
همزمان با دیدار نتانیاهو و ترامپ در کاخ سفید، برخی جریانات در داخل کشور مارش حمله علیه ایران را پخش میکنند. در همین فضا، مصاحبه پزشکیان با یک پادکستر آمریکایی انتقادبرانگیز میشود و برخی شروع به تخریب رئیسجمهور میکنند و این باعث میشود که صدای منتقدان شنیده نشود. موضعگیری تند یک عضو شورای شهر علیه پزشکیان که به لطف فضای مجازی برجسته شد و پروژهبگیران توییتری نیز با هدف فاصلهگذاری میان مردم و حاکمیت فعال میشوند. از سوی دیگر، حامیان و حتی مقامات دولتی که در موضع قدرت قرار دارند، به جای غبارزدایی از فضا با تکیه بر ایده محوری دولت، منتقدان را متهم کرده و آنها را در رده امثال مسیح علینژاد و مقامات اسرائیلی قرار میدهند.
همچنین کمپینی نمادین در فضای مجازی شکل میگیرد برای برخورد با بانیان وضع موجود منطقه و در پاسخ به آن مطالبهای مطرح میشود برای برخورد با طرحان این کمپین. در این میان، چهرههایی که طی دفاع 12روزه رفتارهای پسندیدهای از خود نشان داده بودند، بدون توجه به سایه تهدید دوگانه آمریکا - اسرائیل علیه ایران، درخواست آزادی برخی زندانیان را مطرح میکنند و شاید تصور میکنند که با آزادی فلان زندانی میتوان جنگ را برد. خطر این منازعه علیه انسجام ملی، واکنش عضو دفتر حفظ و نشر رهبر انقلاب را هم برانگیخت.
مهدی فضائلی در ایکس نوشت: «تضعیف سیاستهای کلی نظام و سهمخواهی گروهی از یک سو، و توهین به رئیسجمهور از سوی دیگر تهدید یکی از مهمترین عوامل پیروزی یعنی انسجام ملی است.» در افق گردوخاک این روزها فقط یک چیز نمایان است؛ ادامه این مسیر سنگلاخ به آنچه یک تعرض همهجانبه علیه ایران نتوانست از پسش بربیاید، یعنی «بحران اجتماعی» منجر خواهد شد و دوباره ما میمانیم و گسلهایی که تا پیش از جنگ با آن دستوپنجه نرم میکردیم.
دعواهای اخیر در حالی رخ میدهد که تنها چند هفته از حمله نظامی مستقیم اسرائیل به خاک ایران میگذرد؛ حملهای که اهدافش را میتوان در سه مورد صورتبندی کرد: ضربه امنیتی، اختلال نظامی و ایجاد بحران اجتماعی.
در دو حوزه نخست، اگرچه رژیمصهیونیستی موفق به انجام برخی عملیات شد ـ از جمله هدف قراردادن برخی پایگاهها و فرماندهان ـ اما در مجموع نتوانست به هدف نهاییاش یعنی تضعیف توان بازدارندگی ایران دست یابد. زیرساختهای موشکی، پدافندها و ستونهای فرماندهی همچنان فعال ماندند و پاسخ ایران در کمترین فاصله و بیشترین دقت سطحی از بازدارندگی را نمایش داد.
دستیابی به سومین و مهمترین هدف اما تبدیل به معادله پیچیدهای برای مهاجمان شد. هدف قراردادن نقاطی که حساسیت اجتماعی را برمیانگیزد و پروژههای رسانهای شبکههای فارسیزبان، بخشی از وسایل تحقق این هدف بود. این هدف حالا به طرز خطرناکی مستعد تحقق است. آنهم نه به دست مهاجمان، بلکه بهواسطه اقدامات، گفتارها و واکنشهایی که از درون کشور. نتانیاهو شیرفهم شد که بمبهایش هم شکافهای میان گروههای ملی را پر کرد و هم از فاصله دولت و ملت کاست؛ بنابراین ادامه وضع موجود این پیام را به او میرساند سیاسیون ایرانی، خواهوناخواه در حال سوزاندن مهمترین کارت باقیمانده از جنگ هستند و دیگر نیازی به جاسوس و پهپاد برای تضعیف ایران نیست.
بحران اخیر تنها ناشی از واکنشها به گفتوگوی پزشکیان نیست. در لایهای عمیقتر شاهد دو جریان فعال هستیم که در ظاهر متقابل، اما در عمل مکمل یکدیگر شدهاند. هر دو، خواسته یا ناخواسته در حال تحقق مهمترین هدف جبهه معارض هستند.
