
با نفس حق حضرت امام خمینی (ره)، حرکت، قیام و جهاد علیه جبهه ظلمت و باطل و فساد، نماهای جدیدی از خود را به نمایش گذاشتند و اجازه ندادند باطل معاصر با ظاهرسازی، زور، تعدی و ایجاد خفقان به خواسته خود که استثمار ملت و رعیت و بهرهکشی حداکثری است، دست یابد. کار بزرگ امام که رگههایی از آن قبلاً در اندیشه و عمل شهید آیتالله مدرس دیده شده بود و امام هم از آن به نیکی و بزرگی یاد کرد؛ رگ غیرت و حس مروت را که گره خورده با عصبیتهای دینی و تمدنی بود آرام آرام حیات و حرکت داد تا به نقطه جوش خود در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی سال 57 برسد.
در این مسیر افرادی که فهم ایمانی و دینی عمیقتری داشتند و شور انقلابی در وجودشان بود، زودتر به این جبهه ملحق شدند و جزء السابقون قیام گردیدند و البته مزه تلخ سختی و مرارت و زندان و شکنجههای سهمگین و تبعید تا حلاوت شهادت را چشیدند تا موجهای بعدی برای حرکت و قیام آماده شوند و به میدان بیایند. هرچند در این مسیر چه بسیار سربازانی بودند که از گهواره و نوزادی و خردسالی مشق مبارزه میدیدند و با تمام وجود حس میکردند؛ همانها که امام در اوایل دهه 40 با تعبیر «سربازان خود در گهواره» از آنها یاد کرد.
همانها که در سالهای انقلاب به دوره نوجوانی و جوانی رسیدند و با پیروزی آن در تثبیت انقلاب از جان مایه گذاشتند و بیش از 200 هزار نفرشان در جنگ جبهه استکبار با ایران اسلامی در دهه 60 جانفشانی و جانبازی کردند و علوّ و عظمت ایران اسلامی و انقلابی را به رخ جهان کشیدند و البته نگاه مستضعفان و آزادیخواهان را در گوشهگوشه عالم به خود معطوف کردند. همانهایی که وقتی پرچم استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی در ایران بلند شد، انگار بو و عطر آزادی و آزادگی و آزادیخواهی تمام سلولهای غیرت و تعصب آنان را بهوجد و شوق و بهجت درآورد و با تشکیل جبهههای حقطلبی مشغول جهاد و مبارزه با باطل و فساد و ظلم شدند.
مسلم آنکه این مبارزه مبارزهای دائمی و پایانناپذیر است و تا وقتی باطل، بساط ظلم و تعدی را میگستراند، جبهه حق نیز علم مبارزه و قیام و جهاد را بالا نگه میدارد و در مقابل تعدی و تجاوزگری طاغوت و استکبار قد قامت میکند و با تمام وجود به برچیدن و زوال آن میاندیشد و طرح و عملیات به راه میاندازد. حالا در دهه هفتم این حرکت و قیام (از دهه 40) همچنان این مبارزه زنده است و باطل نتوانسته با تمام ابزارهایش - که از بطن دروغ و دغل و خدعه درآمده و با تمام اذناب ولایت شیطان همراه شده است - این بصیرت مقابله با باطل و ظلم و فساد را مهار کند و در محاق ببرد.
