
سربازان مقاومت با جان، پیکر، روح و خاطره خود هم با دشمن میجنگند. روز یکشنبه هفته جاری (5 اسفند، 23 فوریه) بیروت در مراسم تشییع سیدحسن نصرالله، دبیرکل اسبق مقاومت لبنان و سیدهاشم صفیالدین، دبیرکل سابق این گروه شاهد چنین هماوردی بود؛ مبارزه سربازان مقاومت با پیکرهای خود علیه دشمن صهیونیستی.
این مراسم محکی جدی از نظر جایگاه اجتماعی، حمایت پشتیبانان خارجی و قدرت برنامهریزی مقاومت لبنان و شیعیان این کشور بود.
گفته میشود دستکم یک میلیون و 400 هزار نفر در این مراسم مشارکت داشته و آن را به بزرگترین واقعه لبنان از این حیث تبدیل کردهاند. همچنین در این مراسم صدها هزار نفر از حامیان مقاومت از دهها کشور و به طور خاص از ایران، عراق، یمن و ترکیه خود را به بیروت رسانده بودند. مقاومت نیز با استفاده از 20 هزار جوان لبنانی برای تدارک مراسم و تأمین امنیت آن موفق شد قدرت برنامهریزی خود را به رخ بکشد.
همانند جنگ سال 2006 نتیجه جنگ 2024 با تأخیر آشکار میشود
با تمام تفاسیری که از مراسم روز یکشنبه صورت گرفته، کسب نتایج کافی از اتفاق روز یکشنبه نیازمند جدیت بیشتری است. آنچه رخ داد یک ظرفیت قدرت آفرید، اما برای ظاهر کردن آن در عرصههای مختلف، کار و تلاش بسیاری لازم است.
نباید از یاد برد، وقایع این روزها چندان بیشباهت با جنگ 33 روزه 2006 نیست؛ جنگی که گرچه امروز آن را پیروزی قاطع مقاومت لبنان معرفی میکنند اما در دو الی سه سال پس از جنگ، خبری از این قطعیت نبود.
طی جنگ 33 روزه، رژیمصهیونیستی قصد داشت هدف غیراعلامی خود برای تصرف جنوب لبنان و اخراج ساکنانش را عملی کند که ناکام ماند. دیگر هدفهای تلآویو که اعلامی بودند هم به شکست کشیده شدند؛ از خلع سلاح مقاومت تا عقب راندن کاملش به شمال رودخانه لیتانی.
مقاومت سلاح خود را حفظ کرد و مانع اشغال جنوب شد. با توجه به امکانات و موازنه نظامی میان طرفین، این یک پیروزی برای مقاومت بود اما نه چندان پررنگ و به میزانی که گروههای سیاسی لبنانی در برابر این گروه کرنش کنند.
پس از جنگ با وجود ناکامی صهیونیستها در خلع سلاح حزب، دولت و جریانات سیاسی لبنان پیگیر این ماجرا شده و حتی درصدد برچیدن شبکه ارتباطی مقاومت برآمدند که یکی از دلایل موفقیتش در جنگ تلقی میشد.
در سال 2008 تقریباً سه سال بعد از جنگ، «عماد مغنیه»، فرمانده نظامی حزب در دمشق بلافاصله پس از خروج از جلسهای مهم، ترور شد و به شهادت رسید. دیگر افراد دخیل در جنگ از جمله یک مسئول مهم سوری که وظیفه ارسال تدارکات نظامی به مقاومت لبنان را داشت نیز به نوبت ترور و حذف شدند.
کار به جایی رسید که با ترور مغنیه، توان نظامی مقاومت لبنان توسط عده ای تضعیفشده تلقی شد.
برخی با توجه به صدمات بیشتر مقاومت در دوره کنونی نسبت به گذشته، معتقدند مقاومت تضعیف شده اما در دوره قبلی مقاومت امکانات و نفرات زیادی نیز نداشت که چنین ضربهای به آن قابل تصور باشد. تعداد مبارزان مقاومت در جنوب از هزار نفر فراتر نمیرفت و تخمینها دربرابر کل نفرات نظامی این گروه به عددهایی بین 4 یا 5 هزار نفر میرسید.بعد از جنگ 33 روزه سال 2006 جشن پیروزی برگزار شد، اما برخی آن را به سخره گرفتند. نتایج این پیروزی اما به مرور و طی دو الی سه سال پس از پایان جنگ و با تلاشهای بسیار پدیدار شدند. نمیتوان توقع داشت نتایج پایداری مردم غزه و مقاومت لبنان به سرعت قابل مشاهده باشد، اما طی ماهها و سالهای آینده اثرات قاطع جنگ خود را نشان خواهد داد. در خصوص مراسم تشییع سران مقاومت لبنان، وقایع حول آن و اوضاع این کشور نکاتی وجود دارد که در ادامه آمدهاند.
