تاریخ : ۱۲:۵۰ - ۱۴۰۴/۰۲/۰۳
کد خبر : 205608
سرویس خبری : جهان شهر

گزارشی از ظلم سیستماتیک اسرائیل با زندانیان فلسطینی

وقتی مُرد، خبرم کنید!

گزارشی از ظلم سیستماتیک اسرائیل با زندانیان فلسطینی

در تابستان ۲۰۲۴، سازمان حقوق بشری بتسلم گزارشی بر پایه روایت ۵۵ فلسطینی منتشر کرد که پس از حمله ۷ اکتبر بازداشت شده بودند. این افراد پس از آزادی، از تجربه‌های تکان‌دهنده خود در زندان‌های اسرائیلی گفتند.

پوریا سلطانی‌زاده: در تابستان ۲۰۲۴، سازمان حقوق بشری بِتسِلم(B’Tselem) گزارشی مبتنی بر روایت ۵۵ فلسطینی بازداشت‌شده در بازه زمانی پس از حمله ۷ اکتبر منتشر کرد، ۳۰ نفر از این افراد ساکن کرانه باختری، از جمله بیت‌المقدس شرقی بوده‌اند، ۲۱ نفر ساکن نوار غزه و ۴ نفر شهروندان اسرائیل. این افراد پس از آزادی از زندان با بِتسِلم گفت‌وگو کرده و چهره‌ای تازه و تکان‌دهنده از آنچه در دل زندان‌ها و بازداشتگاه‌های اسرائیلی رخ می‌دهد، ترسیم کرده‌اند.  واقعیتی که در این روایت‌ها ترسیم شده، تنها با یک چیز قابل‌توضیح است: فرایند پیوستهٔ «غیر انسانی‌سازی» جامعهٔ فلسطینی در نگاه عمومی اسرائیل. فرایندی که از یوم النکبه آغاز شده و تا امروز ادامه داشته است. در ادامه بخش‌هایی از این گزارش تکان‌دهنده را می‌خوانیم:

افزایش شدید تراکم در سلول‌ها
روایت‌ها نشان می‌دهند که تعداد زندانیان در هر سلول بیش از دوبرابر شده است. سلول‌هایی که برای شش نفر طراحی شده بودند، اکنون بین ۱۲ تا ۱۴ نفر را در خود جای داده‌اند. زندانیان اضافی مجبور بودند روی زمین بخوابند، گاهی بدون تشک یا پتو.
«ما را در سلول‌هایی بازداشت کردند که بسیار شلوغ بود. در سلولی به اندازهٔ 2.5 در 5 متر، که برای حداکثر هشت نفر مناسب است، ۱۲ تا ۱۴ نفر را جا داده بودند. چنین سلولی سه تا پنج تخت آهنی داشت. بقیه روی زمین، روی تشک‌های خیلی نازک و بدون پتو می‌خوابیدند. توالت‌ها داخل سلول بود، با پرده‌ای بدبو به‌جای در»
- از روایت موسی عاصی، ۵۸ساله، پدر پنج فرزند از بیت لیقیا
بدون نور آفتاب و بدون هوای قابل‌تنفس
«قوانین ماندلا» حداقل استاندارد‌های رفتار با زندانیان را مشخص می‌کند و تأکید زیادی بر تهویه، نور و فضای تنفس در سلول‌ها دارد.
«وقتی به زندان رسیدیم، من را در سلول ۶۸ از بخش ۱۲ قرار دادند. فکر می‌کنم این بخش برای زندانیان حماس است. سلول‌ها بسیار فرسوده بودند، انگار ما اولین کسانی بودیم که در آنها قرار می‌گرفتند. بوی نم می‌داد و دیوار‌ها کپک ‌زده بود. نفس‌کشیدن سخت بود. تنها چیزی که در آنجا آرزویش را داشتی، یک‌نفس هوای تازه بود. سلول‌ها پنجره‌ای به سمت حیاط نداشتند و به راهرویی سرپوشیده متصل بودند، بنابراین نه نور خورشید و نه هوای تازه‌ وارد نمی‌شد.»
- از روایت محمد سرور، ۳۴ساله، پدر دو فرزند از نعلین

