
محمد احمدی؛ آینده پژوه اقتصادی: در بسیاری از نظامهای سیاسی، نظمِ مالی، محصولِ فشار، اصلاحاتِ تحمیلی یا توصیههای صندوقهای جهانیست. اما گاهی، در سکوتِ نسبی، بدون هیاهوی بیرونی یا فریادهای درونمرزی، یک نظام میکوشد تا اقتصادش را نه از نو بسازد، بلکه از نو تنظیم کند — همانطور که ساعتساز، بیصدا، اما با وسواس، زمان را دوباره تنظیم میکند.
در ماههای گذشته، سلسلهای از رویدادها در فضای اقتصادی و دیپلماتیک ایران رخ داده که اگرچه در قالب اطلاعرسانی رسمی باقی ماندهاند، اما در امتداد یکدیگر معنایی متفاوت پیدا میکنند. بازگشایی تقریباً همزمان سفارتخانههای سوئیس و بریتانیا، بدون آنکه با هیاهوی رسانهای خاصی همراه باشد، بیشتر از آنکه یک اتفاق دیپلماتیک باشد، سیگنالی پنهان به مخاطبانی خاص است. چرا؟ چون زمانیکه غرب به تهران بازمیگردد و کسی دربارهاش نمیپرسد، این پرسش مطرح میشود: چه کسی دارد بازی را بدون تماشاچی پیش میبرد؟
در اقتصاد، همزمان با این تحولات، بازارهایی که سالها با نوسان، التهاب و نااطمینانی شناخته میشدند، آرام شدهاند. دلار و تتر، طلا و خودرو، همگی افت کردهاند؛ نه با دخالت ضربتی یا سیاست دستوری، بلکه با فرآیندی تدریجی، پایدار و کمتر رسانهایشده. در همین دوره، شاخص بورس که ماهها تحت فشار افکار عمومی بود، با رشد تدریجی و کمنوسان همراه شد. نه جهش ناگهانی، نه سقوط آزاد. همین رفتار پایدار، برای فعالان اقتصادی نشانهایست از یک تغییر رویکرد بنیادین: سیاستگذار دیگر بهدنبال مدیریت هیجان نیست، بلکه در حال ساختن یک ریتم جدید در حکمرانی اقتصادی است.
این نشانهها اگر بهصورت جداگانه بررسی شوند، شاید در نگاه اول فاقد اهمیت راهبردی بهنظر برسند. اما در کنار هم، تصویری پیچیده و معنادار را شکل میدهند؛ تصویری از یک سناریوی احتمالی در حال اجرا که قصد دارد بدون جنجال بیرونی، مفروضات بسیاری را درباره جایگاه ایران در نظم اقتصادی منطقهای تغییر دهد. بازتعریف رابطه با جهان، اینبار نه از مسیر شعار یا چرخشهای ناگهانی، بلکه با باز کردن آرام کانالهای رسمی و رفع تدریجی «ریسک ذهنی ایران» در محاسبات اقتصادی بیرونی.
برای مخاطب داخلی، این رفتار آرام و تدریجی شاید بیفروغ بهنظر برسد. ما عادت کردهایم که تغییر را در قالب اعلامیهها، بخشنامهها و وعدههای بزرگ ببینیم. اما در حکمرانی امروز، قدرت نه در بلندگو، بلکه در هماهنگی آرام نیروهاست. بانک مرکزی، در ماههای اخیر، نه با اعلام برنامههای فوری، بلکه با انضباط پولی، کاهش وابستگی به دلار نقدی، تقویت بازار حواله، و همکاری با نهادهای نظارتی، بهسمت بازسازی اعتماد حرکت کرده است. کاهش تقاضای سفتهبازانه، رشد دوباره ریال در بازار، و شکلگیری تدریجی ثبات در بازار سرمایه، نتیجهی همین منطق جدید است: آرام، دقیق، و بدون نیاز به نمایش.
برای مخاطب بینالمللی نیز، رفتار ایران بهنوعی «بازخوانی موقعیت ژئوپلتیکی با ابزار اقتصادی» است. ورود مجدد کشورهای غربی به سطح روابط رسمی در ایران، ولو در سکوت خبری، حامل پیامی روشن است: ایران در حال بازگشت به زمین بازی است، اما با قواعد خودش. این قواعد ممکن است برای نهادهای بینالمللی جدید باشند، اما آنچه اهمیت دارد، این است که ایران دیگر در مقام بازیگر واکنشی عمل نمیکند. بازتعریف مسیر سرمایهگذاری، گشودن آرام مجاری بانکی، تقویت تجارت منطقهای، و ساختاردهی دوباره سیاستهای مالیاتی و ارزی، همگی نشانههایی از یک تغییر فاز هستند.
در اینجا، شاید رسانههای منتقد نظام، بیش از سایرین دچار چالش شوند. سالهاست که تحلیل غالب بر این رسانهها، مبتنی بر انزوای فزاینده، فروپاشی ساختاری یا اصلاحات ناگزیر از بیرون بوده است. اما اکنون، با شکلگیری نظم جدید، این روایتها دیگر با واقعیتهای میدانی همخوانی ندارد. آنها باید تصمیم بگیرند: یا رویدادهایی مانند بازگشت بریتانیا را انکار کنند، یا آن را نشانهی سازش معرفی نمایند. هر دو رویکرد، اعتبار تحلیلی این رسانهها را با چالش مواجه میکند. سکوت در برابر واقعیت، اگرچه گاه تاکتیکیست، اما در بلندمدت، زمینهساز ازهمپاشی روایت میشود.
در همین حال، ایران در حال شکلدادن به مفهومیست که در ادبیات آیندهپژوهی، «گذار آرام» نام دارد. این گذار، نه انقلابی است، نه محافظهکارانه. بلکه نوعی نوسازی نرم ساختارها، بدون تعویض ظاهری آنهاست. نه تغییر قانون، بلکه تغییر ذهنیت تصمیمگیری. در این ساختار، دولت میکوشد با محوریت داده، تحلیل رفتار بازار، و استفاده از ظرفیتهای فراموششده داخلی، بهسمت حکمرانی منعطف و چندلایه حرکت کند.
از منظر سیاستگذاری عمومی، این مدل میتواند در آینده بهعنوان تجربهای مطالعاتی مورد بررسی قرار گیرد: کشوری با چالشهای متعدد ژئوپلتیکی و اقتصادی، که بدون تغییر در ساختار سیاسی، موفق شده فاز اقتصادی خود را از التهاب به سمت ثبات تغییر دهد. آنچه این مسیر را جذاب میکند، نه صرفاً دستاوردهای اقتصادی، بلکه واکنش دیگران به آن است.
اگر بیبیسی فارسی یا دیگر رسانههای مشابه، ناچار شوند درباره «سکوت ایران» بنویسند، این خود نشانهایست از موفقیت استراتژی سکوت. رسانهای که سالها تلاش کرده از هر موجی، طوفان بسازد، حالا در برابر روندی بیصدا، به جستوجوی معنا افتاده است. آنها یا باید این پازل را تحلیل کنند، یا از تحلیل آن بگریزند. در هر دو حالت، واقعیت میدان، دیگر به روایتی که آنها در اختیار دارند محدود نمیشود.
در پایان، ایران اینبار تصمیم گرفته با تیکتاکی بیصدا، اقتصاد را از نو تنظیم کند. بدون تماشاگر، بدون تشویق، اما با طرحی در ذهن. شاید کسانی که به دنبال شواهد آشکارند، هنوز متوجه این حرکت نشده باشند. اما آینده، همیشه از نشانهها آغاز میشود — نه از تیترها.