1. در تشییع سیدحسن به غیر از شیعیان هیچکدام از مسئولان دولتی و رؤسای احزاب غیرشیعی حضور نداشتند. در این خصوص دو نگاه وجود دارد؛ بر اساس نگاه اول گروههای سیاسی مزبور مقاومت را بازنده تحولات کنونی ارزیابی میکنند و طبق نگاهی دیگر، این اتفاق تحت فشارهای شدید آمریکا رخ داده که سران لبنانی را در خصوص شرکت در مراسم تهدید و تطمیع کرده است.
این دو مسئله از جهاتی با یکدیگر مرتبطند؛ میتوان گفت حزبی که تهدید آمریکا را جدی گرفته، پس شاید نگاهش به تحولات اخیر از مقاومت به سمت واشنگتن چرخیده است. این تفسیر اما نمیتواند تمام ماجرا را توضیح دهد. از این رو بهتر است این دو نگاه به شکل مستقل نیز مورد ارزیابی قرار گیرند.
یکی از افرادی که در مراسم تشییع حضور نداشت، «جبران باسیل»، رهبر جریان آزاد ملی، بهعنوان متحد سیاسی مقاومت لبنان و یکی از مهمترین گروههای مسیحی بود.
او پیش از این نیز تحت فشارهای شدید طرفهای غربی، ائتلاف سیاسی گروهش با مقاومت لبنان را تمام شده اعلام کرده بود؛ موضوعی که پس از آن با سکوت و نوعی انکار وی مواجه شد که نشان میداد او این موضع را در میانه تهدیدات سنگین اتخاذ کرده است.
جبران باسیل، پس از آنکه در مراسم تشییع حضور نیافت، اقدام به انتشار دلنوشتهای کوتاه خطاب به سیدحسن کرد. در این متن اشارهای به عدم حضور و دلایل آن نشده بود، بلکه از شخصیت شهید تمجید شده است.
در این متن آمده است: «در روز تشییع پیکر پاک شما جناب سیدحسن نصرالله، ذهن من ساعتها گفتوگوی طولانی با شما را به یادم میآورد.» در بخش دیگری از دلنوشته باسیل نوشته شده: «هدفی که ما را گردهم آورد، محافظت از لبنان، سرزمینمان، مردم، منافع و ثروتهای کشور و روابط میان فرزندان آن بود.» این سیاستمدار لبنانی همچنین خطاب به سیدحسن گفته است: «شما در زندگی و حتی شهادت خود این حقیقت را با خود حمل کرده و از آن دفاع کردید. با وجود اینکه ما اکنون از یکدیگر جدا شدهایم، اما آرمان ما پابرجاست. خداوند روح پاک شما را رحمت و از لبنان محافظت کند.»
این دلنوشته عاطفی محصول انتخاب میان طرفهای برنده و بازنده نیست، بلکه حکایت از فشارها و تهدیدهایی دارد که سران لبنان از سمت آمریکا دریافت کردهاند.
2. در جریان دیدار هیئت ایرانی به ریاست رئیسمجلس و با حضور وزیر خارجه، رئیسجمهور لبنان خطاب به تهران چهار موضع را اعلام کرد؛ خواهان جنگهای دیگران نیستیم، هزینههای زیادی بابت آرمان فلسطین پرداختهایم، با راهکار دو دولتی موافقیم و به دنبال روابط مناسب با ایران هستیم.
گرچه هرسه موضوع ممکن است در راستای رویکرد مقاومت نباشد و موضع چهارم نیز بیشتر کنایهای به قرار گرفتن روابط در ریلی دیگر است، اما مواردی را در خود دارد. از موضع سوم، یعنی قبول راهکار دودولتی توسط دولت لبنان آشکار میشود که رئیسجمهور لبنان از حرکت کشورش طبق سیاستهای عربستانسعودی و اتحادیه عرب خبر داده است. با صراحت و آدرسی که موضع سوم دارد، میتوان گفت دو موضع قبلی نیز در همین راستا اتخاذ شدهاند و با مواضع سعودی شباهت دارند.
3. آنچه پای عربستان را از لبنان برای مدتی بریده بود، ناتوانی متحدانش در مقابله با تجاوزات رژیمصهیونیستی بود. مقاومت لبنان در سایه این بیعملی دست به ایستادگی در برابر تجاوزات رژیمصهیونیستی زد و با حصول موفقیت توانست جایگاه بزرگی در داخل لبنان و ساختارهای حکومتی آن بیابد.