عکس آنکه هرچقدر بیشتر و هولناکتر و با طراحیهای شیطانیتر وارد شده، جبهه حق به حقانیت خود بیشتر واقف شده و برای مبارزه جانانه با باطل بیشتر مصمم گردیده است. طرفه آنکه جبهه باطل با یک نقشه تکراری هم وارد میدان نمیشود، بلکه هر از گاهی با بزک و دوزک طراحی نو و جدیدی را برای غلبه و رخنه در جبهه حق از آستین بیرون میآورد ولی بعد از مدتی پردهها کنار میرود و همان هیکل و هیمنه پوشالین استبداد و استکبار خود را نشان میدهد و رسوا میکند. فلذا در سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی انواع هجمههای سخت و نرم و ترکیبی با طراحیهای نو به نو تلاش کرده که سد آهنین استقلالخواهی و زیر بار ظلم نرفتن را بشکند و آن را منکوب و مطرود نماید. اما هرچه بیشتر و رنگ به رنگتر پیش آمده بیشتر و بیشتر دستش رو شده و حالا نسل اندر نسل با فهم این تزویر و تلوّن به مقابله با این نما و نمادهای ذلتخواهی و تسلیم ملتها و امتها میپردازند. شاید البته در برخی برههها به جهت شیوههای متنوع و خدعهبرانگیزی که انتخاب میکنند چند صباحی توفیقی ظاهری حاصل کنند؛ اما در سر بزنگاه و نقاط عطف، نیت و هدف شومشان- که همان استیلا و سلطهپذیری و غارت و فساد است- آشکار میگردد و جرقه قیام و حرکت در گوشهای از عالم زده میشود. تهاجم اخیر رژیم صهیونی با پشتیبانی و همراهی ایالات متحده به کشورمان یکی از رسواییهای بزرگی بود که خودشان به دست خود نیات و مقاصدشان را افشا کردند و کوس رسواییشان در تاریخ و عالم ماندگار گردید (البته نیازمند جدیت ما در این مسیر است که این داغ بر پیشانیشان ثبت شود تا همواره پیش چشم جهانیان باشد.) در این تهاجم عده زیادی از مردم کشورمان به همراه تعدادی از فرماندهان نظامی و دانشمندان حوزههای علمی خاصه علوم پایه، فیزیک و هستهای به شهادت رسیدند.
آنچه از ترورهای هدفمند فرماندهان و دانشمندان به چشم میآید عمدتاً و غالباً اینان، همان دهههای چهل و پنجاهی هستند که از آغاز نهضت با نفسهای امام دوره رشد و بلوغ خود را طی کردند و با پیروزی انقلاب به سربازی و پاسداری از آن مشغول شدند، جنگ را پشت سر گذاردند اما جهاد را ادامه دادند تا اینکه در دهههای 50 و 60 زندگیشان اینگونه به فیض عظمای شهادت نائل آمدند. شهیدان باقری، سلامی، حاجیزاده، شادمانی، ایزدی، ربانی، کاظمی، محقق، طهرانچی، عباسی، فقهی، مینوچهر و... همه از این جنس بودند. وقتی به زندگی این سرداران و دانشمندان نگاه میکنیم موضوعی به شکلی برجسته خود را نشان میدهد و آن اینکه در هیچبرههای از جهاد فاصله نگرفتهاند و کل زندگی خود را موقوف بر جهاد نمودند. از جمله این شهدای گرانقدر شهید محمدمهدی طهرانچی است که سالها منتظر بود تا شهادت را در آغوش بگیرد و برای آن، هر نوع زحمت و خدمت و مجاهده و مبارزهای که لازم بود با طیب خاطر به جان خرید. در چند صباحی که توفیق معاشرت و همنشینی با این شهید عزیز را داشتیم به نکاتی در خلق، شخصیت و رفتار ایشان رسیدیم که برایمان این جامعیت و عظمت غبطهبرانگیز بود.
در هر جلسه و دیداری که داشتیم از عظمت نگاه و افق تا آنچه را که آرام آرام در حال بذرپاشی و نگهداری و صیانت بود، حظ بردیم و برایمان پر از درسآموزیهای ماندگار و عمیق بود. حتماً این نکات دلالت بر این ندارد که این بزرگواران هیچ خطا و لغزشی نداشتند که اصلاً بزرگیشان به این بود که در معرض خطا و اشتباه و نقصان بودند ولی تمام همّ و تلاششان بود تا حد امکان کمتر خطا کنند و اگر مرتکب میشدند در اولین فرصت ممکن که فهم خطا برایشان محرز میشد، برگردند و خود و مسیر را باز تنظیم نمایند. دکتر طهرانچی علاوه بر اینکه انسان عالم و دانشمندی بود، مسیر سیر و سلوکی را هم بر اساس درسآموزیهایی که در کلاس اخلاق بزرگان خاصه مرحوم حاجآقا مجتبی طهرانی داشتند و البته بعد از ارتحال ایشان با بزرگان دیگری ادامه یافت، انتخاب کردند. این مهم وقتی ایشان در جایگاههای مدیریت و راهبری سازمانی رسیدند، همچنان دقیقتر و ظریفتر و جدیتر ادامه یافت، فلذا نه با انسان دانشمند در کنج خلوتی سروکار داریم و نه با مدیر وسط میدان بدون مبنا و تکیهگاه.
