
سعید نجاتی، نویسنده و کارگردان: باز هم قصد دارم روزنوشتهایی از یک سفر فستیوالی بنویسم. راستش را بخواهید این سفر برایم غیرمنتظره بود و اگر یک ماه پیش به من میگفتند که قرار است به چنین سفری بیایم، باور نمیکردم.
از طریق یکی از دوستانم داوری جشنواره «شهرهای خلاق»(Wow Moscow) روسیه به من پیشنهاد شد. بعد از ارسال رزومه، خیلی زود از طرف جشنواره با من تماس گرفته شد و اعضای هیئت داوران به همراه دبیر جشنواره به یک گروه واتساپی دعوت شدیم. بقیه اعضای هیئت داوران ایوان توردوسکی از روسیه، تام لیزبا از برزیل، ژانگ هیو از چین و ویدهی خاندالوال از هند هستند. برای معرفی جشنواره و اهدافش، لینکی در گروه گذاشته شد و ما را به سایتی ارجاع دادند که لیست داوران، رزومه آنها و همینطور توضیحاتی در مورد جشنواره در آن وجود داشت. چیزی که من متوجه شدم این است که این جشنواره یک رویداد خیلی بزرگ درباره شهرهای خلاق است. در واقع روسیه به طور ویژه برای مسکو در سال 2030 چشماندازی از یک شهر خلاق را در نظر دارد که بسیار برای آن تبلیغ کرده است. در این راستا جشنواره شهرهای خلاق با مشارکت شهرداری مسکو، سازمان میراث فرهنگی مسکو و دانشگاه مک گافین و مدرسه SHE برگزار میشود
. با انتشار فراخوان فیلم با موضوع شهر و با مدت زمان سه دقیقه، تعداد 234 فیلم به جشنواره رسیده بود. یک تیم اولیه از دانشگاه مک گافین و در واقع از فیلمسازان روسی از میان این تعداد، 32 فیلم را برای فهرست اولیه انتخاب کرده بودند. کار ما در واقع از اینجا شروع میشد. در گروه اعلام شد که داوران باید از میان این فیلمها با امتیازدهی به 10 فیلم منتخب برای حضور در جشنواره برسند و ما مرحله نهایی داوری را در مسکو خواهیم داشت. چیزی که برای من جالب بود این بود که فیلمسازان منتخب با پرداخت کامل هزینهها از سوی جشنواره به مسکو دعوت میشدند و تمام هزینهها از ویزا تا بلیت را جشنواره برایشان پرداخت میکرد. علاوه بر رقابت فیلمها در جشنواره، قرار بر این بود که این فیلمسازان برگزیده، طرحهایی را هم در مورد شهر مسکو بنویسند تا در پیچینگی که در مسکو برگزار میشود بهترین طرح انتخاب شود. برگزیده این پیچینگ بعد از بازگشت ما، برای ساخت فیلمش به مدت یک هفته در مسکو میماند تا به همراه یک تیم حرفهای فیلمش را بسازد.
فیلمها را دیدم و خوشبختانه در بین فیلمها یک فیلم ایرانی هم بود، ساخته هادی شیبانی از مشهد. بعد از امتیازدهی نهایی متوجه شدم هادی شیبانی در لیست 10 نفر منتخب قرار گرفته و از این بابت خوشحال بودم که ایران هم در این جشنواره یک نماینده دارد و میتواند در این رقابت شرکت کند. راستش را بخواهید با توجه به سطح کارهای رسیده، من فکر میکنم که بچههای ما اگر زبان انگلیسیشان بهتر بود و از این جشنواره – یا شاید بهتر باشد از اصطلاح رویداد استفاده کنم- اطلاع داشتند، شاید تمامی 10 نفر لیست نهایی از فیلمسازان ایرانی بودند. من فکر میکنم فیلمسازهای ایرانی در این زمینه هم خلاقند و هم بینظیر. از لحاظ گرافیکی و سینمایی بارها فیلمها و تیزرهای بینظیری درباره شهرها از دوستان ایرانی دیدهام. اما خب متأسفانه این اتفاق نیفتاد و ما فقط یک شرکتکننده از ایران داشتیم که خوشبختانه همان یک نفر هم حضورش قطعی شد. در لیست نهایی غیر از هادی شیبانی از ایران، دو نفر هندی، دو نفر از چین، دو نفر از برزیل، دو نفر روس و یک نفر از مالزی بودند.
