تاریخ : ۱۰:۲۸ - ۱۴۰۴/۰۳/۰۲
کد خبر : 207286
سرویس خبری : جهان شهر

وضعیت منطقه برای آمریکا و رژیم صهیونیستی فرصت است؟

دومینوی ۷ اکتبر همچنان می‌تازد

وضعیت منطقه برای آمریکا و رژیم صهیونیستی فرصت است؟

دیدگاه عمیق و فراگیری میان نخبگان سیاسی و نظامی در آمریکا و رژیم صهیونیستی شکل گرفته بر این مبنا که اوضاع کنونی منطقه به سمتی سوق یافته که مقاومت تضعیف شده و از این رو فرصتی کوتاه و بی‌مانند برای تغییر شدید اوضاع به وجود آمده است. 

دیدگاه عمیق و فراگیری میان نخبگان سیاسی و نظامی در آمریکا و رژیم صهیونیستی شکل گرفته بر این مبنا که اوضاع کنونی منطقه به سمتی سوق یافته که مقاومت تضعیف شده و از این رو فرصتی کوتاه و بی‌مانند برای تغییر شدید اوضاع به وجود آمده است. 
این دیدگاه پس از سقوط سوریه شکل گرفت و به‌سرعت توسط افراد شاخص جریان صهیونیسم از «بنیامین نتانیاهو» نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی تا «جرد کوشنر» داماد ترامپ و مشاور او در دولت اولش مورد بهره‌برداری قرار گرفت. 

با وجود تثبیت اوضاع و قدرت‌نمایی‌های ایران، یمن و لبنان اما همچنان نظری که پس از سقوط سوریه توسط مقامات آمریکایی و صهیونیستی به شکلی ذوق‌زده ابراز می‌شد، درحال تکرار است. «رابرت گیتس» وزیر دفاع اسبق آمریکا که در دولت دوم «جرج بوش» و دولت اول «باراک اوباما» این مسئولیت را برعهده داشت، در تازه‌ترین مصاحبه خود ضمن اذعان به بی‌ثمر بودن حمله نظامی به تأسیسات هسته‌ای ایران، ادعا کرده که «با توجه به تضعیف جایگاه ایران در منطقه در پی جنگ غزه و درگیری‌های رخ‌داده میان رژیم صهیونیستی، حماس و حزب‌الله، تنها فرصتی که برای یک توافق هسته‌ای با ایران وجود دارد، اکنون و از طریق مذاکرات عمان است.»

«بنی گانتز» وزیر دفاع اسبق و عضو سابق کابینه جنگ رژیم صهیونیستی نیز اخیراً با شرکت و سخنرانی در کنفرانس گروه «بِشِوَع» که در نیویورک برگزار شد، ادعا کرده که «در شرایط جدید منطقه و با وجود فرصت خوبی که برای تغییر راهبردی در منطقه به وجود آمده است، اسرائیل نباید فرصت عادی‌سازی روابط با لبنان و سوریه را از دست دهد.» او به نوعی خواستار ساختن پیروزی از دل شکست شده و اظهار کرده که «شکست ناشی از وقایع هفت اکتبر، دریچه‌ای برای فرصت‌های راهبردی در منطقه است.»

در سویی دیگر روزنامه الجمهوریه لبنان در گزارشی درباره عدم تمایل آمریکا برای اعمال فشار به رژیم صهیونیستی جهت پایبندی به آتش‌بسش با لبنان فاش کرد که هیئت‌ها و فرستادگان آمریکایی در اتاق‌های دیپلماسی تأکید دارند که «موج عظیمی از تحولات و تغییرات در خاورمیانه در راه است.» 

این روزنامه به نقل از یک مسئول ارشد آورده است: «به دلیل تحولات موجود در منطقه و فضای مساعد عربی، مجموعه‌ای از عوامل وجود دارد که به‌راحتی هرچه تمام‌تر به ایجاد تغییرات و تحولات در منطقه کمک می‌کنند. بر کسی پوشیده نیست که ذی‌نفع اصلی و شاید اولین ذی‌نفع آن، رژیم صهیونیستی است و «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا در سفر اخیر خود به حوزه خلیج‌فارس. اظهارات صریحی در این باره بیان کرد.»