حق دسترسی به دادگاه‌ها
در اکتبر، هم‌زمان با اعلام «وضعیت اضطراری زندان‌ها» توسط وزیر امنیت ملی اسرائیل، دولت مدت‌زمانی را که طبق قانون می‌توان یک زندانی فلسطینی را بدون بررسی قضایی یا اداری نگه داشت، افزایش داد.
آن‌ها من و یک بازداشت‌شدهٔ دیگر را به اتاقی بردند که در آنجا ما جلسات دادگاه را از طریق کامپیوتر تماشا کردیم. قبل از جلسه، نگهبان‌ها به‌شدت به سینهٔ من ضربه زدند. قاضی به زبان عربی از من پرسید که آیا در زندان مورد خشونت قرار گرفته‌ام؟ من جرئت نداشتم جواب دهم چون می‌ترسیدم که نگهبان‌ها انتقام بگیرند و مرا دوباره کتک بزنند. وکیل به من قبل از جلسه گفت که قاضی‌ها از همه چیز‌هایی که در زندان اتفاق می‌افتد مطلع هستند و بنابراین صحبت‌کردن در این مورد بی‌فایده است.
بااین‌حال، در جلسهٔ محاکمه، قاضی از من پرسید: «آیا در زندان مورد خشونت قرار گرفته‌اید؟» من جرئت نکردم جواب دهم چون می‌ترسیدم که نگهبان‌ها انتقام بگیرند و مرا شدیدتر کتک بزنند.
- از روایت فیرس حسن

ملاقات با وکلا و ملاقات‌های بازدیدکنندگان
طبقه‌بندی زندانی به‌عنوان «امنیتی» یا «جنایی» تأثیر زیادی بر شرایط زندانی‌شدن او دارد. طبق مقررات زندان، «زندانیان امنیتی» مشمول محدودیت‌های گسترده‌ای در ارتباط با دنیای بیرون هستند، از جمله ممنوعیت مرخصی، ملاقات‌ها، ملاقات‌های خانوادگی و حتی تماس‌های تلفنی. پس از 7 اکتبر، راه‌های محدود برای زندانیان جهت حفظ ارتباط با دنیای خارج به‌سرعت از بین رفت. ملاقات‌های خانوادگی به طور کامل لغو شد و ملاقات با وکلا برای مدت طولانی‌تر، حتی تا 180 روز، به بهانه «نیاز‌های پویا در میدان» به تعویق افتاد. بسیاری از شاهدانی که در این گزارش مصاحبه شدند، در طول مدت حبس خود حتی یک‌بار هم با وکیل خود ملاقات نکردند.

قطع عضو به دلیل شکنجه و فقدان درمان مناسب
ما را به انباری‌هایی بردند که تبدیل به بازداشتگاه شده بودند. تا عصر مجبورمان کردند به حالت سجده روی زمین بمانیم. سپس ما را برای بازجویی بردند. در طول بازجویی با چوب و لگد، به‌ویژه به پشت و گردنمان می‌زدند. حدود ۸۰ نفر آنجا بودیم. تا نیمه‌شب ما را لخت نگه داشتند. هوا خیلی سرد بود. ما را سوار کامیونی کردند و حدود ۸۰ نفر روی‌هم تلنبار شدیم. اجازه نداشتیم تکان بخوریم یا حرف بزنیم. اگر سربازان متوجه حرکتی می‌شدند، ما را می‌زدند. احساس کردم پای چپم آسیب دیده.
دو روز بعد پایم درد گرفت و کمی ورم داشت. از نگهبان خواستم پایم را بررسی کنند. سربازی آمد و از پایم عکس گرفت تا به پزشک نشان دهد، اما او دیگر برنگشت. یک هفته درد داشتم و تب بالا. وقتی بالاخره من را به بیمارستان بردند، در راه بار‌ها با باطوم و تفنگ به‌پای زخمی‌ام زدند. سربازی پرسید: «کدوم پات درد می‌کنه؟» و همان را با شدت بیشتری زد. وقتی رسیدیم، دو ساعت روی زمین منتظر پزشک ماندم. چشمانم و دست و پا‌هایم بسته بود. وقتی به هوش آمدم، کسی گفت «عمل شدی!!! .» هنوز چشم‌بند داشتم و نفهمیدم چه کسی با من حرف می‌زد. گفتند همه چیز خوب است. بعدتر به بیمارستانی دیگر بردند. دکتر عروق گفت: «باید پایت قطع شود.» دکتر ارتوپدی هم گفت: «باید بین پایت و جانت یکی را انتخاب کنی.» سربازان می‌خندیدند و مسخره‌ام می‌کردند: «پاشو قطع کنین!»سخت‌ترین تصمیم زندگی‌ام بود، چون تنها بودم و کسی از خانواده‌ام نبود که مشورت بگیرم. عمل پنج ساعت طول کشید. دست‌بسته و چشم‌بسته به اتاق عمل رفتم و با یک پا بیرون آمدم.
روایت زندانی‌ای به نام F. J. از منطقه الخلیل