خب در مدتی که بنا شد منتظر ویزا و بلیت سفرم باشم، سعی کردم مقدمات سفرم را آماده کنم و طبق روال همیشه سعی کردم با تهیه یک سوغات کوچک برای میهمانان خارجی آنها را بیشتر با فرهنگ ایران آشنا کنم. البته نکته مهم برای من این است که نماینده خوبی از کشورم در این جشنواره باشم. لباس و گیوههایی را گروه هنری دستان به سرپرستی دوست خوبم اشکان چاووشی فیلمساز و نویسنده خوب کرمانشاهی برای این سفر طراحی کردند.
در این مدت با آقای عادلی، معاون انجمن سینمای جوان هم صحبت کردم و اطلاعات بیشتری در مورد جشنواره به دست آوردم و بنا شد که در جشنواره صحبتهایی برای معرفی انجمن سینمای جوانان ایران به عنوان بزرگترین مدرسه فیلمسازی دنیا داشته باشم.
از طرفی مسئولان برگزاری جشنواره هم پیشنهاد برگزاری یک کارگاه را در جشنواره به من دادند. بنابراین فرم قراردادی را برای این کارگاه امضا کردیم. من قبلاً در جشنواره کودک و نوجوان اصفهان کارگاهی با موضوع بازی گرفتن از کودک داشتم که فکر کردم موضوع خوبی میتواند برای کارگاه درخواستی آنها باشد، خصوصاً که مطالب را بر اساس روش بازیگیری کیارستمی از نابازیگران جمعآوری و تنظیم کرده بودم. پاورپوینت کارگاه را برای مسئولان جشنواره فرستادم و خب آنها هم خیلی استقبال کردند.
نکته دیگر اینکه لیست سؤالاتی برایم فرستادند، لیستی از چیزهایی که میخواهم مثل غذای حلال، اینکه چه نوع غذاهایی میخورم، به چه چیزهایی حساسیت دارم... که برایم جالب بود.
در مورد گرفتن ویزا متوجه شدم که ویزای روسیه را میتوانم با ثبت نام در وبسایتی به صورت آنلاین بگیرم که البته این کار را هم جشنواره خودش انجام داد و تقریباً ظرف مدت یک هفته ویزا رسید. اما بلیت خیلی دیر به دستم رسید و من متوجه شدم صبح جمعه به سمت مسکو پرواز دارم. مدت پرواز حدود 4 ساعت بود.
از تهران تا مسکو پرواز مستقیم گرفته بودند. با یک هواپیمای روس، 4 ساعت در مسیر بودیم. راستش را بخواهید من از خستگی خوابم برد و وقتی بالا سر مسکو رسیدیم بیدار شدم. نمایی که از بالای مسکو دیدم بینظیر بود. به نظر میرسد یک رودخانه از وسط مسکو میگذرد. با درختان زیاد، چیزی شبیه شمال خودمان و من خیلی لذت بردم از تماشای این نما تا هواپیما نشست.
اگر مسافر مسکو هستید و اگر به جشنوارهای در اینجا دعوت شدید فقط خاطرتان باشد که بعد از پیاده شدن از هواپیما با یک چیز عجیب مواجه میشوید و آن هم صفهای طولانی برای رد شدن از گیت ورود است. با اینکه شما ویزا گرفتهاید باید در صفهای طولانی بایستید و چک خیلی سفت و سختی دارند که باعث نارضایتی خیلی از مسافران بود. راستش را بخواهید من یاد بنگلادش با آن شلوغی افتادم و سفری که برای جشنواره داکا رفته بودم.
و البته این نکته را فراموش نکنید که گاهی سه چهار ساعت شما را نگه میدارند و سؤالات سادهای از شما میپرسند و بعد میتوانید رد شوید و خب این برای مسافران میتواند استرسزا باشد. برای چک ویزاها خطهای مختلفی دارند، فقط برای ویزای چینی یک لاین جدا دارند که متوجه دلیلش نشدم. یک لاین برای ویزای کشورهای بریکس وجود دارد که ایران هم جزوشان است. بریکس نام گروهی از کشورها به رهبری قدرتهای اقتصادی نوظهور است. این لاین، لاین خلوتتری است، برای عبور سریعتراز این خط استفاده کنید و البته کسانی که با تور میآمدند، تور لیدر آنها را باهم از گیتها عبور میداد.