این اخبار و اظهارات از آمریکا تا رژیم صهیونیستی نشان می‌دهد مجموعه ائتلاف واشنگتن - تل‌آویو به هر دلیل و با استدلال‌هایی که دارد، موقعیت کنونی را «فرصت» تشخیص داده و درحال تبلیغ آن است. بااین‌حال به نظر می‌رسد چنین دیدگاهی بیشتر یک‌جانبه‌نگری نسبت به تمام صحنه ماجراست. ترامپ که پس از سقوط سوریه بر سر کار آمد، حملات بر یمن را با هدف تبدیل تحولات سوریه به یک موج برای سقوط سنگر‌های مقاومت در منطقه کلید زد اما نه‌تنها به اهداف خود نرسید، بلکه با ناکامی دوگانه طلایی خود از جنگ جهانی دوم تاکنون یعنی «بمب‌افکن‌های سنگین - ناو‌های هواپیمابر» در وادارکردن یمن به عقب‌نشینی و نابودی استحکامات نظامی آن، مواجه شد. 

با قضایای یمن و دیگر تحولات، سران آمریکا و رژیم باید پی به ضعیف‌بودن استدلال خود می‌بردند، اما عدم بروز نشانه‌های آن حداقل از لحاظ رسانه‌ای، حکایت و احتمالات دیگری را مطرح می‌کند؛ تحولات رخ داده ازجمله ناکامی در یمن به‌اندازه کافی برای تغییر تصورات آمریکا و رژیم کافی نبوده و یا آن‌ها به‌راحتی قادر به عبور از سرخوشی ناشی از سقوط سوریه نیستند. از سوی دیگر آن‌ها بر جنبه‌های تبلیغی نیز تکیه دارند تا بتوانند ضعف را به محور مقاومت القا کنند. برای فهم آنکه آیا وضعیت کنونی منطقه یک فرصت برای آمریکا و رژیم صهیونیستی است باید نگاهی جامع‌نگرانه داشت. در شرایطی که چین بی‌محابا در عرصه‌های قدرت پیش می‌تازد و رژیم صهیونیستی طی 19 ماه اخیر با فرسایش عناصر قدرت خود مواجه بوده، دریچه فرصتی که ادعا می‌شود، در انتظار این ائتلاف نیست. 

تحول در روابط آمریکا با رژیم صهیونیستی
هنگامی که صحبت از تحول در روابط واشنگتن و تل‌آویو می‌شود، برداشت‌های تقلیلی یا حداکثری دردسرسازند. در هر تغییری، تمام عناصر و ویژگی‌ها تغییر نمی‌کنند، بلکه میزان قابل‌توجهی از جابه‌جایی می‌تواند تغییر نام گیرد آن هم درحالی‌که اکثریت ویژگی‌های قبلی باقی‌مانده‌اند، بنابراین هنگامی که از تغییر و افول جایگاه رژیم صهیونیستی در آمریکا صحبت می‌شود، این مسئله به معنای ر‌هایی تل‌آویو نیست. در تحلیل‌ها نباید پدیده رژیم صهیونیستی با موردی مانند نظام جمهوری افغانستان سنجیده شود. 

در تابستان سال 1400 (2021) نظام سیاسی افغانستان در حین حضور نظامیان آمریکایی در خاک این کشور و تمایل واشنگتن به حفظ قدرت در کابل با وجود توافقنامه 2020 که طالبان را در قدرت شریک می‌کرد، فروپاشید تا قدرت به طور کامل در اختیار گروه مخالف قرار گیرد. این درحالی است که برخلاف اوضاع افغانستان، رژیم صهیونیستی همچنان نیرویی برای جنگیدن دارد و مانند نظام سیاسی سابق افغانستان و ارتش آمریکا به نقطه «شکست نهایی» نرسیده است. از سوی دیگر اگر افغانستان و نظام سیاسی این کشور دارای لابی کاملی در آمریکا نبود، صهیونیست‌ها و یهودیان قدرت قابل‌توجهی در این کشور دارند. 

آنچه درباره تحولات کنونی باید مدنظر قرار گیرد، موقعیتی مابین وضعیت پیشین یعنی اولویت بودن رژیم در منطقه و توصیفات حداکثری مبتنی بر رهاشدن تل‌آویو توسط واشنگتن است. اعلام آغاز مذاکرات هسته‌ای با ایران و توافق آتش‌بس با یمن که هر دو غافلگیرانه و از طریق رسانه‌ها به اطلاع مقامات صهیونیست رسید، عدم سفر ترامپ به فلسطین اشغالی در جریان تور منطقه‌ای خود و تکرار آن توسط معاون او بخشی از اتفاقات متعدد و سریالی در رابطه میان 2 دولتند. 

