تاریخ : ۱۶:۵۹ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۴
کد خبر : 206197
سرویس خبری : فرهنگ و هنر

یک‌سوم اکران در اختیار انیمیشن‌ها

از این خبر خوشحال باشیم

یک‌سوم اکران در اختیار انیمیشن‌ها

سینمای کودک در سال جاری با استقبال چشمگیری روبه‌رو شده و سه اثر پرفروش در مجموع بیش از ۴۰ میلیارد تومان فروش داشته‌اند. این رشد نشان‌دهنده توجه خانواده‌ها به محصولات سینمایی مناسب کودکان است، اما همچنان چالش‌هایی در زمینه قصه‌پردازی و برندینگ باقی مانده است.

اگر به جدول اکران امسال نگاهی بیندازید، با سه اثری مواجه می‌شوید که مجموع فروششان در اکران 40 میلیارد تومان را رد و از 600 هزار مخاطب عبور کرده است. این یعنی سینمای کودک پس از «دایناسور» و «موسی کلیم‌الله»، رتبه سوم بیشترین متقاضی را برای پرده داشته است. «پسر دلفینی 2» و «رؤیاشهر» دو انیمیشن حاضر در جدول فروش (یکی در جایگاه پنجم و دیگری نهم) و «بامبولک» به عنوان تنها محصول سینمای کودک (در جایگاه ششم) نمایندگان قشر زیر 15 سال در چرخه اکران هستند و بخشی از تقاضای خانواده‌ها را در سینما تأمین می‌کنند. آنچه از وضعیت انیمیشن‌های چرخه اکران می‌توان دریافت کرد، این است که اوضاع از نظر تکنیک در وضعیت مطلوبی قرار دارد و به شکل مشهودی هر دو اثر انیمیشنی پیشرفت‌های چشمگیری در این حوزه داشته‌اند؛ اما از جهات دیگر، مسئله قصه، فیلمنامه و برندینگ هنوز پابرجاست و آثار قدرتمند، بازار را به خاطر در نظر نگرفتن جامعه مخاطب از دست می‌دهند.
اگر سینمای کودک را کنار بگذاریم و نمره قبولی به آن بدهیم، با نگاهی به بخش نوجوان سینما، اصلاً با بازار آبادی طرف نیستیم؛ تقریباً با گذشت دو ماه از آغاز سال نو، هیچ عصر نوجوانی روی پرده نرفته و انیمیشن‌ها و محصولات سینمای کودک و نوجوان همگی برای بازه سنی 3 تا 15 سال است. این یعنی سینمای ایران با نادیده گرفتن بخشی از نسل زد و آلفا، بی‌محابا به سمت مخاطب کودک می‌رود، مخاطب کودکی که حالا می‌توان با جرئت گفت، گوشش به کاراکترهای ایرانی کم و بیش آشناست. در گزارش امروز «فرهیختگان» به سه اثر اصلی سینمای کودک در اکران این روزها می‌پردازیم.

