تاریخ : ۰۹:۲۷ - ۱۴۰۴/۰۴/۱۹
کد خبر : 210348
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

انگار ماشین راه نره ولی ضبطش هم خراب باشه!

تقابل سنت و نوگرایی

انگار ماشین راه نره ولی ضبطش هم خراب باشه!

فیلم «پیر پسر» با انبوهی از ارجاعات ادبی و روان‌شناختی، تلاش می‌کند به اثری فلسفی و سیاسی تبدیل شود، اما با روایت متظاهر، دیالوگ‌های سطحی و پرداخت ناقص شخصیت‌ها، از ساختار سینمایی و اقتباس واقعی فاصله می‌گیرد و بیشتر به نمایشی از آشفتگی مفاهیم شباهت دارد.

محمدسجاد حمیدیه؛ خبرنگار: فیلم که تمام می‌شود، نام بیش از10 اثر تاریخ‌ادبیات و روان‌شناسی، به‌عنوان منابع اقتباس بر پرده نقش می‌بندد. این کتابخانه شخصی فیلم‌ساز، ویترین دهان‌پرکنی برای یکی از طولانی‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران محسوب می‌شود. اکتای براهنی از هرچه دستش به آن رسیده، تکه‌ای کنده و در آش شله‌قلمکار خود ریخته است؛ عقده ادیپ - که یک مسئله زیستی‌ - روانی است - را با مضمون نبرد خیر و شر و نیز تقابل سنت و نوگرایی درهم آمیخته و برای آنکه یک‌وقت این آش بی‌مزه نشود، چاشنی متلک‌های سیاسی را هم به آن افزوده است. هرکدام از این مضامین و ارجاعات ادبی، بهانه‌ای برای منتقدان میان‌مایه است که «اما افغانستان گویان»، به‌جای تحلیل سینمایی اثر، به دانسته‌های خارج از فیلم خود بپردازند؛ کما این‌که از زمان اکران فیلم در جشنواره فجر تاکنون، هنوز نقد مثبتی که با نگاه دقیق سینمایی به فیلم پرداخته باشد منتشر نشده است.

«پیر پسر» درباره پیرمردی به نام غلام و دو پسرش علی و رضا است که زنی به نام رعنا وارد داستان زندگی آن‌ها می‌شود. شخصیت غلام در ابتدای فیلم، از خالی‌بودن زندگی‌اش از عشق و مجردبودن گلایه دارد. همین فقدان، انگیزه اولیه او برای نزدیک‌شدن به رعنا است تا با ازدواج از تنهایی درآید و به ثبات برسد. در ادامه بدون هیچ دلیل دراماتیکی، انگیزه غلام کاملاً تغییر می‌کند و رابطه با رعنا برای او صرفاً تبدیل به بهانه‌ای برای رقابت با پسرش می‌شود؛ به‌گونه‌ای که حتی حاضر می‌شود صرفاً روی مبل خانه رعنا بخوابد تا روی پسرش را کم کند. از طرف دیگر پسران غلام با وجود جوانی، شاغل بودن و حتی جذابیت ظاهری، نتوانسته‌اند ارتباطی با زنان داشته باشند. هیچ علتی در داستان فیلم برای این مسئله ارائه نمی‌شود و تماشاگر آن را باور نمی‌کند. اما واردکردن چنین نقد‌هایی به فیلم بلافاصله شما را با اتهام بی‌سوادی مواجه می‌کند؛ چراکه فیلم‌ساز علت تمام این‌ها را به نظریات فروید و مسئله رقابت جنسی پدر و پسر و اختگی پسر توسط پدر ارجاع می‌دهد. گویی تماشای این «شاهکار» مناسب معمولی‌ها نیست و تنها آدم‌های «فرهیخته‌ای» که با نظریات فروید آشنایی دارند توان درک فیلم را دارند!