پس از آنکه «پیت هگست» سفر خود را به سرزمین‌های اشغالی لغو کرد، «دی ونس» معاون رئیس‌جمهور نیز اعلام کرد نمی‌تواند به فلسطین اشغالی سفر کند. او دلایل تدارکاتی و مسائل ساده خانوادگی را دلیل این تصمیم دانست. ونس در واکنش به خبر‌هایی که ادعا می‌کردند او به دلیل تشدید عملیات نظامی رژیم در غزه سفر خود را به سرزمین‌های اشغالی لغو کرده، گفته بود: «به نظر من این موضوع زیاد بزرگ شده است. من خود گزارش‌ها را ندیده‌ام، بنابراین نمی‌خواهم در مورد جزئیات صحبت کنم. اما دلیل ساده این است؛ ما به سفر به اسرائیل فکر کردیم، همچنین به بازدید از چند کشور دیگر که رئیس‌جمهور مایل است در ماه‌های آینده به آنجا بروم. از نظر لجستیکی، مسائل ساده‌ای مانند این که اگر چند روز دیگر را خارج از کشور بگذرانیم، چه کسی از بچه‌هایمان مراقبت می‌کند، کار را سخت می‌کرد.»

اینکه معاون رئیس‌جمهور از نگهداری مسائل تدارکاتی و امنیتی گرفته تا نگهداری از کودکانش را دلیل لغو سفر خود، آن هم در شرایطی که یکی از اصلی‌ترین متحدان آمریکا گرفتار وضعیت وخیمی است، معرفی کند، حکایت از پیچیده بودن اوضاع دارد. هرچند ونس تلاش کرده اتفاق رخ داده را عادی جلوه دهد اما به‌دشواری می‌توان آن را جدای از حرکت پیشین رئیس‌جمهور و وزیر دفاع تلقی کرد.

 در برخی مواقع ایجاد حساسیت بر یک موضوع می‌تواند منجر به برداشت‌های اشتباه شود و این مسئله است که ونس نیز به‌نوعی به آن اشاره کرده است، اما تحولات کنونی به شکل زنجیره‌ای به وجود آمده‌اند. شاید در دوره‌های گذشته لغو سفر مقامات آمریکایی به رژیم صهیونیستی بار‌ها صورت گرفته و به دلیل عادی بودن اوضاع، خدشه‌ای به آن‌ها وارد نشده است، اما نمی‌توان با اتکا به برخی تردید‌ها، همانند ونس ادعا کرد اوضاع عادی است. وقایع کنونی شباهت کمی با اوضاع پیشین دارد. 

آمریکا از چین احساس خطر دارد به‌گونه‌ای که پیش از این هرگز نداشته است؛ یک‌سوم تولید جهان در چین انجام می‌شود درحالی‌که این میزان، از مجموع حجم تولید رتبه‌های دوم تا پنجم که آمریکا، ژاپن، آلمان و هند را شامل می‌شوند بیشتر است. از سوی دیگر چینی‌ها از نظر نظامی نیز رشد بی‌سابقه‌ای داشته‌اند. 

 گفته می‌شود نرخ تولید جنگنده نسل پنجم جی-20 چین از 100 فروند در سال فراتر رفته و درحال نزدیک شدن به نرخ تولید سالانه 156 فروندی اف-35 است که برای آمریکا و متحدان درحال تولید است. چینی‌ها همچنین درحال آزمایش دو نمونه جنگنده نسل ششم بوده و جنگنده‌های نسل چهارمشان در درگیری اخیر میان هند و پاکستان، بین سه تا پنج جنگنده هندی را شکار کرده‌اند. گفته می‌شوند جنگنده جی-10 سی ساخت چین چند جنگنده‌ مانند رافائل و میراژ ساخت فرانسه، سوخو-30 و میگ-29 ساخت روسیه را ساقط کرده است. 

 درحالی‌که چین به پیش می‌تازد و سرعت باورنکردنی رشدش همچنان درحال افزایش است، آمریکا فرصت کمتری برای توجه به خواسته‌های تل‌آویو گرفتار در غرب آسیا دارد. اگر رژیم صهیونیستی به دلیل حضور چند میلیون یهودی در آمریکا لابی قدرتمندی در این کشور دارد، اروپایی‌ها به دلیل حضور ده‌ها میلیون مهاجر در این کشور باید لابی قدرتمندتری داشته باشند، اما با تمام این تفاصیل، واشنگتن به نفع تمرکز بر شرق آسیا درحال کاهش تعهدات و توجه خود به اروپاست. اگر این اتفاق برای اروپا رخ داده، تکرارش درباره رژیم صهیونیستی آسان‌تر است. 

