
فرهیختگان: «فیلمی که ساختی علیه اسرائیل است!» این جدیترین نقدی است که به سوپرمنِ جیمز گان دادهاند. فیلمی تماموکمال علیه اسرائیل! دلیل؟ سکانسهای حمله ارتش تا دندان مسلح بوراویا به جوهانپور. البته تأکید میشود بوراویا و جوهانپور در اروپای شرقی هستند، اما مخاطب میتواند در صحنه حمله ارتش تا دندان مسلح بوراویا با لباس و اسلحه ویژه ارتش آمریکا به ساکنان دستخالی جوهانپور، چیزی را ببیند که این روزها در غزه رخ میدهد.
تمام فضای مجازی تبدیل شده به دعوای موافقان و مخالفان تلآویو. شهروند غربی تا دیروز حامی اسرائیل، حالا که دیده دو سال است به بهانههای واهی پیش چشم دنیا مردان و زنان و کودکان را میکشند و کَک کسی هم نمیگزد، نمیتواند بیش از این وجدان خود را آرام نگه دارد. از همین روست که هر جا تریبونی باشد، وجدان دردگرفتهاش را سرِ دست میگیرد و به آنجا میبرد تا از چیزی سخن بگوید که باعث دردش شده؛ سبعیت رژیمی خونخوار که جان و مال کودک و بزرگ و بیگناه و غیرنظامی برایش اهمیتی ندارد. وقتی تئاتر و کنسرت و پیادهرو و میدان و پرفورمنسهای هنری صحنه اعتراض به این جنایات شده، اصلاً نباید تعجب کرد از اینکه بیدار ماندن وجدان سوپرمن و نبستن چشمانش به جنایتی که رسماً با چراغ سبز آمریکا صورت میگیرد، هم برای او در فیلم اینهمه دردسر درست کند و هم اینکه کارگردانش را اینگونه در واقعیت به دردسر بیندازد.
بیایید فیلم جیمز گان را دوباره بررسی کنیم. گان سوپرمن را اینگونه به نمایش میگذارد: مردی که از حملهکردن به متحد رسمی آمریکا و دزدیدن رئیسجمهورش و چسباندنش به کاکتوسی وسط صحرا و تهدیدکردنش به اینکه اگر باز هم به یک کشور بیگناه حمله کند، با همان کاکتوس جرش خواهد داد، ابایی ندارد. او کمی بعد در مصاحبه با لوییس لین در جواب به این سؤال که «تو چرا متحد رسمی کشورت را دزدیدی و با او چنین برخوردی کردی؟» ناباورانه فریاد میزند: «مردم داشتند میمردند!»
صحنه حساسی هم هست. او و لوییس لین تازه با هم آشنا شدهاند، هنوز به زندگی هم وارد نشدهاند، مشخصاً بینشان ارتباطی هست که میتواند جدی شود، اما این مصاحبه به این رابطه تازهشکلگرفته ضربه میزند. لین، بهعنوان خبرنگار شکاک و سؤالکننده و طعنهزن، سوپرمن را بابت حمله به متحد رسمی آمریکا و ایجاد یک رسوایی دیپلماتیک مورد نقد قرار میدهد. سوپرمن هم از سویی دیگر، بابت بیتوجهی لین به مردمان بیگناه و جانِ در معرض خطرشان، از او عمیقاً سرخورده میشود. لین، که نماد روزنامهنگاری شجاعانه و مستقل بهحساب میآید، اینجا نماینده مردمانی است که مرگ مردمان بیگناه، بیسلاح و بدون پشتوانه در جوهانپور برایشان معنایی ندارد. تنها سوپرمن است که پشتوانه بیگناهان است و میداند باید کار درست را انجام دهد و سرِ خود به دشمن حمله کند و مانع از کشتار مردم بیگناه توسط متحد رسمی دولت آمریکا شود.
شاید حالا بشود بهتر درک کرد که چرا هنری کویلِ شناختهشده و حتی پرفروشتر باید به نفع دیوید کورنسوت کنار گذاشته شود. سوپرمنِ جدید جوانتر، کودکچهرهتر، معصومتر و مهربانتر از هنری کویل است. کویل نمیتوانست این نقش را تا این اندازه انسانی بازی کند
برویم سراغ آخرین سطرها. جیمز گان نمادینترین فیلم ممکن را ساخته. احتمالاً در سال ۲۰۲۵ هیچ بلاکباستری اندازه سوپرمن به نمادها پناه نبرده باشد. با اینهمه، با مروری ساده به سینمای آمریکا شاید بتوانیم ردپای کهنالگوهای این سینمای قصهگو و قهرمانساز را دوباره بیابیم. او همان قهرمان تنهایی است که باید به جرم انجامدادنِ کار درست، از شهروندانی که از آنها حمایت کرده فحش بخورد و مورد حمله قرار بگیرد. درست عین فیلم ماجرای نیمروز با بازیگری کوپر که شمایل قهرمان آمریکایی و مردمانی که پشت او هستند را شکست و خشم جان وین کبیر را برانگیخت. وین ماجرای نیمروز را خیانت به رؤیای آمریکایی میدانست و صدالبته که حق هم داشت. داستان قهرمانی که مجبور است تنهایی نبردی را بجنگد که همشهریانش -سفیدهای حقبهجانبِ مورد حمایت کلیسا و قانون- از آن رویگرداناند!
جیمز گان چیزی ساخته که میشود آن را ماجرای نیمروز قرن جدید نامید. قهرمانی که کار درست را انجام میدهد، توسط افکار عمومیِ فریبخورده بهواسطه رسانههای اجتماعی، شدیداً تخریب میشود تا یک سیاستمدار ثروتمندِ بانفوذ مثل لکس لوتر -ایلان ماسک؟- بتواند با حذف او به نقشه خود، یعنی کشتار مردمی بیگناه و تصاحب زمینهایشان، برسد.