با فردی سروکار داریم که وسط میدان تأثیر و حرکت و پیشرفت است و جماعتی را هم راهبری و مدیریت میکند، از آن سو معرفهالنفس را هم آن به آن پیش چشم دارد و به مراقبه و محاسبه مشغول است. در این مجال قصد داریم برخی خصیصههای اخلاقی، شخصیتی و رفتاری این شهید بزرگوار را بر شماریم. البته این برجستگیها از لحاظ گستره و عمق و افق بسیار بیشتر و فراتر از آنچه که دیدیم و فهم کردیم است ولی حیف دیدیم که همین فهم مختصر نیز بیان نشود:
خیلیها به قرآن کریم مراجعه میکنند برای تفأل و استخاره، حتی برای تدبر و تذکر و... اما برخی برای سؤال و درگیری ذهنشان مکرر و مستمر در قرآن کریم سیر و جستوجو میکنند و چهبسا به واسطه اینکه به صورت متعارف علوم تخصصی قرآنی هم نخوانده باشند، زحمت بیشتری میکشند برای انس با قرآن و دریافت از آن. او با قرآن کریم فکر میکرد و شب و روز میگذراند و از مسائل شخصی تا کلانترین مسائل مدیریتی را خاضعانه به قرآن کریم عرضه میکرد و همواره متذکر میشد اگر قرآن کریم را به متن کار و زندگی برنگردانیم این نعمت و میزان الهی را ضایع کردهایم و مهجور قرار دادهایم. از این جهت با مسئله به قرآن روی میآورد و تلاش میکرد در هر غور و غوصی مرواریدهای اندیشه ناب قرآنی را صید کند و به جوابهای بعضاً یکتا و ناب برسد.
او عرصه فکر و علم و فناوری و تعلیم و تربیت را به میدان جهاد تبدیل کرده بود. عمری دشمنیها و تقابلها را از نزدیک لمس کرد و با نگاهی عمیق به نقش و مسیر حرکت دشمن توجه داشت، در نتیجه حتی از نقطه آغازین فعالیت، خود را در میدان جهاد مییافت. سعی و همت وافر خود را در تمامی فعالیتهایش در تقابل با انگیزه و حرکت دشمن قرار میداد و با دشمنشناسی ریشهدار، جهاد را به همه عرصههای زندگی وارد کرده بود.
با عقل توحیدی خود دریافته بود که ولایت، شعبهای از حکمت الهی است، فلذا ممیزی، اولویتگذاری، قبول و تأیید کارهایش را در گروی گردنگذاردن و تابعیت محض از ولایت میدانست؛ تبعیتی که نه شرطی بود و نه بدهبستانی. به ولایت نگاهی فرمایشی و نمایشی نداشت. ولایت را قدرتی سلسله مراتبی نمیدانست. این شخصیت علمی و اهل فکر و بحث و مداقه وقتی در موضوعی به امر ولایت میرسید فکر و شناختش قرین و تابع محض ولی بود. او فهم کرده بود که حکمت ولی ناشی از ولایت الهی است و در نتیجه درجه والایی از حکمت است که بر هر حکمت و تدبیر و علم دیگری فائق خواهد آمد، لذا تنظیم منطق فکری او، بر تعینبخشی به امر ولی بالاتر از هر رأی و نظر دیگری، شکل و سامان پیدا کرده بود.
در مسیر حرکت او، اخلاق نه پسینی بود و نه حتی قرین و همزمان با حرکت، بلکه اخلاق برای او مبنا و زیربنای حرکت بود. اخلاق برای او مبدأ و محل اتکا بود. از اخلاق حرکت را آغاز میکرد و با اخلاق، مسیر و فرایند را حد میزد و در آخر هر سیر هم، اخلاقیتر میشد. او اخلاق را زیربنای تعلم و تفکر و تعلیم و تربیت میدانست. نگاه زینتی به اخلاق نداشت. اخلاق تشریفات کار او نبود. اخلاق برای او سرشت فکر و اندیشه، سازنده رأی و تدبیر و میزان و محک حرکت و مسیر بود.