آمریکا قاره سبز را ر‌ها نکرده و قرار نیست به طور کامل آن را تخلیه کند، اما توجهش به این قاره دیگر همانند سابق نیست. در خصوص تل‌آویو نیز این اتفاق رخ خواهد داد. در این باره اظهارات «یاکی دایان»، کنسول سابق رژیم صهیونیستی در شهر لس‌آنجلس، در گفت‌وگو با رادیو ۱۰۳ اف‌ام معاریو می‌تواند گویا باشد. او در واکنش به خبر مطبوعات مبنی بر تهدید ترامپ به رهاکردن رژیم صهیونیستی در صورت تداوم جنگ غزه گفته که «این‌طور نیست که ایالات متحده درحال کنارگذاشتن و رهاکردن اسرائیل باشد ولی ترس بزرگ این است که آمریکا علاقه خود را به جنگ از دست بدهد و ما را در این کارزار نظامی با همه پیامد‌هایش تنها بگذارد.» 

رهاکردن رژیم صهیونیستی می‌تواند به تضعیف فوری و شدید آن و حتی فروپاشی‌اش منجر شود اما دایان معتقد است واشنگتن این کار را نمی‌کند اما تنها گذاشتن تل‌آویو در برابر پیامد تحولات و جنگ محتمل است؛ اتفاقی که در جنگ یمن رخ داد و ترامپ در ازای توقف حملات صنعا به کشتی‌ها، عملاً دست آن را برای حمله به سرزمین‌های اشغالی بدون واکنش آمریکا باز گذاشت. بااین‌حال همه ویژگی روابط طرفین دستخوش تغییر نشده است.

«آدام بوهلر»، فرستاده ویژه ایالات متحده در امور اسرا، روز دوشنبه در نشست خبری «جروزالم پست» در نیویورک، ضمن نزدیک توصیف‌کردن توافق آتش‌بس تأکید کرد که یکی از دلایل نزدیکی به توافق در حال حاضر، تشدید عملیات نظامی در غزه توسط ارتش رژیم صهیونیستی و فعالیت‌های میدانی آن‌ها است. او به‌صراحت گفت موفقیت عملیات‌های ارتش این رژیم در غزه سبب می‌شود نمایندگان آمریکا در مذاکرات دست برتری نسبت به حماس داشته باشند. بوهلر همچنین در واکنش به انتقادهای اروپا از رژیم صهیونیستی گفت: «اگر من نماینده یک کشور اروپایی بودم، در مورد نحوه انتقاد از اسرائیل بسیار حساسیت داشتم.» 

این اظهارات آن هم از سوی فردی که به دلیل مذاکره مستقیم با حماس مورد انتقاد شدید صهیونیست‌ها قرار گرفته بود، نشان می‌دهد کماکان جنبه‌های مهمی از روابط میان واشنگتن و تل‌آویو باقی مانده است. 

دوره اشغالگری موفق صهیونیست‌ها گذشته است
آمریکا در جنگ جهانی اول در کنار متفقین می‌جنگید و تنها آلمان را به‌عنوان دشمن پیش روی خود داشت، اما علی‌رغم پیروزی، موفق به اشغال این کشور نشد. در جنگ جهانی دوم، قدرت آمریکا به اوج رسید و این کشور آلمان را همراه با متحدان و ژاپن را به‌تنهایی اشغال کرد.
با این وجود، بلافاصله پس از جنگ، این توانایی که به اوج رسیده بود رو به افول رفت. طی جنگ کره که از سال ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۳ جریان داشت، آمریکایی‌ها مناطق وسیعی از کره شمالی را اشغال کرده و به مرز با چین رسیدند، اما سرانجام شکست خوردند.

در جنگ‌های «هند و چین» نیز که در کشورهایی مانند لائوس، کامبوج و مشهورتر از همه ویتنام درگرفته بود، آمریکایی‌ها همچنان از اشغال موفق مناطق تحت تصرف بازمانده و در نهایت مناطق تثبیت‌شده در ویتنام جنوبی را نیز در سال ۱۹۷۵ از دست دادند. در دو جنگ افغانستان و عراق هم اشغال آمریکایی‌ها شکست خورد.
این روند برای روس‌ها نیز تکرار شده است. آن‌ها که زمانی امپراتوری‌های وسیع تزاری و شوروی را در اختیار داشته و آن را در قالب بلوک شرق تا قلب اروپا پیش راندند، در اوایل فروپاشی شوروی درگیر بحران چچن شده و هم‌اکنون نیز در جنگ اوکراین، ماشین جنگی‌شان در جنوب اوکراین متوقف شده است.

