
میراحمدرضا مشرف، پژوهشگر مسائل بین الملل: از زمان خاتمه جنگ جهانی دوم در اگوست 1945 تاکنون نظم بینالمللی تحولات زیادی را به خود دیده است؛ از شکاف عمیق میان متفقین، وقوع جنگ سرد و برقراری نظام دوقطبی شرق و غرب تا دوران هژمونی آمریکا و بهتبع آن سلطه نظام ارزشی غربی و بهویژه آمریکایی بر جهان. اما در مسیر این تحولات در نظم بینالمللی اکنون پدیده جدید و تا حدی دور از انتظار نیز در حال رخ دادن است؛ اینکه نظم بینالمللی حاکم نه به وسیله منتقدان آن، بلکه توسط بنیانگذارانش به چالش کشیده شده و در معرض فروپاشی قرار گرفته است. این همان نکتهای است که از سوی «ایسهان تارور» تحلیلگر برجسته روزنامه واشنگتنپست مورد توجه قرار گرفته است.
«ایسهان تارور» رژه نظامی بزرگ چین به مناسبت هشتادمین سالگرد پیروزی در جنگ جهانی دوم و حضور و مشارکت چشمگیر مقامات عالیرتبه کشورها در این مراسم را دستمایه اصلی این تحلیل قرار داده و بحث خود را با توضیح یک مفهوم مهم آغاز میکند؛ «ماهیت نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم». وی دوران پس از جنگ جهانی دوم را مترادف با نظم بینالمللی توصیف میکند که از خاکستر این جنگ به پا خاست و ارزشها و اصولی را شکل داد که زیر بنای تأسیس سازمان ملل متحد را فراهم کرد، معماری امنیت جهانی در طول سالهای رقابت پرتنش ایالات متحده و شوروی را رقم زد و در نهایت سیستمی از ژئوپلیتیک و تجارت جهانی را که برای چندین دهه توسط سیاست خارجی و قدرت نظامی ایالات متحده تضمین میشد، ایجاد کرد. «تارور» تأکید دارد که اکثریت آمریکایی این سیستم را پذیرفته و به ارزشمندی و حفظ برتری کشورشان در صحنه جهانی باور داشتند. علاوه بر این بسیاری از کشورهای دیگر، از اروپا گرفته تا شمال شرقی آسیا، از پناه گرفتن زیر چتر امنیتی ایالات متحده و سود بردن از صلح آمریکایی که به رونق جهانی شدن کمک میکرد، استقبال میکردند.
شاید تصور اولیه این باشد که طبق روال معمول، زوال و افول نظم آمریکایی باید به دست مخالفان و منتقدان این نظم، یعنی احتمالاً کشورهایی همچون چین و روسیه، رقم بخورد. اما با توجه به تحولات اخیر ایالات متحده و به خصوص روی کار آمدن ترامپ، « ایسهان تارور» تحلیلگر واشنگتنپست، نظر دیگری را در این باره مطرح میکند. او در این مورد به منتقدان نظم بینالمللی در داخل آمریکا توجه نشان میدهد. «تارور» تأکید میکند که این نظم همیشه منتقدان خود را در آمریکا داشته است و به دلیل شکستها و زیادهرویهای ایالات متحده در طول جنگ با تروریسم و همچنین شوک بحران مالی جهانی برای بیش از یک دهه، بر انتقادها و ابهامات در این زمینه افزوده شد. در این شرایط روی کار آمدن ترامپ باعث تسریع در این روند شده است. برند ناسیونالیست افراطی او، حملات او به تجارت جهانی در قالب روندهای حمایتگرایانه، قلدری او نسبت به متحدان و رویکرد تحقیرآمیز او در قبال نهادهای بینالمللی و چندجانبهگرایانه همچون سازمان ملل متحد، همگی نشاندهنده شکلگیری یک گسست در مقایسه با دیگر دولتهای جمهوریخواه و دموکرات آمریکاست. در سایه این گسست ترامپ و حامیانش متقاعد شدهاند که قوانین بینالمللی که توسط واشنگتن و ظاهراً در راستای منفعت کلان برای نسلهای آمریکایی تدوین شدهاند، به نفع ایالات متحده نیستند. از دیدگاه آنها در عوض این چین و قدرتهای مختلف نوظهور دیگرند که از اقدامات نادرست و بذل و بخشش ایالات متحده سود بردهاند. در همین راستا مارک روبیو، وزیر خارجه در همان روزهایی ابتدایی آغاز به کارش میگوید: «نظم جهانی پس از جنگ نهتنها منسوخ شده است، بلکه اکنون سلاحی است که علیه ما استفاده میشود.» در اینجا تحلیلگر واشنگتنپست به نقل قول یک دیپلمات از یک کشور بزرگ جنوب جهانی اشاره میکند مبنی بر اینکه بهرغم تمامی اعتراضات ایالات متحده در مورد رفتار روسیه و چین، کشورهایی که پس از جنگ سرد مانند قدرتهای تجدیدنظر طلب عمل میکردند، این آمریکای ترامپ بود که تصمیم گرفت قایق را به تکان درآورد.
