
میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر حوزه بین الملل: مذاکرات توقف جنگ و در واقع توقف نسلکشی رژیم صهیونیستی در غزه بر اساس طرح صلح ترامپ در شرایطی پیگیری میشود که اکثر تحلیلگران سیاسی و حتی مقامات سیاسی کشورهای استقبالکننده از این طرح، نسبت به کارآمدی آن در حل بحران چند دههای فلسطین تردیدهای جدی دارند. برایناساس اغلب این دیدگاه مشترک وجود دارد که طرح ترامپ را باید صرفاً دستورالعملی برای توقف جنگ و برقراری یک آتشبس موقت در نظر گرفت، نه چهارچوبی برای ارائه یک راهکار مؤثر و بلندمدت برای پایاندادن به مصائب مردم فلسطین. در همین راستا روزنامه معتبر «ایندیناکسپرس» هند، اخیراً مقالهای به قلم «بشیر علیعباس» منتشر کرده که در آن طرح صلح ارائهشده از سوی ترامپ برای غزه بهدقت مورد تجزیهوتحلیل قرار گرفته است. دراینبین توجه ویژه «بشیر علیعباس» به موضوع نیروهای ثباتبخش بینالمللی و جایگاه سازمان ملل در طرح ترامپ و تأثیر این موضوع بر سرنوشت این طرح و در نهایت بر آینده جنگ غزه و سرنوشت فلسطین، میتواند درخور توجه و تأمل باشد.
«بشیر علیعباس» تحلیل خود از طرح صلح ترامپ را بر موضوع نیروهایی که در این طرح از آنها با عنوان «نیروهای ثباتبخش بینالمللی» (ISF) یاد شده است، متمرکز میکند. برایناساس او در ابتدا توضیح مختصری از طرح ترامپ ارائه میدهد؛ طرح جامع ۲۰ مادهای دونالد ترامپ رئیسجمهور ایالات متحده که در ۲۹ سپتامبر منتشر شد، دو بخش دارد. اولین مورد آتشبس فوری است که در جریان آن حماس و اسرائیل اسیران یکدیگر را آزاد میکنند. بخش دوم که اولی از درون آن برخاسته است، یک طرح صلح بزرگتر برای غزه و سرنوشت درازمدت حماس در فلسطین است. هم اسرائیل و هم حماس پذیرش آتشبس و تعهدات مرتبط با آن را اعلام کردهاند. اما در بخش دوم است که اسرائیل، حماس، کشورهای عربی و همچنین ایالات متحده قرائتهای متناقضی را دررابطهبا خروج نظامی اسرائیل از غزه، خلع سلاح حماس و نقش آینده حماس و مسئله ایجاد نیروی ثبات بینالمللی (ISF) ارائه میدهند. نیروهای ثباتبخش بینالمللی که ایالات متحده «با شرکای عربی و بینالمللی» برای توسعه آن تلاش میکند، باید بخش «موقت» اما بنیادی «امنیت داخلی بلندمدت» را پایهریزی کند که از یک کمیته غیرسیاسی تکنوکراتیک فلسطینی تشکیل شده و جواز یک «حکومت انتقالی موقت» را صادر میکند. این کمیته توسط یک «هیئت صلح» به ریاست ترامپ نظارت خواهد شد و به دنبال اعزام فوری نیروهای ثباتبخش بینالمللی به مناطقی است که از جانب ارتش اسرائیل به این نیروها تحویل داده میشوند.
اما نیروهای ثباتبخش بینالمللی (ISF) چه نوع نیرویی خواهند بود؟ چنین نیروهایی در جاهای دیگر چگونه عمل کردهاند؟ در این مورد فلسطین چه چالشهایی پیش رو دارد؟
تحلیلگر روزنامه ایندین اکسپرس بحث خود را از یک چهارچوب فراگیر آغاز میکند؛ اینکه ماهیت وظیفه و عملکرد نیروهای حافظ صلح و یا ثباتبخش بینالمللی چیست؟
هر نیروی حافظ صلح یا ثباتبخش بینالمللی که به طور سنتی برای کمک به اصلاحات بخش امنیتی یا خلع سلاح و غیرفعالکردن گروههای مسلح مستقر شده است، دارای یک مؤلفه مهم است؛ در غیاب اقتدار دولتی مؤثر (یا بروز خصومت از سوی هر گروه، نیرو یا شبهنظامی)، مشروعیت چنین نیرویی از طریق مأموریت صادرشده توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد تثبیت میشود. چنین مجوزی از سوی سازمان ملل باتوجهبه بیطرفی ذاتی و هماهنگی آن با قوانین بینالمللی بسیار مهم است. در مواردی که یک نیروی سازمان ملل متحد با تهدیدات مسلحانه سد راه اهداف مأموریت آن مواجه شود، مجوز استفاده از زور توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد و بر اساس مفاد مندرج در فصل هفتم منشور سازمان ملل، در اختیار این نیرو قرار میگیرد.