این روند نشان می‌دهد سیر و ظرفیت اشغالگری دولت‌ها زمانی به اوج رسیده و سپس فروکش می‌کند؛ چه اینکه علاوه بر تحولات داخلی قدرت تجاوزگر، تحولات جهانی نیز مهم‌اند به‌گونه‌ای که در عصر حاضر تمام تهاجمات قدرت‌ها به کشورهای دیگر به‌منظور اشغال شکست خورده و یا به نتایج نسبی رسیده است.
صهیونیست‌ها پیش از تأسیس موفق به نفوذ در فلسطین شده و به‌مرور بر متصرفات خود افزودند. در زمان تأسیس رژیم، آن‌ها از فرصت اعلام رسمی تأسیس به‌عنوان بهانه و پوششی برای پیش‌روی بیشتر بهره گرفته و سرزمین‌های خود را گسترش دادند. نقطه اوج و پیش‌روی تکرار نشدنی صهیونیست‌ها جنگ ۶ روزه ۱۳۶۷ بود که آن‌ها در دومین اشغال موفق شبه‌جزیره سینا، این تصرف را تثبیت کردند. بلندی‌های جولان، کرانه باختری و نوار غزه نیز به اشغال آن‌ها درآمد.

این روند اما به‌مرور از سال ۱۹۷۳ تضعیف شد. حمله مصر به رژیم در این سال و شکل‌گیری جنگی که با نام‌های رمضان، اکتبر و یوم کیپور شناخته می‌شود، باعث شد صهیونیست‌ها و آمریکا دریابند تثبیت در سینا نشدنی است. در نتیجه، طی دهه ۱۹۸۰ میلادی ذیل توافق کمپ دیوید، حضور نظامی و جمعیتی صهیونیست‌ها در شبه‌جزیره سینا برچیده شد. دو دهه بعد، در سال ۲۰۰۰ صهیونیست‌ها جنوب لبنان را هم تخلیه کردند. در سال ۲۰۰۵ این اتفاق در غزه و مناطقی از شمال کرانه باختری رخ داد.
صهیونیست‌ها در همان سالی که شبه‌جزیره سینا را تخلیه کردند، جنوب لبنان را به تصرف خود درآوردند، اما احساس می‌کردند از نظر نظامی کار درستی انجام داده و با بستن یک جبهه، توانایی تمرکز بر جبهه‌ای دیگر را به دست آورده‌اند.

اشتباه آن‌ها اما این بود که متوجه نشدند خروج‌شان از سینا بر اثر «فشار مبتنی بر روند» شکل گرفت و این قضیه آن‌گونه که صهیونیست‌ها اتوکشیده و با اعتماد به نفس ادعا می‌کردند، یک خروج تاکتیکی برای تمرکز بر دشمن دیگر و فوری نبود.

در حال حاضر، صهیونیست‌ها بدون توجه به روندی که طی چند دهه اخیر در آن قرار گرفته‌اند و جهان نیز بر این مبناست، به اشغالگری بازگشته‌اند. تلاش برای اشغال مناطقی از غزه، جنوب لبنان و جنوب سوریه در این راستا قرار دارند. مهم آنکه اشغال تمام این مناطق بدون تثبیت جمعیتی صورت گرفته و بیشتر از آنکه پایگاهی نظامی باشند، جبهه‌هایی مخاطره‌آمیز به حساب می‌آیند. جبهه غزه فعال، جبهه لبنان نیمه‌فعال و جبهه سوریه غیرفعال است، اما استفاده از واژه جبهه به این معناست که درگیری حتی در بخش‌های غیرفعال نیز محتمل است.
صهیونیست‌ها می‌خواهند این‌گونه تصویر‌سازی کنند که در برابر فرصتی همانند دهه‌های ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ قرار گرفته‌اند، اما اگر دستاوردهای آن دوره با صرف چند روز یا چند هفته در ابعاد بزرگ به‌دست می‌آمد و حداقل برای چند دهه قابل حفظ بود، تل آویو با ۱۹ ماه جنگ به جز مناطقی کوچک و حاشیه‌ای چیزی کسب نکرده و تثبیت آن‌ها نیز محل تردید است.

متن کامل این گزارش را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.