فیلم‌ساز تمام تلاش خود را برای شر مطلق نشان‌دادن پدر به کار می‌برد؛ اما با وجود تمام این تلاش‌ها او بیشتر یک پیرمرد رقت‌انگیز به نظر می‌رسد. غلام، رنجور، ترحم‌برانگیز و حتی گاهی بامزه است و به قول رضا از صبح تا شب مشغول انجام‌دادن چهار عمل اصلی است. در برابر غلام، کاراکتر علی قرار داده شده که سعی شده به‌عنوان نیروی خیر داستان معرفی شود. در سکانسِ شدیداً دم‌دستی میز صبحانه، پدر از هیتلر و ترامپ و «بدی» دفاع می‌کند و در برابرش علی _که سر میز صبحانه هم کتاب می‌خواند_ از «خوبی» می‌گوید. اگر مستقیم‌گویی‌های این سکانس برایتان کافی نیست، رعنا در جایی دیگر صریحاً به علی می‌گوید: «تو آدم خوبی هستی! خوب باش!». به‌طورکلی برخلاف بازی‌های مرعوب‌کننده براهنی در کارگردانی، مثل نورپردازی‌های رنگارنگ بی‌دلیل، استفاده از تابلو‌های نقاشی در پس‌زمینه و شاخ گذاشتن برای حسن پورشیرازی، دیالوگ‌ها هستند که بار اصلی روایت و شخصیت‌پردازی را بر دوش می‌کشند. مثلاً شخصیت رعنا با سکانس طولانی گفت‌وگو زیر پل، کاملاً در قالب دیالوگ معرفی شده است. حتی درباره غلام هم فیلم‌ساز دلش قرص نیست و مجبور است دیالوگ «من شیطان رجیمم» را در دهانش بگذارد. از مشکل مستقیم‌گویی‌های فیلم که بگذریم، تقابل خیر و شری که فیلم‌ساز می‌خواسته با علی و غلام بسازد، به دلیل پرداخت سطحی و پرحفره‌اش کاملاً روی هواست. این تقابل در اواخر فیلم، با مشخص‌شدن تتوی ضحاک بر پشت غلام، باز هم به خارج فیلم ارجاع داده می‌شود. البته در نهایت علی به‌عنوان نیروی خیر، همان کاری را می‌کند که در داستان اصلی، ضحاک با پدرش «مرداس» کرده بود: پدرکشی! در این میان، پسر‌ها هم توسط پدر به قتل می‌رسند تا تیکِ ارجاع به داستان رستم و سهراب هم بخورد و امتیاز مرحله از دست نرود؛ درحالی‌که به معنای واقعی کلمه، این فیلم هیچ ارتباطی با داستان رستم و سهراب ندارد و فیلم‌ساز صرفاً برای بلندبالاتر شدن لیست منابع اقتباسش آن را اضافه کرده است.

درضمن نباید فراموش کنیم که نام خانوادگی غلام، «باستانی» است و قتل او توسط پسرش علی، شعار نوگرایی و عبور از سنت‌ها را هم به مبتدیانه‌ترین شکل ممکن به فیلم اضافه کرده است. اما واقعاً غلام به‌غیراز نام خانوادگی‌اش چه ارتباطی با سنت‌ها پیدا می‌کند که بخواهد نماینده آن باشد؟

«پدرکشی» در «پیر پسر» از پسِ تمام این موارد، می‌تواند به عقده ادیپ، نبرد میان خیر و شر و حتی مضمون نوگرایی نسبت داده شود؛ اما در عمل هیچ نیست. درگیری سکانس پایانی صرفاً در اثر مواد نرسیدن به غلام اتفاق می‌افتد؛ جایی که پسران، پدر را بدون مواد در خانه زندانی کرده‌اند و غلام در حال خماری است که به پسرانش حمله می‌کند. جالب‌تر آنکه قتل پدر توسط علی هم صرفاً در حد تلاشی برای نجات برادر نشان داده می‌شود. اگر علی زورش می‌رسید و با همان هل‌دادن می‌توانست غلام را از روی رضا بلند کند، دیگر نیازی به مبارزه با «اهریمن» و کشتنش نبود! این قتل نه در اثر رقابت جنسی، نه در بستر یک نبرد نهایی میان خیر و شر و نه حتی با اشاره‌ای به عبور از سنت‌ها اتفاق می‌افتد - به‌خصوص که پسران هم در این واقعه می‌میرند و خبری از جایگزینی نسل جوان به‌جای گذشتگان نیست.

«پیر پسر» فیلمی مرعوب‌کننده و متظاهر است. این لحاف چهل‌تکه مجموعه‌ای است از مشتی شعار و ارجاعات به آثار ادبی بزرگ - که فیلم‌ساز ثابت می‌کند درک عمیقی از آن‌ها ندارد - و البته مقداری «خون‌بازی» تارانتینویی و نما‌های اروتیک. شعار‌هایش «اپوزیسیون‌زده‌ها» را جذب می‌کند، ارجاعاتش چانة عینک‌گرد‌های روشن‌فکر را گرم می‌کند تا با بازگوکردن محفوظات هضم‌نشده‌شان ژست بگیرند و خشونت و اروتیسمش هم آب از دهان مخاطب عام راه می‌اندازد. چیزی که در «پیر پسر» یافت نمی‌شود سینما و هنر است. فیلم حتی ذره‌ای توان هماوردی با آثار بزرگی که مدعی اقتباس از آن‌هاست را ندارد و آن‌ها را به سطحی‌ترین شکل ممکن درآورده است. شاید برای آموختن اقتباس، شروع‌کردن از آثار آگاتا کریستی یا ژول‌ورن برای فیلم‌سازان بلندپروازمان بهتر باشد؛ بلکه چندین سال بعد بتوانند نزدیک آثار بزرگ‌تری بروند.