تاریخ : ۱۰:۰۰ - ۱۴۰۴/۰۴/۱۰
کد خبر : 209870
سرویس خبری : سیاست

پروژه‌بگیران توییتر، ضد امنیت ملی

دو کمپین مشکوک هم‌زمان در فضای مجازی مشغول فعالیت است

پروژه‌بگیران توییتر، ضد امنیت ملی

در میانه جنگ روانی و ترکیبی، دو کمپین رسانه‌ای با هدف عادی‌سازی تهدید مقامات و تضعیف همبستگی ملی، در تلاش‌اند اقتدار و امنیت کشور را از درون دچار فرسایش کنند.

از مختصات روزگار کنونی، کمپین‌هایی است که در شبکه‌های اجتماعی شکل می‌گیرند و بدون هزینه زیاد، مطالبات مشخصی را مطرح می‌کنند. در سمت دیگر، همین کمپین‌ها می‌توانند افکار عمومی یا حتی یک نظام سیاسی و اجتماعی متمرکز را به بدترین شکل به هم بریزند. دو موجی که این روزها ترند توییتر شده‌اند از نوع دوم‌اند.
در نگاه اول، شاید به نظر برسد عده‌ای صرفاً نظرشان را درباره شخصیت سیاسی‌ای که سال‌ها رئیس‌جمهور بوده، بیان می‌کنند. اما وقتی یک‌باره صدها اکانت هم‌زمان شروع به مطرح‌کردن ایده «جانشینی» می‌کنند، آن هم نه در قالب تحلیلی حقوقی و ساختارمند، بلکه در فضایی احساسات‌زده و به‌ظاهر فرهنگی، در شرایطی که مقامات عالی جامعه تهدید به ترور شده و آن هم مجدداً در موقعیتی جنگی، باید فهمید که با یک پدیده تصادفی طرف نیستیم. اینجا دیگر بحث «حسن روحانی» یا هر شخص دیگری نیست؛ بحث این است که در ذهن مخاطب ایرانی، ایده‌ای را بکارند که ترور را در ناخودآگاهش عادی جلوه دهد.
وقتی گفته می‌شود فلانی «جانشین» می‌شود، یعنی پذیرفته می‌شود که «جای خالی» به‌زودی ممکن است پیش بیاید. این یعنی تلاش می‌شود پروژه تهدید و حذف فیزیکی، از نظر ذهنی به جامعه فهمانده شود. رهبری در جمهوری اسلامی، طبق قانون اساسی، بالاترین مسئول راهبردی و دفاعی کشور است؛ نه فقط در مسائل نظامی که در مسائل کلان هدایت کشور همچون سیاست خارجی و...
آیت‌الله خامنه‌ای نه‌تنها رهبر نظام، بلکه نماد ایستادگی و استقلال ملت ایران است. ایشان در شرایطی رهبر کشورند که ایران در میانه یک جنگ تمام‌عیار ترکیبی قرار دارد. حال، عده‌ای در چنین شرایطی به‌جای مطالبه امنیت و حراست از این جایگاه، بحث جانشینی را مطرح کرده‌اند. این یعنی یا مغز سیاسی ندارند یا مأمورند و نامعذور. بدتر از همه این‌که برخی افراد با نفوذ رسانه‌ای (که گاهی نقش مجری، گاهی تحلیل‌گر، گاهی بازیگر و گاهی منتقد را بازی می‌کنند)، در حال دمیدن در این آتش‌اند. در حالی‌که اگر اندک درکی از مسائل داشتند، می‌دانستند که در هر کشوری، تهدید علیه رهبر آن کشور باید به خط قرمز ملی تبدیل شود، نه اینکه به پروژه‌های توییتری یا پروژه روانی بدل گردد.
اینجا دیگر بحث اختلاف‌نظر سیاسی یا نقد نیست. وقتی پروژه «عادی‌سازی تهدید» کلید می‌خورد، باید صریح و قاطع ایستاد؛ چراکه ممکن است فردا نوبت شخص محبوب اعضای همین کمپین هم برسد. دست‌کم در این 12 روز باید محرز شده باشد که مرز هیچ‌کس با «هدف امنیتی شدن» چندان دور نیست. پس کم‌ترین انتظار از دستگاه قضا این است که همان‌طور که این روزها در حال شناسایی و برخورد با مزدوران موساد در کشور هستند، با عوامل این پروژه خطرناک هم برخورد شود؛ چه آن‌ها که واقعاً مأمورند، چه آن‌ها که نمی‌دانند در چه زمین خطرناکی بازی می‌کنند. هر دو به یک اندازه خطرناک‌اند.
از سوی دیگر، سرویس‌های جاسوسی دشمن می‌توانند با پیش‌برد پروژه جانشینی، سپس در بزنگاهی خاص، دست به جنایت بزنند و با سوارشدن بر موج روانی آن، نظام را به حذف مقامات عالی متهم کرده و مرحله بعدی عملیات خود را کلید بزنند. سکوت حسن روحانی هم در این زمینه قابل تأمل است و جای سؤال دارد.