در سایه چنین ملاحظاتی، فراخوانهای قبلی برای ایجاد نیروی بینالمللی در فلسطین از سوی سایر بازیگران، همگی دخالت سازمان ملل را ضروری دانستهاند؛ چنان که اتحادیه عرب در اعلامیه بحرین در ماه می2024، ایجاد نیروی بینالمللی حفاظت و حفظ صلح سازمان ملل متحد «تا زمان اجرای راه حل دو کشوری» در سرزمینهای اشغالی فلسطین را خواستار شده بود. همچنین در اوت ۲۰۲۵، سفیر فلسطین در سازمان ملل ایجاد نیروی مشابه به عنوان «مداخله فوری بینالمللی برای متوقف کردن نسلکشی» را خواستار شد.
بهغیراز آموزش مجریان قانون، نیروهای ثباتبخش بینالمللی دو وظیفه اصلی دیگر نیز دارند: تعیین «استانداردها، نقاط عطف و زمانبندیهای مرتبط با خلع نظامی» برای خروج نظامی مرحلهای و جزئی اسرائیل از غزه و اطمینان از ادامه خلع سلاح حماس و مسدودکردن مسیر ورود مهمات. در این شرایط جدا از نبود جدول زمانی برای تشکیل و استقرار نیروهای ثباتبخش بینالمللی، این نیرو فاقد سیستمهای پاسخگویی زیر پرچم سازمان ملل است. بااینحال، انتظار نمیرود نیروهای تثبیتکننده بینالمللی در غزه از سوی کاخ سفید بهعنوان یک نیروی حافظ صلح تحت فرمان سازمان ملل پذیرفته شود؛ چرا که نقش سازمان ملل در طرح ترامپ صرفاً به توزیع کمکها محدود است.
در گذشته، دیپلماتهای عرب به طور مستمر این ادعا را مطرح کردهاند که نیروهای عرب در یک مأموریت بینالمللی در فلسطین که زیر نظر بخش حفظ صلح سازمان ملل نباشد، شرکت نخواهند کرد. باتوجهبه همسویی بیش از حد نیروهای ثباتبخش بینالمللی با اهداف آمریکا و اسرائیل در غزه، چشمانداز و عملیات این نیرو در نهایت توسط هیئتمدیره تحت رهبری ترامپ تعیین خواهد شد، آن هم تا زمانی که تشکیلات خودگردان فلسطین بهاندازه کافی اصلاح شود.
«بشیر علیعباس» در ادامه بحث خود به پیشینه کارکرد نیروهای ثباتبخش در سایر نقاط جهان توجه نشان میدهد؛ یک نیروی حافظ صلح، ناظر یا ثباتبخش سازمان ملل معمولاً در مناطقی که حد معینی از راهحل سیاسی به دست آمده است (یا در حال انجام است) ایجاد و مستقر میشود تا اطمینان حاصل شود که این نیرو درگیر منازعه نخواهد شد. در طول دهههای اخیر، ظهور جنگهای داخلی طولانیمدت با حضور بازیگران مسلح غیردولتی که در برابر مداخلات/تهاجم سایر کشورها مقاومت میکنند، نشان داده است فقدان راهحل سیاسی تنها باعث بدتر شدن شرایط برای یک نیروی بینالمللی شده است، حتی در مواردی که یک سازمان خارجی (مانند ناتو) فرماندهی عملیاتی مأموریتهای مجاز سازمان ملل را به عهده گرفته است.
بهعنوانمثال، در افغانستان، ناتو مسئولیت نیروی بینالمللی کمک به ثبات (ISAF) را در سال 2003 پس از صدور قطعنامه 1386 شورای امنیت سازمان ملل متحد (2001) بر عهده گرفت. اما فراتر از حوزه اصلاحات بخش امنیتی در افغانستان، مأموریت آیساف بهزودی به حفاظت از قلمرو از طریق اعزام نیرو بر علیه طالبان تبدیل شد. هم آیساف و هم جانشین آن (مأموریت حمایت قاطع به رهبری ناتو) در نهایت در اهداف استراتژیک خود شکست خوردند و طالبان در سال ۲۰۲۱ با موفقیت دولت را در کابل تغییر دادند.
پیشتر از آن، در لبنان و در سال ۱۹۸۲، یک نیروی چندملیتی به رهبری ایالات متحده، انگلیس و فرانسه در خارج از چهارچوب سازمان ملل متحد ایجاد شد تا بر خروج سازمان آزادیبخش فلسطین از لبنان در بحبوحه حمله اسرائیل به این کشور در همان سال، نظارت کند. حتی درحالیکه این نیروها در شرایط بهظاهر حلوفصل سیاسی (پس از دو توافق آتشبس) مستقر شده و همچنین مسئول آموزش نیروهای مسلح لبنان بودند، بهزودی با ازسرگیری خصومتها در لبنان، در تقابل با شبهنظامیان متعدد گرفتار شدند. این امر منجر به عقبنشینی کامل نیروهای چندملیتی در سال ۱۹۸۳ و انتقال بخشی از مسئولیتها به نیروی موقت سازمان ملل متحد در لبنان شد (نیرویی که در سال ۱۹۷۸ و بر اساس قطعنامههای ۴۲۵ و ۴۲۶ شورای امنیت سازمان ملل متحد تشکیل شده بود.)
