
ناعمه اصفهانیان: موج اخیر به رسمیت شناختن دولت فلسطین در سال ۲۰۲۵ وارد مرحلهای جدید و قابلتوجه شده که توجه رسانهها و تحلیلگران را به خود جلب کرده است. در ماههای اخیر، کشورهای غربی مانند اسپانیا، ایرلند و نروژ، دولت فلسطین را به رسمیت شناختهاند؛ حرکتی که در نگاه اول، گامی بهسوی عدالت برای مردم تحت اشغال به نظر میرسد. اما در نگاهی دقیقتر، این اقدام نهتنها نمیتواند نشانهای از پایان اشغال یا حمایت واقعی از فلسطینیان باشد، بلکه بهنوعی تثبیت یک وضعیت ناعادلانه، بیاثر کردن مقاومت و مهار افکار عمومی جهان در برابر جنایات رژیم اسرائیل است.
این تحلیل که «به رسمیت شناختن دولت فلسطین از سوی کشورهای غربی نه بهمعنای حمایت واقعی از مردم فلسطین، بلکه راهی برای سرکوب مقاومت و تثبیت رژیم صهیونیستی است» برآمده از یک چهارچوب فکری انتقادی نسبت به نظم بینالمللی و مبتنی بر تجربههای تاریخی، نگاه ژئوپلیتیکی و شناخت عملکرد قدرتهای استعماری است. بر اساس این دیدگاه، استعمار هرگز پایان نیافته بلکه تغییر شکل دادهاست. قدرتهای غربی در حال بازتولید سلطه خود از طریق نهادهای بینالمللی، قراردادها، «صلح»سازی و ابزارهای فرهنگی هستند. به رسمیت شناختن دولت فلسطین، در این چهارچوب، نه نشانه همدلی بلکه ابزاری برای شکلدهی به یک فلسطین بیخطر، تحت سلطه و بیمقاومت است.
از سوی دیگر، رویکرد واقعگرایانه انتقادی به روابط بینالملل، باور دارد که دولتها (بهویژه قدرتهای بزرگ) فقط در راستای منافع خود حرکت میکنند. در نتیجه، اقدامات دیپلماتیک آنها را نمیتوان از نظر اخلاقی ارزیابی کرد، بلکه باید دید در راستای مهار چه تهدیدی یا حفظ چه منفعتی است. حال در این چهارچوبها و از روی نشانههای موجود میتوان بررسی کرد که زبان «صلح»، «دو دولت»، «بازسازی غزه»، چگونه برای بیاثر کردن خواستههای واقعی مردم فلسطین (بازگشت، آزادی، پایان اشغال) به کار گرفته میشود.
به رسمیت شناختن دولت فلسطین از سوی کشورهای اروپایی دقیقاً در زمانی صورت میگیرد که غزه تحت بمباران شدید است، قحطی و گرسنگی در غزه به مرزهای بحرانی رسیده و مقاومت فلسطین (بهویژه در غزه) مشروعیت بیسابقهای در میان مردم منطقه و جهان یافته است. از سوی دیگر رژیم صهیونیستی حتی در بسیاری از رسانههای اصلی غرب متهم به نسلکشی شده و افکار عمومی جهانی علیه دولت عبری خشمگین و فعال شدهاند. در این شرایط، به رسمیت شناختن کشور فلسطینی یک ابزار تاکتیکی است برای تغییر صحنه روانی و رسانهای؛ تلاش برای خنثیسازی موج همدردی با مقاومت، آرامسازی افکار عمومی و تغییر تمرکز از جنایات رژیم اسرائیل و بازتعریف مسئله فلسطین در چهارچوبی بیخطر برای رژیم و غرب.