کاری که B2 و F35 نتوانستند

هم‌زمان با پروژه مذکور، موج دیگری هم از سمت اکانت‌های موسوم به جبهه انقلاب، ولی در واقع مأمور تخریب اقتدار، آغاز شد: «مرگ بر صلح تحمیلی»، «غنی‌سازی، حق مسلم ماست، نه لبخند به دشمن!»، «شهید دادیم که عزت داشته باشیم، نه اینکه دیپلماسی تحمیلی راه بیفتد!»، «برخی دارن ۲۰ سال دستاورد رو حراج می‌کنن».
این‌ها بخشی از محتواهای کمپین دوم است که در ظاهر رنگ غیرت و مقاومت دارد، اما باطنش دقیقاً همسو با پروژه دشمن است.
موضوع روشن است. کسی نگفته ما به دشمن اعتماد کردیم. کسی نگفته ما حق غنی‌سازی یا بازدارندگی را کنار گذاشتیم. اساساً ایران از همان ابتدای دفاع ۱۲روزه، موضعش را شفاف، آن هم از زبان رهبر انقلاب اعلام کرد: «ایران نه زیر بار جنگ تحمیلی می‌رود، و نه صلح تحمیلی را می‌پذیرد.» این اصل نه فقط یک شعار، بلکه راهبرد حکومتی است.
رهبر انقلاب بارها فرمودند که صلح، زمانی عزتمند است که پس از مقاومت و از موضع اقتدار باشد، نه در اثر فشار، تطمیع یا فریب. مگر اتفاقی که افتاد چیزی جز این بود؟ آمریکا، اسرائیل و متحدان‌شان وقتی دیدند در عملیات «وعده صادق ۳» زمین‌گیر شدند، و فهمیدند ایران آماده عبور از مرزهای بازدارندگی است و جرئت هدف‌گیری مهم‌ترین پایگاه‌شان را دارد، خودشان پیشنهاد آتش‌بس دادند. باز هم ایران با هوشمندی پذیرفت که آتش‌بس یعنی توقف مشروط؛ نه صلح، نه سازش. آتش‌بس یعنی: «ما فعلاً نمی‌زنیم، اما اگر دست از پا خطا کنید، دوباره می‌زنیم.»
اما در همین لحظه حساس، اکانت‌هایی با ظاهر انقلابی، شروع کردند به حمله به دستگاه دیپلماسی، به مذاکره‌کنندگان و به چهره‌هایی مثل عراقچی. چرا؟ چون باید همبستگی ملی شکسته شود. چون دشمن از قدرت ایران در میدان، بیش از قدرتش در میز مذاکره می‌ترسد. این‌ها دارند همان کاری را می‌کنند که ترامپ و کارگرش نتانیاهو با B2 و F35 و بمب‌های چندتنی از پسش برنیامدند: «ایجاد شکاف بین ملت و حاکمیت.»
ایران با مقاومتش، الگویی جدید از آتش‌بس شرافتمندانه ساخت. آتش‌بسی نه با التماس، بلکه با قدرت. آتش‌بسی که نه از سر ترس، بلکه پس از تحمیل شکست به دشمن صورت گرفت.

دو پروژه و یک هدف

اما ضربه عمیق‌تری که این پروژه وارد می‌کند، نادیده‌گرفتن قدرت ملی در لحظه اوج آن است. درست در حالی که ملت ایران با انسجامی مثال‌زدنی در کنار نیروهای مسلح و محور مقاومت ایستاد و هیمنه رژیم صهیونیستی را شکست، ناگهان اکانت‌هایی پیدا شدند که حرف از «فریب»، «بازی خوردن» و «ضربه از درون» زدند.
این‌ها کاری را کردند که حتی رسانه‌های مواجب‌بگیر موساد هم از آن عاجز بودند: «تخریب غرور ملی از درون گفتمان خودی».
هدف آن‌ها نه عراقچی بود، نه مذاکرات؛ هدف، ایجاد چنددستگی بود. وقتی کاربر با پرچم سه‌رنگ، عکس شهید و اسم رمزی، توییت می‌زند که «ما ۲۰ سال خوردیم زمین!» این دیگر نقد نیست؛ این شلیک به حافظه جمعی مردم پیروز است. دشمن وقتی در میدان شکست می‌خورد، به روان مردم پناه می‌برد و حالا، این جنگ نرم، از دل توییتر، دقیقاً همین کار را می‌کند.
پروژه اول، عادی‌سازی ترور و جانشینی بود و پروژه دوم، تحقیر صلح و تخریب همبستگی ملی. این دو خط، هرچند ظاهری متفاوت دارند، اما یک هدف مشترک دارند: «تضعیف اقتدار ایران در ذهن مردم‌». وقتی تهدید مقامات عالی نظام را عادی و «قابل جایگزینی» نشان دهی و دستاوردهای جنگ را «قابل خیانت»، نتیجه‌اش جامعه‌ای بی‌هویت، ترس‌زده، دچار سرگیجه سیاسی و مستعد واگذاری است. در جنگ ترکیبی، نقاب‌ها بیش از مهمات می‌زنند و اینجاست که باید فرق بین تذکر حکیمانه و تخریب هدفمند را فهمید.

گزارش کامل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.