون این رویکرد میتواند فیلم را مشمول مرور زمان کند. لارنس باتوجهبه شناختی که نسبت به ظرفیت سینمای ژانر و عدم تطبیق آن با حرفهای ساختارشکن داشته، تصمیم گرفته راه دیگری را برای روایت امتحان کند؛ اما باتوجهبه اقتضائات متن و ظرفیتهای کلاسیک در قصهگویی که از رمان استیون کینگ برآمده، امکان وقوع این امر را با چالش جدی مواجه کرده است. «راهپیمایی طولانی» مورد بسیار مناسبی برای بیان عدم تعادل در ساحت فکر و عمل سینمایی است. به بیان دیگر، وقتی قصد داریم با ابزار سینمای روایی، خرق عادت کنیم و علیه نظم موجود شمشیر بزنیم، بیش و پیش از هر چیز باید سواد و فهم خود از امکانات موجود را نیز ارتقا دهیم، در غیر این صورت با فیلمی نظیر «راهپیمایی طولانی» روبهرو میشویم که علیرغم نقضغرض نبودنش، بدون آنکه به «سینما» بدل شود به بیانیهای خام و یکبارمصرف علیه سرمایهداری تبدیل میشود.
یادداشت مرتبط: بازیهای گرسنگی، پیادهروی طولانی و ضحاک ماردوش