
آقای حسن روحانی این متن را نه از جنبه یک دعوا سیاسی بلکه از طرف فردی که در دهه نود از طبقه متوسط به دهک های پایین پرتاب شده بخوانید.
همه ما اُمید داشتیم برجام و ایدههای شما طبقه متوسط را که در حال ضعیف شدن بود احیا کند؛ ما منتظر گشایش بودیم. همه دهه نود با سینما اصغر فرهادی که انتهای بازی داشت در تخیل بودیم که قصه خودمان را انتهای آن فیلمها تصور کنیم. شما گفتی مقصر موشکها است ما گفتیم درسته، وزیر خارجه شما گفت میدان مانع است ما گفتیم درسته، خلاصه هرچه شما گفتید ما تایید کردیم؛ ولی فقط یک اتفاق افتاد؛ اصغر فرهادی متوجه شد که دیگر اصلا طبقه متوسطی به آن معنا متعارف که او در ذهن داشته نیست و خودش بارش را بست و رفت حرفه فیلم سازی را جای دیگر دنبال کند.
اما ما هنوز اُمید داشتیم و تصور می کردیم میدان کمتر شود بهتر می شود اما میدان هم کمتر شد وضع بدتر شد. برجام و وعدههای شما ما را به دهکهای یک و دو رساند. همه آرزوهای ما دود شد.
تازه متوجه شدیم ما هم مثل فرهادی اشتباه میکردیم و مسئله موشک و میدان و تندروها نبودند؛ مسئله این بود که دنیا واقعی انتهایش باز نیست. تخیل زمانی کارساز است که واقعیتی موجود باشد من و میلیونها نفر در دهه نود ذبح ایدههای رادیکال شما شدیم. اما جای تعجب دارد که شما هنوز مثل دهه نود رفتار میکنید.
آقای روحانی شما که مثل فرهادی نمی توانید بیرون کار کنید حداقل قبول کنید طرح های شما خوب نبود و بپذیرید شکست خوردید. حالا دکتر سیف بگوید شما چگونه به تصمیم دلاری خودتان ضربه زدید یا دکتر صالحی بگوید با مکانیسم ماشه لاوروف هم مخالف بود یا فلان مسئول بگوید شما چین را حساب نمی کردید دیگر اهمیت ندارد.
موضوع اصلی این است که هشت سال وقت از عمر امثال من رفت و انتهای فیلم هایی که قرار بود به خوشبختی ختم شود بیشتر شبیه فیلم های ترسناک است.
راستی آقای روحانی یک توصیه کوچک؛ در تمام دهه نود دوگانه درست کردید اما امروز وضع اقتصادی و فرهنگی نه تنها درست نشده بلکه عقبتر هم رفتیم! در نتیجه احیای امید و زندگی هیچگاه با رادیکالیسم ممکن نیست.
همین.