تاریخ : ۱۸:۴۴ - ۱۴۰۴/۰۳/۳۱
کد خبر : 209273
سرویس خبری : جهان شهر

سندروم غزّه در تهران؛ اسرائیل در بن‌بست یک جنگ بی‌پایان

نتانیاهو برای بقای سیاسی خود، رژیم را تا لبه‌ی پرتگاه کشانده است

سندروم غزّه در تهران؛ اسرائیل در بن‌بست یک جنگ بی‌پایان

اسرائیل اکنون وارد جنگی شده است که حتی نخبگان نظامی‌اش اذعان دارند «پایانی برای آن متصور نیستند». این همان سندرومی‌ست که پیش‌تر در نبردهای بی‌فرجام با غزّه تجربه شده بود: جنگ‌هایی با آغازهایی پرطمطراق و پایان‌هایی سراسر سردرگمی و سرافکندگی.

علی کعبی، خبرنگار: در میان هیاهوی تحلیل‌های رسمی و بیانیه‌های نظامی، اگر کسی اندکی دقیق‌تر به فضای مجازی اسرائیل و سخنان تحلیل‌گران سیاسی و امنیتی این رژیم گوش بسپارد، با پدیده‌ای روبه‌رو می‌شود که می‌توان آن را «سندروم غزّه» نامید؛ حالتی از آشفتگی راهبردی، فقدان افق سیاسی، و بی‌پاسخ‌ماندن پرسش‌های بنیادی درباره‌ی چرایی، چگونگی و فرجام این جنگ.
در هفته‌های اخیر، ده‌ها روزنامه‌نگار، تحلیل‌گر و حتی برخی از مقامات پیشین سیاسی اسرائیل در شبکه‌ی اجتماعی ایکس (توییتر سابق) از بن‌بست راهبردی دولت نتانیاهو پرده برداشته‌اند. این جنگ، برخلاف تصور عمومی، نه آغازی قدرتمند داشت و نه نشانی از پایان عزتمند در آن به چشم می‌خورد.
بحران معنا و هدف در میانه‌ی آتش، چالشی‌ست که نتانیاهو پاسخی برای آن ندارد.
در یکی از یادداشت‌های منتشرشده در رسانه‌های عبری، یک ژنرال پیشین ارتش اسرائیل اعتراف می‌کند که «اهداف جنگ با ایران» به‌طرز نگران‌کننده‌ای دچار تداخل و ابهام شده‌اند. آن‌چه در ابتدا با عنوان توقف برنامه‌ی هسته‌ای ایران آغاز شد، رفته‌رفته به رقابتی موشکی تبدیل شد و در نهایت، به شعار سرنگونی نظام سیاسی ایران ختم شد. این جابه‌جایی‌های پی‌درپی نه‌تنها راهبرد نظامی را از انسجام انداخته، بلکه اعتماد افکار عمومی اسرائیل را نیز به‌شدت تضعیف کرده است.
ابهام در توان نظامی اسرائیل برای پایان‌دادن به این جنگ، در دل توییت‌های اسرائیلی‌ها موج می‌زند.
در فضای مجازی، تحلیل‌گران صریحاً نوشته‌اند که ارتش اسرائیل نه توان فنی لازم برای انهدام زیرساخت‌های هسته‌ای ایران را دارد، نه قدرت تاب‌آوری در برابر جنگی فرسایشی و بلندمدت را. برخی حتی تصریح کرده‌اند که اگر آمریکا هم وارد این جنگ شود، باز هم بعید است بتوان در برابر کشوری با این وسعت، عمق راهبردی و توان بومی، دستاوردی قاطع به‌دست آورد.
با جامعه‌ای روبه‌رو هستیم که در مرز فروپاشی روانی قرار گرفته است.
بسیاری از توییت‌های این روزهای فضای عبری، به‌جای توصیف پیروزی در برابر دشمنی بیرونی، نمایی از واپاشی اجتماعی و اضطراب عمومی‌اند. از کارمندانی که نمی‌دانند فردا اداره تعطیل است یا نه، تا سرمایه‌گذارانی که سرگردانند که خروج از کشور را چه زمانی آغاز کنند. از هشدار نسبت به مهاجرت دسته‌جمعی پزشکان تا اعتراف صریح به این‌که اسرائیل دیگر ابزار روشنی برای کنترل و پایان‌بخشیدن به جنگ در اختیار ندارد.
یکی از کاربران با زبانی گزنده نوشته بود: «ما در ایران پیروز نخواهیم شد، همان‌طور که در غزّه پیروز نشدیم.» این جمله‌ی کوتاه، عصاره‌ی فروپاشی چشم‌انداز در میان نخبگان سیاسی و نظامی صهیونیسم است.
در میانه‌ی این سیلاب تحلیل‌ها، یک نکته بیش از همه برجسته است: نتانیاهو برای بقای سیاسی خود، اسرائیل را تا لبه‌ی پرتگاه کشانده است.
بسیاری از شهروندان خسته از جنگی فرسایشی باور دارند که نخست‌وزیر اسرائیل با کش‌دادن بحران، می‌کوشد محاکمه‌اش را به تعویق اندازد و از برگزاری انتخابات فرار کند. برای او، جنگ نه مسئله‌ای برای حل، که فرصتی برای بقاست.

آغازی بی‌پایان یا پایانی برای اسرائیل؟

اسرائیل اکنون وارد جنگی شده است که حتی نخبگان نظامی‌اش اذعان دارند «پایانی برای آن متصور نیستند». این همان سندرومی‌ست که پیش‌تر در نبردهای بی‌فرجام با غزّه تجربه شده بود: جنگ‌هایی با آغازهایی پرطمطراق و پایان‌هایی سراسر سردرگمی و سرافکندگی.
جنگ با ایران نه‌تنها موجب انسجام داخلی اسرائیل نشده، بلکه شکاف‌های اجتماعی را عمیق‌تر، ترس و تردید را فراگیرتر و ضعف‌های راهبردی این رژیم را عیان‌تر کرده است.
و این‌بار، نه با غزّه روبه‌رویند، نه با تحریم یا عملیات روانی می‌توان ایران را به عقب راند.
این‌بار، اسرائیل با واقعی‌ترین تهدید تاریخ خود روبه‌روست: فروپاشی از درون.