یک ساعت و نیم طول کشید تا من از گیت عبور کنم. واقعاً کلافه شدم از این بابت. دو نفر از بچههای فستیوال به استقبالم آمدند. مترجمم به همراه یکی از مسئولان فستیوال به نام والریا. نکته جالب اینکه جشنواره برای هر یک از میهمانان یک مترجم استخدام کرده است که تمام ساعات کاری جشنواره با ما هستند. مترجم من داریاست که زبان فارسی را در دانشگاه روسیه خوانده است. ظاهراً داریا اینجا اسم محبوبی است و برایم جالب بود که خودشان گاهی دریا تلفظ میکنند. والریا بعد از خوشامدگویی منتظر دوستان بعدی در فرودگاه ماند. دریا با یک ماشین مرا تا هتل همراهی کرد. هتل جایی نزدیک میدان سرخ مسکو بود. بعدها فهمیدم محل برگزاری بیشتر کارگاهها در نزدیکی میدان سرخ در یک مجتمع فرهنگی بزرگ است که کارگاه من هم قرار است همانجا برگزار شود. من در طول مسیر از دریا در مورد برنامهها پرسیدم. دریا توضیحاتی در مورد مسکو و جشنواره داد. مسکو پرجمعیتترین شهر روسیه است و در قسمت روسیه اروپایی قرار دارد. اسم مسکو از رودی به همین نام گرفته شده که از وسط شهر میگذرد. روی رود قایقهای تفریحی و کشتیهای بزرگ وجود دارد. چیزی که در لحظه ورود و مواجهه اولیه برایم جالب بود، بزرگراههای عریض و خیابانهای بسیار تمیز شهر بود. در سطح شهر تبلیغات زیادی دیده میشود، خصوصاً تبلیغات تصویری. تبلیغاتی در مورد ارتش هم هست که خب به خاطر اینکه روسیه در حال جنگ است، طبیعی به نظر میآید. دریا توضیح داد که قرار است سال 2030 روسیه یکی از قطبهای گردشگری و الکترونیکی دنیا شود و این جشنواره هم در همین راستا برنامهریزی شده است. دریا قبلاً به ایران سفر کرده است و زبان فارسیاش خیلی خوب است. فکر میکنم برای ترجمه کارگاه مشکلی پیش نیاید.
از فرودگاه تا هتل حدود پنجاه دقیقه راه بود. به هتل دبلتری رسیدم. به نظرم آمد این رویداد کمی بیبرنامه است و من تازه متوجه شدم بقیه داورها فردا میرسند.
در مورد داوری برای من جای سؤال است. چون فیلمهایی که برای فستیوال فرستاده شده ممکن است ربطی به توانایی پیچینگی فیلمسازان نداشته باشد. میشد به شیوه بهتری برگزار شود. مثل سال 2016 که من به ترکیه رفته بودم و تحسین ایشبیلن ما را برای ساخت یک فیلم در مورد یک شخصیت تاریخی دعوت کرده بود، اینها هم میتوانستند این ده نفر را دعوت کنند برای مسکو فیلم بسازند و داوری شوند و حتماً روزی که جلسه داشته باشیم این نکته را میگویم.
نکته جالب این است که قبل سفر از ما در مورد سایز لباسمان پرسیده بودند. در بدو ورود هدیهای دادند شامل یک سویشرت و بلوز و کلاهی با عنوان درشت WOW MOSCOW که روی لباسها خورده است. برعکس جشنوارههای ما که سعی میکنیم یک گوشهای ریز عنوان جشنواره بخورد و خب مشخص است که برای تبلیغ جشنواره است. غیر از این یک سیم کارت روسی با اینترنت نامحدود دادند و برای هماهنگی برنامهها ما را عضو یک گروهی کردند متشکل از داوران و شرکتکنندگان.
با دریا به خیابان آرابات رفتیم که به گفته دریا یکی از خیابانهای قشنگ مسکو است. به بانک رفتیم و من صد دلار را چنج کردم. شما برای هر سفری که در طول سال به خارج از کشور میروید، میتوانید ارز دولتی دریافت کنید که 500 دلار است که این مبلغ را در فرودگاه تهران بعد از اینکه از گیت عبور کردم گرفتم. هر یک دلار نزدیک 87 روبل است و در حال حاضر هر یک روبل 600 تومان ایران.
مسکو به نظر شهر گرانی است. بعد از چنج ارز، برای ناهار یک رستوران حلال پیدا کردیم. ناهار یک ساندویچ با نوشابه خریدم به قیمت 800 روبل که خب قیمت بالایی برای یک ساندویچ است. خیلی خسته بودم، بعد از ناهار به اتاقم رفتم تا استراحت کنم.