در شرایطی که آمریکاییها زیر میز نظم موجود میکوبند، «ایسهان تارور» بر رفتار چینیها و به خصوص شی، رئیسجمهور این کشور تمرکز نشان میدهد. او به مقاله شی، در رسانههای دولتی روسیه و پیش از جشنهای ماه می مسکو به مناسبت پایان جنگ جهانی دوم، اشاره میکند: «ما باید قاطعانه از نظم جهانی پس از جنگ [جهانی دوم] دفاع کنیم. درحالیکه اوضاع بینالمللی رو به آشفتگی بیشتر میرود. ما باید از اقتدار سازمان ملل محافظت کنیم، از سیستم بینالمللی با محوریت سازمان ملل دفاع کنیم... و به طور مداوم برای چندقطبی بودن و جهانی شدن اقتصاد فشار بیاوریم.» رئیسجمهور چین در ادامه موضعی شفاف در برابر هژمونیسم و سیاست قدرت را خواستار میشود که در واقع نوعی کدگذاری برای سیاستخارجی ایالات متحده است. شی به فضیلت چندجانبهگرایی واقعی متوسل شده که برای ترامپ که چیزی بیش از معامله دوجانبه را دوست ندارد، بهواقع نفرتانگیز است. در نهایت رئیسجمهور چین اعلام کرد «حکمرانی جهان به نقطه اتصال جدیدی رسیده است.»
«ایسهان تارور» در قسمت انتهایی بحث خود به موقعیت بینالمللی ویژهای که چین به لطف ترامپ و رویکرد جدید ایالات متحده به دست آورده است، میپردازد؛ به لطف ترامپ خط پکن نسبت به گذشته قابل قبولتر است. جنگهای تجاری ترامپ و چرخش او علیه هند و برزیل، دو غول جنوب جهانی، این دولتها و بسیاری از دولتهای دیگر را وادار کرده است تا واشنگتن را به عنوان یک تهدید و دشمن بالقوه در نظر بگیرند و به تفاهمهای جدیدی با پکن برسند. در این راستا تارور به نقل از یکی از همکارانش در مؤسسه بروکینگز میگوید: «موفقیت راهبرد سیاست خارجی چین در رژه رهبرانی که در چین حاضر میشوند، خودنمایی میکند. در واقع شی امروز احتمالاً بیشتر احساس میکند که توسط سران کشورهای ملاقاتشونده احاطه شده است، تا اینکه توسط ایالات متحده و شرکای آن محاصره شده باشد.»
در نهایت از نظر تحلیلگر واشنگتنپست ادعای شی برای رهبری یک ائتلاف جهانی از قدرتهای شکاک به آمریکا آنقدرها هم خارق العاده به نظر نمیرسد. در مورد تجارت یعنی جایی که همه کشورها به دنبال ثبات در آن هستند، لاف زدن چین به عنوان لنگر ثبات، حداقل تا حدی درست است. این کشور در حال حاضر بزرگترین شریک تجاری در میان اکثر بازدیدکنندگان این هفته است، البته به همراه حداقل 100 کشور دیگر در جهان. بدین ترتیب درحالیکه دولت ترامپ یک کارزار جنگ اقتصادی را علیه شرکای تجاری خود دنبال میکند، گناهانی همچون سودگرایی و سرمایهداری دولتی چین در مقایسه با آن ناچیز به نظر میرسد. ترامپ جهان را در دورهای نامشخص از اجبار و نبرد اقتصادی فرو برده است؛ دورانی که در آن بسیاری ممکن است مزایای جانبداری از چین را ببینند.
اما برای بسیاری این تغییر در تشکیلات سیاستخارجی ایالات متحده آزاردهنده است. چاک هیل، سناتور جمهوریخواه و وزیر دفاع سابق در این رابطه میگوید: «شما نظم جهانی مبتنی بر نهادها و حاکمیت قانون و منافع مشترک پس از جنگ جهانی دوم را نمیتوانید از هم بپاشید. این بسیار خطرناک است. این بزرگترین تهدید برای آینده بشریت است.» حسین کالوت، اندیشمند برزیلی علوم سیاسی نیز اینگونه نظر میدهد: «رویکرد ترامپ قدرت نرم و مشروعیت ایالات متحده را از بین میبرد و در عین حال رقبای آن، از جمله چین را با تضعیف همان ساختارهایی که زمانی برتری ایالات متحده را حفظ میکردند، توانمند میسازد.» در اظهار نظری دیگر جوزف نای، محقق برجسته آمریکایی که برای اولین بار ایده قدرت نرم را مطرح کرد، در آخرین مقالات منتشرشده قبل از مرگش اینگونه هشدار میدهد: «اگر ترامپ فکر میکند که میتواند با چین رقابت کند و در عین حال اعتماد میان متحدان آمریکا را تضعیف کند، بر آرمانهای امپریالیستی تأکید کند، آژانس توسعه بینالمللی ایالات متحده را نابود کند، صدای آمریکا را ساکت کند، قوانین را در داخل کشور به چالش بکشد و از آژانسهای سازمان ملل خارج شود، احتمالاً شکست خواهد خورد. بازگرداندن آن چه او نابود کرده ناممکن نیست، اما کاری بسیار پرهزینه خواهد بود.»