تحلیلگران بر این باورند که اگر بهرسمیت شناختن فلسطین از سوی برخی کشورها جدّی و مؤثر بود، باید با اقداماتی نظیر تحریم، تهدید دیپلماتیک یا فشارهای ملموس علیه رژیم اسرائیل همراه میشد. با این حال، در عمل هیچیک از این اقدامات تحقق نیافته است. در گزارشی که چند هفته پیش توسط فرانچسکا آلبانز منتشر شد، بهروشنی بر تداوم سرمایهگذاری نظامی، فناورانه و سیاسی کشورها و شرکتهای غربی و برخی دولتهای آسیایی در اسرائیل، آنهم در میانه یک نسلکشی، تأکید شده است. این گزارش نشان میدهد که حمایت بیوقفه از رژیم، همچنان ساختارمند و فعال ادامه دارد.
غرب در حال به رسمیت شناختن فلسطینی است که روی کاغذ یک دولت است؛ اما روی زمین وجود ندارد. سرزمینی که اشغال، محاصره و تکهتکه شده است. فاقد حاکمیت ملی، ارتش، منابع طبیعی و آزادی عمل است. قدس شرقی به عنوان پایتخت فلسطین، یا حذفشده یا موضوعی مبهم در مذاکرات باقی میماند. از حق بازگشت آوارگان محروم است. با رهبری محدود و وابسته مانند تشکیلات خودگردان و تحت سلطه ساختار امنیتی رژیم اسرائیل اداره میشود. جغرافیای آن از بحر تا نهر، با حق بازگشت کرانه غربی، بدون غزه یا با کنترل تشکیلات خودگردان است و مقاومت مسلحانه یا حتی مقاومت مدنی مشروع و قانونی، طبق حقوق بینالملل تروریسم نامیده میشود. در حقیقت، آنچه غرب در تلاش است به رسمیت بشناسد، یک دولت تخیلی است که بر اساس منافع ژئوپلیتیکی خود طراحی شده، نه بر اساس خواستههای واقعی مردم فلسطین. این دقیقاً همان مدلی است که رژیم اسرائیل هم میخواهد؛ یک دولت فلسطینی بیخطر که اشغال را مشروعیت ببخشد. عزمی بشاره، اندیشمند فلسطینی و رئیس مرکز عربی پژوهشهای سیاسی و سیاستگذاری در قطر میگوید:
«غرب، فلسطین را بهعنوان یک نماد میپذیرد، نه بهعنوان یک حقیقت سیاسی. آنها از «حق فلسطینیان» صحبت میکنند، اما نه از بازگشت آوارگان، نه از پایان اشغال، نه از مقاومت مشروع. این یعنی به رسمیت شناختن یک دولت خیالی، بدون مردم و بدون زمین، بدون غزه، بدون حماس، بدون مقاومت. این فلسطین نیست. این یک محصول دیپلماتیک برای کنترل بحران جهانی است.»
ایلان پاپه، تاریخنگار یهودی - اسرائیلی ضدصهیونیست نیز معتقد است: «اگر دولتهای غربی واقعاً از فلسطین حمایت میکردند، نه به رسمیت شناختن یک دولت موهوم، بلکه تعلیق روابط با اسرائیل را اعلام میکردند. اما آنها بهجای متوقف کردن نسلکشی، یک نام جعلی را در سازمان ملل ثبت میکنند. فلسطینی که در میزهای دیپلماتیک ترسیم میشود، نه سرزمین دارد، نه قدرت، نه حاکمیت، نه حق مقاومت. این یک «دولت بدون قدرت» است؛ درست همان چیزی که اسرائیل و غرب میخواهند.» تجربههای گذشته مثل توافق اسلو در سال 1993 نیز نشان دادند غرب همواره از «روند صلح» استفاده کرده تا مقاومت را مهار کند. توافق اسلو در ظاهر به فلسطینیان حاکمیت داد، اما در عمل اشغال ادامه یافت، شهرکسازی گسترش پیدا کرد و تشکیلات خودگردان به یک بازوی امنیتی برای رژیم اسرائیل بدل شد. اکنون نیز همان الگو در حال تکرار است؛ دادن پرچم، نماینده در سازمان ملل و دولت اسمی، بدون پایان اشغال و بازگشت آوارگان.
