
خانم مجری در یک برنامه صبحگاهی رو به آقای محمد حاتمی، رئیس نظام روانشناسی کشور درباره جنگ شناختی که بیشتر در شبکههای اجتماعی اتفاق میافتد صحبت میکند. او به آقای روانشناس میخواهد بگوید که از این طریق برخی محصولات مثل «چای ماچا» و «عروسک لبوبو» در حال ترند شدن هستند که آقای روانشناس صحبتهایش را قطع میکند و اجازه صحبت از مجری خانم را میگیرد. او مطرح کردن آنها را نوعی ترویج میداند و هر بار مجری میخواهد قانع کند که قصد برنامه صحبت کردن درباره ترندهای روز است، آقای روانشناس اجازه صحبت نمیدهد و میگوید اصلاً خودش چنین چیزی را نشنیده و الان که خانم مجری آن را مطرح میکند شنیده است و او دارد آن را تبلیغ و ترویج میدهد. برخورد او بهگونهای است که در نهایت خانم مجری مجبور میشود بگوید: «باشد پس شما دربارهاش حرف نزنید» و در نهایت بینندگان را دعوت به دیدن یک میانبرنامه میکند.
اگر بخواهیم جنبه رسانهای ماجرا را بررسی کنیم که برخورد مجری به معنای این است که باید دربارهاش حرف زد حالا اگر شما نمیخواهید بحث دیگری است و به نظرم پیام درست رسانهای به مخاطب خود در تلویزیون داده است. حتی اگر نتواند یکی از مهمترین مسئولان نظام روانشناسی کشور را قانع کند. راستش من به شخصه برخورد خانم مجری با این نوع مواجهه با مسائل روز را پسندیدم.
تا امروز برخی در واکنش به این اظهارات گفتهاند اصلاً جای چنین بحثهایی در یک برنامه صبحگاهی خانوادگی که بیننده آن بیشتر زنان خانهدار هستند، نیست که من البته این مورد را از اساس نفی میکنم، اگر قرار نیست در برنامههای اجتماعی تلویزیون این دست مسائل مطرح شود پس قرار است چه چیزی مطرح شود؟ بحث این یادداشت برنامهسازی در تلویزیون نیست. بلکه بحث مواجهه با مسائل اجتماعی از سوی امثال همین آقای روانشناس که اتفاقاً سمت مهمی هم دارند و رسانهها به خصوص رسانههای اصلی و جمعی امروز را به بهانه ترویج و تبلیغ تشویق به لالشدگی میکنند و همچنان ترجیح میدهند درباره مسائل کلیشهای گذشته و اتاقهای مشاوره صحبت کنند.
آنچه که امروز از سوی روانشناسان و جامعهشناسان و حتی مدیران رسانهای و کارشناسان بین رشتهای در این زمینهها باید مورد بررسی قرار گیرد این است؛ آیا رسانههای جمعی همچنان قابلیت ترویج و تبلیغدهی انحصاری و قدرتمند گذشته را دارند؟ آیا اگر پدیدهای اجتماعی در رسانههای رسمی مطرح نشود و یا اطلاعرسانی نشود و به اصطلاح مورد بایکوت قرار گیرد از گسترش و ترند شدن آن در سطح اجتماعی جلوگیری میکند؟ آیا در سالهای اخیر رسانهها توانستهاند موضوعی را مسکوت بگذارند و آن موضوع از سمت دیگر درز پیدا نکند؟ آیا ترندهای روز اصلاً مثل گذشته نیاز به ترویج و تبلیغ از سوی رسانههای رسمی دارند؟
مصادیق زیادی وجود دارد که به نظر میرسد رسانههای جمعی دیگر قابلیت و قدرت گذشته را به عنوان بایکوتکننده و یا بزرگترین مبلغ در جامعه ندارند. مسکوت گذاشتن مسائلی که بیرون از رسانههای جمعی در حال رخ دادن است به جای «بایکوت خبری» معنی «لالشدگی» رسانهای پیدا کرده و آن جنبه قدیمی را از دست داده است. نه «چای ماچا» که این روزها تست کردن آن در شبکههای اجتماعی و بازخورد دادن درباره طعم آن نیاز به تبلیغ تلویزیونی و ترویج شدن داشت نه حتی «عروسک لبوبو» و نه «بستنی انبه» و چندین و چند پدیده شبکه اجتماعی دیگر. در روزگاری که هر انسان با یک تلفن همراه میتواند رسانه داشته باشد و حتی صدای بلندتری تولید کند، دیگر حرف نزدن یک کارشناس در تلویزیون ترویج و تبلیغ نخواهد بود. اتفاقاً بهروزرسانی رسانهای میگوید حداقل تو میتوانی به واکسینه شدن جامعه نسبت به پدیدههای مختلف و یا به قول خانم مجری «جنگ شناختی»های به وجود آمده در شبکههای اجتماعی و رسانههایی که به مدیریت آنها دسترسی وجود ندارد کمک کنی.
هیچ اتفاقی برای مخاطب تلویزیونی که فرزندش هر روز زیر بمباران تبلیغاتی است نمیافتد اگر جلوتر «چای ماچا» را از طریق خانم مجری بشناسد. بلکه میفهمد حتی ترندهای روزی که از سر و کول موبایل فرزندش بالا و پایین میروند و او هربار او را از طریق بلاگرها، واینرها و اینفلوئنسرها وارد چالش تازهای میکند چه خبر است؟ این تشویق به «بیخبری، خوش بیخبری» که روکش زیبای «عدم ترویج و تبلیغ» خورده است اگر روزی کارکرد اجتماعی داشت باید گفت کارکرد خود را به طور کلی از دست داده است.
آنچه که مهم است همانطور که برای تشخیص یک معضل در بدن، پزشکان اول نوع ویروسی یا باکتریایی و قارچی بودن آن را تشخیص میدهند و بعد برای درمان آن چارهای میاندیشند، موضوعات اجتماعی که مثل ویروس یکباره تبدیل به ترندهای روز در کل جامعه میشوند درمان متفاوتی با نوع قارچی و موضعی دارند.
به نظر میرسد ترویج نسخه لالشدگی بیشتر از آنکه کارکرد عدم ترویج داشته باشد بهانهای است برای کارشناسانی که حال ندارند خودشان را با پدیدههای تلفیقی اجتماعی- رسانهای بهروز کنند و همچنان ترجیح میدهند با دانستهها و نسخههای قدیمی، ویزیت روانی کنند و با این تندگوییها تاریخ انقضای خود را عقب بیندازند. حداقل با نهایت عذرخواهی باید گفت از این دسته برخوردها اینطور برداشت میشود.