بخشی از جریان اصلاحطلب، بهویژه پس از 12 روز دفاع ملی، لحن و زبان خود را به طرز محسوسی تغییر دادهاند. در روزهایی که پهپادهای مهاجم در آسمان بودند، شعارهای میهنپرستانه میدادند و از انسجام سخن میگفتند. اما با فروکشکردن بحران گویی بار دیگر به همان جهانبینی آرمانی برگشتهاند که سیاست را با هنر رمانتیک خلط میکند.
یکی از فعالان سیاسی در استوری اینستاگرامی خود نوشت: «کاش بهجای اسلحه، ساز میساختیم و بهجای مارش جنگ، موسیقی مینواختیم.» این جمله در واکنش به حمله نظامی اسرائیل منتشر شد؛ جملهای که در عین شاعرانهبودن، ناتوان از درک معادلات سخت واقعیت بود.
در نمونهای دیگر در روزهای پس از جنگ، برخی چهرههای اصلاحطلب بهجای تمرکز بر انسجام ملی، خواستار آزادی چهرههای زندانی مدنظرشان شدند. بیانیههایی صادر شد، استدلالهایی با محور «ضرورت مشارکت همه نیروهای دلسوز» مطرح شد. اما این مطالبات، هرچند در ذات خود میتوانند قابلبررسی باشند، در زمانهای که هنوز تهدیدهای نظامی و امنیتی رفع نشده، بهجای همگرایی، عملاً به واگرایی میرسد (و رسید). در شرایطی که بستر اجتماعی هنوز تحتفشار تهدید بیرونی است، اولویتدادن به مطالبات جناحی بدون اجماع عمومی و زمینهسازی اجتماعی چه معنایی دارد؟
در سوی دیگر میدان جریانی دیگر فعال است؛ جریانی که خود را مدافع حاکمیت میداند؛ اما با افراطگرایی، عملاً به تضعیف آن کمک میکند. استوری تند عضو شورای شهر آنهم در شرایط جنگی نقطه اوج این افراط بود.
چنین رفتاری نه نقد است و نه حتی مخالفت؛ نوعی خرابکاری سیاسی است که اگر با واکنش مناسب روبهرو نشود، میتواند در آینده به الگویی برای دیگر کنشگران افراطی بدل شود. هرچند طراحان پوستری که منتقدان را در رده دشمنان صهیونیست قرار میدهند، به شکل ویژهای در این طرح ترور رئیسجمهور مقصرند.
در کنار این، برخی از کاربران فعال در توییتر که سابقهای در تولید روایتهای پروژهای دارند با کلیدواژههایی چون «ناامیدی جریان حزبالله از حاکمیت» مشغول جهتدهی به افکار عمومیاند. آنان با کنار هم گذاشتن اخبار منفی، سیگنالهایی مبنی بر فروپاشی اقتدار داخلی صادر میکنند. این پروژه در ظاهر منتقدانه و مردممحور است اما در عمل شکاف میان ملت و دولت را تعمیق میبخشد.
وحدت ملی سرمایهای است که شکل بیسابقه و پرشوری از آن در نتیجه تعرض رژیمصهیونیستی به کشور و دفاع همهجانبه در برابر او حاصل شد. همین مهم اما بهسادگی میتواند در دوران پسابحران به یغما برود. چه اینکه انسجام، حاصل یک تهدید بیرونی نبود، بلکه نشانهای از ظرفیت درونی ملت برای غلبه بر مخاطرات بود. اگر نقد به حذف بدل شود، اگر گفتوگو به تهدید و اگر سیاستورزی بهافراط و رمانتیسم، آنوقت تنها چیزی که باقی میماند بازگشت به بحران است؛ این بار نه از بیرون، بلکه از درون و این درونی بودن خطر ماجرا را دوچندان میکند؛ چراکه برخلاف حمله نظامی قابلردیابی نیست و برخلاف بمباران زیرساختها از دیده پنهان میماند.
فرسایش انسجام برنامهای تدریجی دارد. ضربه نمیزند، اما ذرهذره میتراشد. آغازش با واژههاست، با برچسبزدن و با تحقیرهای بیمحابا. سپس به حاشیهنشینی سیاسی منجر میشود و در نهایت با رسیدن به واگرایی اجتماعی آب پاکی را روی دست دلسوزان ایران میریزد. آنگاه که کار به بحران اجتماعی برسد، هیچ موشک و بمبافکن و خلبان ۲۰ سال آموزشدیدهای کارآمدتر از این فرسایش نخواهد بود.
گزارش کامل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.