رؤیاشهر؛ یک قدم رو به جلو
بچه‌های قهرمانی که شهر را نجات می‌دهند. این روایت تک‌خطی شاید ایده اصلی تعداد کثیری از آثار کودک و نوجوان در چند سال اخیر باشد. اینکه یک ایده مدام تکرار می‌شود و در بستر مکانی و زمانی مختلف نمود پیدا می‌کند، نشان می‌دهد شاید آثار انیمیشنی نیاز به نگاهی دوباره به مسئله فیلمنامه و تولید قصه‌های تازه داشته باشند و تنها به رشد تکنیکی قائل نشوند. یکی از همین انیمیشن‌هایی که با ایده تک‌خطی بالا آمده و اتفاقاً رشد تکنیکی جدی‌ای هم داشته، «رؤیاشهر» است. اثر قبلی کارگردان این اثر، یعنی «بنیامین»، در حقیقت حاصل یک کسب و کار خانوادگی بود و تقریباً از هیچ به جشنواره فجر سی‌وهفتم رسید. «بنیامین» آغاز راه استودیو آینده‌نگار بود و تیم سازنده پس از موفقیت حدود 6 میلیارد تومانی آن به سراغ ساخت اثر جدیدی رفتند، با این تفاوت که دیگر نمی‌شد با استانداردهای گرافیکی «بنیامین» با آثار سه‌بعدی قدرتمند بازار همچون «پسر دلفینی» رقابت کرد. اما داستان «رؤیاشهر» چیست؟ انیمیشن «رؤیاشهر» قصه نوجوانی به نام «آرات» است که رویای قهرمانی در سر دارد و همراه با دوستانش به سفری ماجراجویانه برای یافتن راز ساخت شهرِ رویایی می‌رود. شاید در نگاه اول این ایده تک‌خطی در نسبت با باقی آثار انیمیشنی حال حاضر چندان جدید به نظر نرسد، اما نکته اصلی «رؤیاشهر» در متن قصه نیست، در سطح تکنیکی است که این اثر به دست آورده.
به شکلی مشخص، «رؤیاشهر» از نظر تکنیکی در نسبت با «بنیامین» یک موفقیت چشمگیر به حساب می‌آید. حرکت‌ها روان‌تر شده و بازتاب نور بر روی کاراکترها قابل توجه است. در خط قصه هم سازندگان اثر از روایت یک قصه تاریخی فاصله گرفته‌اند و به سمت روایت فانتزی رفته‌اند. همه این اتفاقات در وهله اول مطلوب به نظر می‌رسد. همچنین حضور «رؤیاشهر» به عنوان سومین پویانمایی به اکران رسیده از جشنواره فجر چهل و سوم نشان می‌دهد‌ فجر هم توانسته پس از چند سال تأخیر، محصولاتش را به بازار اصلی برساند و به جای آنکه سهمیه‌اش را به تلویزیون بفروشد، به دنبال مخاطب بگردد. در نگاه نخست، ساخته شدن اثری مثل «رؤیاشهر» اتفاق مثبتی برای تیم تولید آن است و فروش سه و نیم میلیاردی آن، آن هم پس از حدود 11 روز اکران نشان می‌دهد، تیم «رؤیاشهر» می‌تواند نسبت به شکستن رکورد قبلی خود نسبتاً مطمئن باشد. البته «رؤیاشهر» تا نزدیک شدن به رکورد تعداد مخاطب در سینماها هنوز فاصله‌ای جدی به نظر می‌رسد و عبور از 500 و 600 هزار مخاطب هنوز برایش دور از دسترس به نظر می‌رسد.
سوای همه این موفقیت‌ها، به نظر می‌رسد سازندگان «رؤیاشهر» اگر می‌خواهند اثرشان را از بازار ایران فراتر ببرند، باید به فکر تغییراتی جدی در شکل و شیوه کار باشند. اصولاً دیگر استفاده از تکنیک دو بعدی یا سه بعدی در سینمای کنونی انیمیشن اولویت ندارد و مسئله اصلی قصه و داستان جذاب است. برنده شدن انیمیشن‌های دوبعدی و ترکیبی (ترکیبی از دو بعدی و سه بعدی و البته استاپ موشن‌ها) نشان داده صرف نزدیک شدن به کیفیت سه بعدی نیست که یک انیمیشن را در عرصه بین‌الملل مطرح می‌کند. مسئله اصلی درباره داستان و موضوعاتی است که یک انیمیشن به آن می‌پردازد. اینکه سازندگان «رؤیاشهر» به دنبال مدل‌های موفقی چون ابرقهرمان کودک و نوجوان می‌روند، قطعاً دغدغه خوبی دارد، اما مسئله این است که آیا مخاطب بین‌المللی و فرامنطقه‌ای هم از این انیمیشن‌ها استقبال خواهند کرد؟ انیمیشن‌هایی که با توجه به تلاش‌ها و پشتکارشان، با ورود به اکران‌های بین‌المللی می‌توانند حجم فروش عظیمی را نصیب خود کنند.
اگر سازندگان «رؤیاشهر» خواستار ساختن اثری برای نسل آلفا هستند، باید جدای از خلاقیت در محتوا و فرم روایی، از فرم کلیشه‌ای تبلیغات فاصله بگیرند و به پخش تیزر قانع نشوند. اگر بناست بنیادها و نهادهای حاکمیتی کنار چنین انیمیشن‌هایی قرار بگیرند، باید فکری هم برای تبلیغ کاراکترهای آن‌ها بکنند، کاراکترهایی مانند «آرات» که می‌توانند بازار مؤسساتی تازه قوت یافته‌ای مثل آینده‌نگار را به کمپانی‌های بزرگ انیمیشن‌سازی منطقه‌ای بدل کنند. اتفاقی که تاکنون و بعد از حدود دو هفته اکران برای «رؤیاشهر» نیفتاده است. اینکه آینده‌نگار بتواند بعد از سه سال، اثر دیگری را به اکران برساند، قطعاً اتفاق خوبی است، اما اتفاق بهتر آن است که فاصله زمانی میان فرایند تولید و توزیع این آثار هر چه سریع‌تر کوتاه‌تر شود و از صرف یک کسب و کار خانوادگی و با حمایت‌های جسته و گریخته به شرکت‌های با سرمایه‌های بین‌المللی بدل شوند.