نماز تنها جایی بود که مشت او باز میشد. همه محذورها و محدودیتها و آداب معمول روزمره در نماز کنار میرفت. نماز برای او معنی خاصی داشت. در نماز بسان بنده کوچک و حقیر مقابل حضرت حق میایستاد و بندگی میکرد و بهره و فضل توشه میساخت. سعی بلیغی داشت با این ارتباط و اتصال، کمبودها و نقصانها و خستگیها را جبران کند و حتی به اذن و فضل خدا، ترمیم و ارتقا دهد.
او دغدغه موفقیت داشت و توفیق طلب بود اما موفقیت را نه برای حفظ صندلی و جایگاه بلکه برای جدیتش در تأثیر و به نتیجه رساندن تکلیف و مأموریت میخواست. اصابت تدابیر به هدف برای او بسیار اهمیت داشت. توفیق طلبی بدون مبنا شاید خصیصهای باشد که انحراف هم تولید میکند اما وقتی چنین روحیهای در کنار مشی اخلاقی و مؤثر شدن برای دین خدا و اقامه توحید قرار میگیرد پدیده متمایزی است که مردان خدا بدان مزیّن هستند.
نگاهش همیشه سرشار از امید و شوق بود. او را در هیجان و شور و حرکت مییافتید اما این بهجت سرشار هیچگاه رنگ غفلت و فراموشی نگرفت و دائم با ذکر خدا و تعبد بیشتر، درونیتر میشد و مایه آفت و حسرت و رقابت خسارتآفرین نمیگشت.
به «سازمان علم» جلوتر و مقدمتر و با اهمیتتر از عرصه علم اعتقاد داشت و آن را یکی از ساحات راهبردی جنگ نرم دشمن میدانست که زمینهساز استثمار فرا نوین شده و از جبهه مستضعفان انبوه و مکانیکی تلفات و ضایعات میگیرد. او باور داشت فهم سازمان و نهاد علم و ساختدهی به آن از حیث سیاست، راهبرد، ساختار، فرایند و حتی رویهها، جانمایه بسیج جهانی مستضعفان علیه استکبار میتواند باشد. خون پاک او و همرزمان دانشمندش امضای این عقیده است.
فرهنگ و صبغه فرهنگی کار برای او یک مقدمه واجب و الزام غیرقابلچشمپوشی بود. گاهی اشتغال به یک فعالیت حرفهای ما را از ابعاد و آثار فرهنگی آن غافل میکند. او در بروز آثار فرهنگی بسیار محتاط و حسابگر بود. او فرهنگ را به معنای حقیقی و اصیل و جامع آن در نظر داشت از نماد تا رفتار، از زمینه تا محیط و... او اهمیت زیادی برای کار فرهنگی و کارگزاران فرهنگی قائل بود و زمان و دقت نظر زیادی در این حوزه صرف میکرد. با همه جدیت در ایدهها و تلاش برای به نتیجه رساندن آنها، راضی به کسب نتیجهای نمیشد که فرهنگ را باغبانی نمیکرد.
برخی دنیای محدودی ساختهاند و هنگامی که با مسئله یا موضوعی مواجه میشوند آن را با مشابهتها و مماثلتهایی که در دنیای کوچک خود تجربه کردهاند، مینگرند و پاسخ میدهند اما در مقابل دنیادیدگانی هستند که در هر مواجهه با یک مسئله ولو تکراری، نگاه و تحلیل تازهای میآفرینند. دائم در حال تألیف و تولیدند و تکرار و کهنگی نمیپذیرند. چنان وسعتی دارند که حتی در مواجهه با مسئلهای تکراری به تکرار نمیافتند. دائم جاری و در جولان فکری هستند. همه چیز برای آنها بدیع و تازه است، حتی سخنی که از کودکی میشنوند برای آنها به همان اندازه بدیع است که چیزی از زبان یک دانشمند باتجربه و خبره میشنوند. دنیای یک بعدی ندارند، بلکه بهسان منشوری هستند که انعکاسهای متنوع و متعدد میآفرینند. اهل تأنی و تأمل هستند، در آنچه با آن مواجه میشوند در خود سیر و انتزاع میکنند و پاسخ میدهند. اینان همیشه تازهاند و کهنگی نمیپذیرند.
گزارش کامل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.