یوسف منیر، نویسنده فلسطینی - آمریکایی، تحلیلگر میدلایستآی در تحلیلی نوشته است: «اسپانیا و ایرلند و دیگر کشورها میدانند که این به رسمیت شناختن، کوچکترین تأثیری بر سیاست آمریکا و اسرائیل ندارد. پس چرا حالا آن را اعلام میکنند؟ چون تحت فشار افکار عمومی هستند و میخواهند وانمود کنند که کاری کردهاند، بدون آنکه کاری واقعی انجام دهند. اگر شما واقعاً معتقد به فلسطین هستید، بپرسید: پس تحریم اسرائیل کو؟ پس حمایت از دیوان کیفری بینالمللی کجاست؟»
سخنان امانوئل مکرون، رئیسجمهور فرانسه در سوم آگوست که تصریح کرد: «هرگونه تشکیل دولت فلسطینی باید مشروط به رسمیت شناختن اسرائیل و حذف کامل حماس از ساختار سیاسی باشد»، بخشی از رویکرد اخیر دولتهای اروپایی است که تلاش میکنند با تأکید بر به رسمیت شناختن فلسطین، اما تحت شرایط خاص (خلع سلاح حماس و اصلاح تشکیلات خودگردان) در مسیر تشکیل دو دولت حرکت کنند.
شبکه الجزیره انگلیسی هم در گزارشی که در می ۲۰۲۵ منتشر کرد به رسمیت شناختن دولت فلسطین از سوی کشورهای غربی را، نه پایان اشغال بلکه بازتعریف اشغال خواند: «آنها میخواهند فلسطین را در چهارچوبی جدید تعریف کنند که در آن غزه حذف شده، مقاومت مجرمسازی شده و تنها تشکیلاتی باقی بماند که گوشبهفرمان غرب و اسرائیل است.»
دیوید میلر، استاد جامعهشناسی سیاسی و از چهرههای شناختهشده منتقد صهیونیسم و لابی اسرائیل نیز به تازگی در اظهارنظری در شبکه ایکس خود نوشته است: «موضوع بسیار فراتر از یک به رسمیت شناختن ظاهری است. این ترفند ساختگی، تنها چیزی است که میان وضعیت کنونی و صهیونیستیسازی کامل و رسمی تمام آسیا ایستاده است. هدف این است که وقتی یک «دولت فلسطینی»، صرفاً روی کاغذ اعلام شود - دولتی بدون دولت، بدون مرز، بدون مردم و بدون قدرت دفاعی - آنگاه رژیم «سعودی» در شبهجزیره عربستان آزاد خواهد شد تا پادشاهی پوشالی خود را بهطور کامل صهیونیستی کند. نتیجه نهایی آن، گسترش صهیونیسم به سایر دولتهای مسلمان و پایان کامل مبارزه ضدصهیونیستی خواهد بود.»
به نظر میرسد موج برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین نه برای حل مسئله فلسطین، بلکه اقدامی برای مدیریت بحران و دفن تدریجی حقوق تاریخی ملت فلسطین با ظاهری موجه در خدمت منافع ژئوپلیتیکی غرب و رژیم اسرائیل است؛ ساختن یک فلسطین کنترلشده برای پایاندادن به مسئلهای که برای غرب به یک بار سیاسی تبدیل شده است. این اقدام با بیاثر کردن مقاومت مردمی و حذف غزه از معادله، تثبیت دولت عبری در مرزهایی که خود تعیین میکند و حفظ رژیم به عنوان یک واقعیت منطقهای و مشروع، عادیسازی کامل روابط با عربستان و دیگر دولتهای عربی منطقه را به همراه خواهد داشت.
پس از اینکه «مسئله فلسطین» بهظاهر حل شده تلقی شود، توجیه عادیسازی با رژیم اسرائیل بهعنوان صلحسازی و مدرنیتهسازی در منطقه، دیگر اتفاق دور از دسترسی نخواهد بود.