پسر دلفینی؛ در جست‌وجوی دنباله‌سازی
«پسر دلفینی» چیزی بیش از یک اتفاق بود. اثری که با بازاریابی درست بین‌المللی و البته با تکنیک قابل تحسینش توانست به حدود یک میلیون مخاطب نزدیک شود. سازندگان «پسر دلفینی» در نسخه دوم آن دست به اقدام قابل توجهی زدند و فاصله توزیع تا اکران را تا حد ممکن کاهش دادند که این امر نشان می‌داد تیم سازنده منطق کاراکترسازی را یاد گرفته‌اند و مانند کمپانی‌های بزرگ به دنبال دنباله‌سازی هستند. موفقیت «پسر دلفینی» در فجر چهل‌وسوم و اکران این انیمیشن هم در نوروز، همه چیز را برای آنکه اوضاع بر وفق مراد همدانی و خیراندیش (تهیه‌کننده و کارگردان «پسر دلفینی») باشد، پیش برد و حتی رکورد فروش «پسر دلفینی یک» را با 23 میلیارد و 600 میلیون تومان، نسخه دوم این انیمیشن در اکران داخلی شکست. با این حال، اگر بخواهیم با عدد و رقم بحث کنیم، انتظارات از تیم سازنده این اثر بیشتر بود. وقتی همه چیز را روی کاغذ می‌آوریم و سعی می‌کنیم با عدد و رقم این انیمیشن را تحلیل کنیم، انیمیشن ایرانی هنوز فاصله‌ای بسیار زیاد با نسخه اول خود دارد. اینکه اثر از نظر کیفیت بصری و دیجیتالی رشد داشته، کاملاً مشهود است، اما توقعی که از «پسر دلفینی» برای دنباله آن حداقل در تبلیغات می‌شد، بسیار بیشتر از آنچه بود که صورت پذیرفت. در حقیقت، تنها اتکا کردن به تبلیغات تلویزیونی و ساختن چند کلیپ یک یا چند دقیقه‌ای در بستر فضای مجازی برای چنین اثری که می‌خواهد فروش بین‌المللی (نزدیک به) 2 میلیون دلاری خود را چند برابر کند، چندان مطلوب نیست و برای چنین انیمیشنی آورده ندارد.
در حقیقت، این انیمیشن برای تبلیغات، فراتر از آنچه در نسخه اول ترتیب داده بود، خلاقیتی نداشت. نسخه اول «پسر دلفینی» در تبلیغات روی کیفیت فنی خود و موسیقی اثر متمرکز شد و در نسخه دوم هم دقیقاً همین کار را تکرار کرد. این در حالی است که اگر روی ادامه داستان و تعلیق‌های قصه و شخصیت‌های جدیدش مانور می‌داد، قطعاً وضعیت بهتری در گیشه پیدا می‌کرد و مخاطب بیشتری را جذب می‌کرد.
شاید این جمله زیاده‌روی باشد، اما «پسر دلفینی» در نسخه دوم تا حدودی بازار را دست‌کم گرفت و البته دچار بحران مسافرت‌های نوروزی شد و نتوانست آن‌طور که باید از میزان استقبال نوروزی استفاده کند. مجموعه این اتفاقات حاصلش شده، حدود 2 ماه اکران و 330 هزار مخاطب. البته همین رقم تعداد مخاطب هم در نسبت با 224 هزار مخاطب «پیشمرگ» و 341 هزار «فروش رها»، یک دستاورد مهم است، اما قطعاً با 917 هزار نفر مخاطب «پسر دلفینی 1» فاصله‌ای جدی دارد. البته هنوز برای این انیمیشن فرصت باقی است و می‌تواند با یک استراتژی تبلیغاتی بهتر، مخاطب بیشتری را به سینماها بکشاند و یا برای اکران بین‌المللی ترتیبی تازه را در دستور کار قرار دهد.
با تمام این تفاصیل، شاید بد نباشد سازندگان «پسر دلفینی» نگاهی هم به مخاطبان بالای 13 سال داشته باشند و به فکر تولید اثر برای نوجوانان هم بیفتند؛ اقدامی که به نظر ریسکش در بازار ایران بالا باشد، اما در صورت به وقوع پیوستن، ایران هم وارد بازار تولیدکنندگان انیمیشن برای نوجوانان در جهان می‌شود و از طرفی دیگر، مخاطب خردسالی که «پسر دلفینی» را در سینما دیده، کم‌کم نام کمپانی «آسمان خیال» (کمپانی تولید «پسر دلفینی») برایش جا می‌افتد.