عربستانسعودی پس از دورهای فترت، بار دیگر لبنان را به عرصه فعالیتهای جدی خود تبدیل کرده است. با این حال بازی همان بازی قدیمی است. اگر متحدان سعودی که در سمتهای ریاستجمهوری و نخستوزیری قرار گرفتهاند، نتوانند دست رژیمصهیونیستی را کوتاه و آن را از پنج نقطه جنوب خارج کنند، بار دیگر ریاض قافیه را به این فضا خواهد باخت.
4. در شامات، ترکیه و عربستان نقش خود را پررنگتر کردهاند. این پررنگ کردن به این معناست که دو دولت ناگزیر از مصاف و مقابله با رژیمصهیونیستی خواهند شد. برای ترکیه و متحدانش شواهدی از این مسئله بروز کرده و سعودی و رفقایش نیز در صف قرار دارند.
هنگامی که نظام سوریه سقوط کرد، دستان آمریکا و رژیمصهیونیستی در این اقدام آشکار بود اما نوع نسبت آنها با گروه مسلط شده بر قدرت قابل تخمین نبود. منظور از این نسبت، صرفاً نوع نگاه و ارتباط تحریرالشام با صهیونیستها و واشنگتن نیست، بلکه نوع نگاهی که این دو به فراخور منافع خود میخواستند به این گروه داشته باشند را نیز در بر میگیرد. به عبارتی میتوان گفت از یک سو توقع تحریرالشام از واشنگتن و تلآویو مهم بود، اما از سوی دیگر، سیاستی که آمریکا و رژیمصهیونیستی بدون توجه به گرایش و تمایلات جولانی میخواستند در قبال وی اتخاذ کنند، اهمیتی به مراتب بیشتر داشت.
امروز شاید این مسئله آشکار شده که وابستگی جولانی به ترکیه بیش از هر طرف دیگری است. جولانی که در برابر تجاوزهای رژیمصهیونیستی در منطقه و به ویژه خاک سوریه سکوت کرده بود، پس از ابراز مخالفت ترکیه با طرح ترامپ و صهیونیستها در غزه، علیه تلآویو موضعگیری کرده و از پایداری ساکنان غزه تمجید کرد.
مواضع صهیونیستها نیز در قبال تحریرالشام از ابتدای تسلطش بر قدرت تاکنون قابل توجه است. صهیونیستها از همان اول در را روی آشتی با جولانی بستند. سپس تلآویو بارها تأکید کرد دولت جدید سوریه نباید به مرزهای فلسطین اشغالی حتی نزدیک شود. نخستوزیر رژیمصهیونیستی در روزهای اخیر با شفافیت و جزئیات بیشتری در این باره سخن گفته است. نتانیاهو میگوید ارتش جدید سوریه نباید در استانهای جنوبی مستقر شود و همچنین نباید هیچگونه برخوردی با دروزی مذهبها داشته باشد، زیرا تلآویو چنین برخوردی را برنمیتابد.
به نظر میرسد صهیونیستها که در داخل سرزمینهای اشغالی با دروزیها همکاری میکنند و افراد این مذهب تنها عربهایی هستند که میتوانند به خدمت ارتش درآیند، درصدد است این ائتلاف را به داخل خاک سوریه کشانده و از طریق جنوب این کشور، به مناطق کردنشین سوریه و عراق اتصال یابد.
روند رخ داده حکایت از بروز اصطکاک میان ترکیه و تحریرالشام با رژیمصهیونیستی دارد. تسهیل تسلط تحریرالشام بر سوریه توسط تلآویو و واشنگتن به معنای پذیرش این گروه نیست. واشنگتن در ادلب تعدادی از فرماندهان وابسته به القاعده را ترور کرده است. انجام این عملیاتها در ادلب که مهد تحریرالشام است و هدف قرار دادن متحدان آن ماهیت رابطه طرفین با یکدیگر را نشان میدهد.
همچنین صهیونیستها تفاوت چندانی میان تحریرالشام با حماس یا دیگر گروههای اسلامگرای مبارز قائل نیستند. القاعده که تحریرالشام از دل آن برآمده است، اساساً خواهان زدودن تسلط غرب بر منطقه به محوریت آمریکا بود و نباید روی خوشی برای صهیونیستها داشته باشد.
اصطکاکی که میان ترکیه و نیابتیهایش با رژیمصهیونیستی بروز کرده به عربستان نیز کشیده خواهد شد. سعودیها ناگزیر از مواجهه با تلآویو هستند. این مواجهه، سنگین و نظامی نخواهد بود اما هزینههایی برای طرفین خواهد داشت.
گزارش کامل را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.