اکنون به نظر میرسد کشورهای عربی مشتاقند از بروز چنین وضعیتی در غزه اجتناب کنند و همچنان تمایل دارند از ورود به جنگ مستقیم خودداری کنند.
تحلیلگر ایندین اکسپرس در بخش پایانی تحلیل خود به طور خاص به موضوع چالشهای حضور نیروهای ثباتبخش بینالمللی در فلسطین میپردازد؛ در فلسطین تا قبل از آن که ترامپ طرح 20 مادهای خود را اعلام کند، نیاز به کسب مجوز شورای امنیت به رسمیت شناخته شده بود. تونی بلر، نخستوزیر پیشین انگلیس (که او نیز بخشی از هیئتمدیره صلح است) توصیه کرد قدرت انتقالی غزه با قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحد ایجاد شود. بااینحال، اسرائیل به لحاظ تاریخی نیروهای سازمان ملل را متخاصم میداند. بهعنوانمثال ادامه اشغال بخشهایی از لبنان توسط اسرائیل با وجود مخالفت یونیفیل انجام میگیرد. این موضوع به همراه بیزاری خود ترامپ از سازمان ملل، نقش حداقلی سازمان ملل را در نیروهای ثباتبخش بینالمللی و یا دولت انتقالی پیشبینی کرده است.
علاوه بر این، در فلسطین هیچگونه شرایط میدانی وجود ندارد که نشاندهنده عزم سیاسی (از طریق اجرای کامل راهحل دو کشوری) باشد. تمام قطعنامههای موجود شورای امنیت سازمان ملل متحد دررابطهبا فلسطین تعهداتی را برای اسرائیل ایجاد میکند تا به اشغال غیرقانونی خود پایان دهد. بدون چنین خروجی، هرگز قطعنامه بنیادین شورای امنیت سازمان ملل متحد برای ایجاد یک نیروی حافظ صلح در غزه یا کرانه باختری وجود نداشته است.
در نهایت و به طور خاص، دو عنصر استقرار نیروهای ثباتبخش بینالمللی را چالشبرانگیز میکند. اسرائیل خروج کامل از نوار غزه را رد کرده است (که ترامپ آن را پذیرفته است) و حماس متعهد به خلع سلاح یا خارجشدن از «چارچوب ملی جامع فلسطین» نشده است، درحالیکه به نظر میرسد در عوض به دنبال مشارکت در آن با «مسئولیت کامل» است. اطمینان از خروج کامل اسرائیل و همچنین خروج کامل حماس از غزه در طول سالها شرایط اساسی برای هر یک از طرفین بوده است. عدم خروج کامل اسرائیل در طرح ترامپ همچنین به این معنی است که گروههای فلسطینی منشعب ممکن است به مقاومت مسلحانه در برابر اشغال ادامه داده و خطر رویارویی مسلحانه برای هر نیروی بینالمللی را افزایش دهند. این خطر هزینههای کشورهای عربی را که مستقیماً با نیروهای ثباتبخش بینالمللی درگیر هستند، به طور سرسامآوری افزایش میدهد؛ آن هم بدون درنظرگرفتن اشاره مبهم طرح ترامپ به مکانیسم کاهش تعارض (احتمالاً بین ارتش اسرائیل و نیروهای ثباتبخش بینالمللی.)
مقامات چندین کشور جهان عرب معتقدند که طرح انتشاریافته ترامپ با نسخههای ارائهشده از جانب آنها متفاوت است. بیانیه مشترک هشت کشور عربی/اسلامی در ۳۰ سپتامبر خواستار «خروج کامل اسرائیل» شده است، موضعی که به طور قابلتوجه با اعلامیه کاخ سفید و طرح ترامپ در بهرسمیتشناختن حق اسرائیل برای حفظ یک حائل امنیتی، تفاوت دارد. درعینحال نتانیاهو قاطعانه خروج کامل ارتش اسرائیل را رد کرده است (ضرورتی سیاسی برای متحدان راست افراطی او که طرح ترامپ را به طور کامل رد کردهاند.) این اختلاف بسیار مهم است. این موضوع در راستای تشدید نگرانیهای فلسطینی، عربی و بینالمللی قرار دارد که احتمال میدهند نیروهای ثباتبخش بینالمللی در چهارچوب مشروعیتبخشی به تداوم اشغال سرزمینهای فلسطینی توسط اسرائیل دیده شوند.
در نتیجه، حمایت جهانی از طرح «صلح» ترامپ بیشتر ناشی از نیاز فوری و ضروری به پایاندادن به جنگ اسرائیل (که توسط یک کمیسیون مستقل سازمان ملل بهعنوان نسلکشی توصیف میشود) است تا همسویی بیقیدوشرط با جزئیات طرح؛ از جمله در حوزه نیروهای ثباتبخش بینالمللی و ترکیب آن. به نظر میرسد مسائل صلح درازمدت به مذاکرات بیشتر واگذار شده است.