 بامبولک؛ برای نسل آلفا مانده در خاطرات دهه 80
اینکه «بامبولک» می‌تواند به فروش 14 میلیاردی برسد، نشان می‌دهد پدر و مادرها تا چه میزان به دنبال اثری قابل تماشا در سینماها می‌گردند. درحقیقت، دو اثر «بامبولک» و «بامبالا» از نظر فرمی و هزینه‌های تولید عروسک در حد و اندازه‌های نمونه‌های بین‌المللی نیستند و برخلاف صنعت انیمیشن در ایران که سعی دارد به خط تکنولوژی نزدیک شود، «بامبولک» همین کار را هم انجام نمی‌دهد. با این حال، داستان و سوژه هر دوی این آثار مهم است، هم «بامبالا» و هم دنباله آن «بامبولک». البته نباید این نکته را فراموش کرد که سوژه‌های مشابه این دو اثر پیش از این در کارهای حسین قناعت و سهیل موفق و حتی آثار پرمخاطب دهه‌های 70 و 80 کودک و نوجوان دیده می‌شد؛ آثاری که با تمرکز بر شکاف میان کودکان، والدین و زندگی مدرن، قصه‌های خود را از زاویه دید کودکان روایت می‌کردند. تمام این اتفاقات باعث شد «بامبالا» در جشنواره کودک و نوجوان اصفهان بر سر زبان‌ها بیفتد و حتی پروانه زرین بهترین کارگردانی برای «بامبولک» به آرش معیریان برسد. با تمام این تفاسیر، نمی‌شد چندان انتظاری از «بامبولک» داشت و به نظر همان که بتواند حدود 200 هزار مخاطب «بامبالا» را تکرار کند، برای این اثر یک دستاورد محسوب می‌شد؛ اما «بامبولک» با قرار گرفتن در اکران نوروز، توانست رکورد نسخه اول خود را بشکند و به حدود 230 هزار مخاطب نزدیک شود. «بامبولک» حتی جایگاه بهتری نسبت به «پیشمرگ» و «عینک قرمز» پیدا کرد و در جایگاه ششم جدول فروش قرار گرفت.
«بامبولک» و «بامبالا» با آنکه محصول یک تهیه‌کننده و یک بنیاد سینمایی هستند و به نوعی دنباله یکدیگر محسوب می‌شوند، اما از جهات مختلف فرمی و حتی کارگردانی و عروسک با یکدیگر متفاوتند. در نگاه اول شاید «بامبولک» عیاری در نسبت با «بامبالای» سید حاتمی آنچنان تغییرات و دستاوردهای تکنولوژیک خاصی نداشته باشد، اما حضور این اثر در زمان و مکان درست از اکران باعث شد بخشی از مخاطبان نوروزی به اثر عروسکی اقبال نشان دهند. با این حال، نمی‌توان «بامبولک» و «بامبالا» را ادامه کارهای عروسکی دهه‌های 60، 70 و 80 دانست. واقعیت این است که اثر معیاریان خیلی هم برای بچه‌ها نیست و بیشتر مخاطبش بزرگسالان و والدین است. داستان «بامبولک» درباره آرزوها و خواسته‌های صاف و صادقانه یک دختر به نام «نعنا» است که آرزوی داشتن یک خواهر یا برادر را در سر می‌پروراند. او در خانواده‌ای زندگی می‌کند که به شدت احساس تنهایی می‌کند و تمام دغدغه‌اش این است که بتواند یک خواهر یا برادر داشته باشد. در این شرایط، «نعنا» وارد یک مهدکودک می‌شود که از قابلیت‌های خاصی برای آموزش‌وپرورش کودکان برخوردار است. این قابلیت‌ها با حضور «نعنا» شکل خاصی به خود می‌گیرند و درنهایت منجر به ورود موجودی به نام «بامبولک» به دنیای او می‌شوند. «بامبولک» موجودی است که دیگران نمی‌توانند او را ببینند و تنها کودکان قادر به درک و مشاهده‌اش هستند.
چنین اثری شاید در نگاه اول یک اثر استراتژیک به حساب بیاید، اما می‌توان پیش‌بینی کرد در برندسازی آنچنان هم موفق نخواهد بود و با توجه به بالا رفتن کیفیت آثار عروسکی در پلتفرم‌های جهانی، «بامبولک» با این سر و شکل نمی‌تواند ظرفیت دنباله‌سازی و عرضه بین‌المللی داشته باشد. با این حال، باید دید آیا بهروز مفید «بامبولک» را به یک اثر موفق دیگر در حوزه کودک و نوجوان پیوند خواهد زد یا این پایان یکی دیگر از عروسک‌هایی است که در سال‌های اخیر ظهور کرده‌اند و بدون تبلیغات و برندسازی به پایان رسیده‌اند.