مرگ در پشت میله‌ها
در شب ۲۳ اکتبر ۲۰۲۳، دو جوان از روستای بیت‌سیرا را به سلول ما آوردند. یکی‌شان عارفات حمدان بود، ۲۴ ساله. او ظاهراً حال خوبی نداشت؛ خسته، بی‌حال و بی‌رمق. روی تشک کف زمین دراز کشید و به‌سختی حرف می‌زد. سعی کرد برای نماز مغرب بلند شود، ولی نتوانست و دوباره نشست. به دیوار تکیه داد و گفت که گرسنه است. برای شام کمی برنج و عدس پخته که نگه داشته بودیم به او دادیم، ولی فقط دو قاشق خورد و لقمهٔ سوم را نتوانست فرو بدهد. آب هم دادیم، اما دیدیم حالش دارد بدتر می‌شود. شروع کرد به استفراغ و نفس‌تنگی. هم‌سلولی‌اش گفت که دیابت نوع یک دارد و باید فوراً به بیمارستان منتقل شود.
به نگهبان‌ها گفتیم، پزشک خواستیم، ولی توجهی نکردند. ساعت ۵ صبح موقع شمارش به افسر گفتیم که حال عارفات خیلی وخیم است و بیهوش شده. گفت پزشک را خبر می‌کند و رفت. حدود ۲۰ دقیقه بعد، دو امدادگر با چند نگهبان آمدند جلوی سلول و گفتند باید عارفات را ببریم جلوی در تا معاینه‌اش کنند.
گفتیم که بیهوش است و نمی‌تواند راه برود. تهدید کردند که اگر نیاوریدش، می‌رویم. مجبور شدیم بدن بیهوش عارفات رو به در بکشیم و بلندش کنیم تا معاینه‌اش کنند. پزشک نتوانست چیزی بفهمد، یکی از بچه‌ها دستگاه قند خون را از او گرفت و خودش قندش را گرفت. بسیار پایین بود. به امدادگر‌ها گفتم که این وضعیت خطرناک است و عارفات در حال مرگ است. توجهی نکردند، بعد از ده دقیقه با افسر و نگهبان‌ها رفتند. حدود یک ساعت بعد برگشتند و او را به درمانگاه بردند.
وقتی او را برگرداندند، نمی‌توانست راه برود. به یکی از نگهبان‌ها تکیه داده بود. نگهبان گفت فقط باید چیزی بخورد. گفتم چیزی نداریم. گفت صبر کنید تا صبحانه.
عارفات تا ساعت ۹ صبح روی زمین نشسته بود، به دیوار تکیه داده بود، فقط دو لقمه خورد، کمی آب نوشید و دوباره نشست. نفس‌نفس می‌زد. دوباره امدادگر را صدا زدیم. این بار گفت: «وقتی مُرد، خبرم کنید»
عارفات همان‌طور نشست، نفس‌هایش آرام شد. فکر کردیم خوابیده است. یک ساعت و نیم بعد دیدیم مایعی سیاه از دهانش بیرون می‌آید. یکی از بچه‌ها نبضش را گرفت و با فریاد گفت: عارفات مُرده!
شروع کردیم به فریادزدن زدن و کوبیدن به در سلول. بعد از مدتی افسر و ۱۰ نگهبان آمدند و عارفات را بیرون بردند. یکی دو روز بعد، یه زندانی تازه‌وارد به ما گفت که همان روزی که عارفات را بردند، مُرده بوده.
- به روایت محمد سرور
این گزارش صرفاً روایتگر نقض حقوق بشر در زندان‌ها نیست، بلکه گواهی است بر وجود یک ساختار سرکوبگر منسجم که از زندان به‌عنوان ابزاری برای خردکردن مقاومت، کرامت انسانی و هویت ملت فلسطین بهره می‌برد. جهانیان باید این گزارش را نه یک خبر معمولی، بلکه زنگ خطری جدی تلقی کنند.