روز سهشنبه در حوزه هنری مجموعه آثار یک هنرمند یمنی به نمایش گذاشته شده بود. «بسم الله الرحمن الرحیم. کمال شرف. منالیمن. ولدت فی صنعا.» به دنبال خنجر بسته به کمرش میگشتم؛ اما کمال شرف یمنی نه خبری از خنجر آورده بود و نه دستاری دور سرش. کمال با یک پالتوی شتری، عینک مستطیلی، یک کلاه فلت مشکی، قد متوسط و چهرهای که خندهای از سر معذب بودن داشت، روبهروی حضار ایستاد و خود را برای حضار در سالن معرفی کرد. چهرهاش آن تصویری را نداشت که از یک مرد یمنی در ذهن داشتم. یعنی این مرد از همان افرادی بود که هر جمعه میلیونی در خیابان میریزند و الموت لامریکا، الموت لاسرائیل میگویند؟ وقتی خواست صحبتش را ادامه دهد، همان خنده هم از روی صورتش محو شد. «23 ماه جولای سال 1978 به دنیا آمدهام. هنر کاریکاتور را از کودکی شروع کردم» 1978؟ سال آشنایی بود. همان سالی که کمپ دیوید را سادات، کارتر و بگین امضا کردند. همان سالی که در تابستانش آرژانتین قهرمان جام جهانی شد. 9 ماه بعد از تولد کمال در صنعا، اخباری از ایران آمد که انقلابی به پیروزی رسیده، وقتی جنگ ایران و عراق آغاز شد کمال شرف کمکم میفهمید که میتواند؛ مانند ناجی علی یا به قول خودِ کمال، شهید ناجی علی، نقاشی و کاریکاتور بکشد.
ناجی علی را خوب میشناخت
حتی اگر کسی ناجی علی را نشناسد حداقل یکبار شخصیت حنظله را که او خلق کرده، دیده است. پسربچهای که به پشت ایستاده و دستانش را مانند پیرمردهای عرب قلاب کرده و پیراهنی ژنده به تن دارد. حنظله ناجی علی پابرهنه بود و هیچوقت سنش از 10 بیشتر نمیشد، چون بیرون از سرزمینش فلسطین نمیتوانست رشد کند. وقتی کمال شرف سنش به سن حنظله رسید، خبر آمد که ناجی علی را در لندن کشتهاند. با مرگ ناجی علی، هنرِ فلسطین، پدر از دست داد؛ اما متوقف نشد. کاریکاتور کمکم تبدیل شد به یکی از هنرهای اصلی مقاومت هنری که کمال شرف یمنی، آن را زبان خود میداند: «کاریکاتور همواره برای من زبانی بوده برای بیان آنچه درون خودم احساس میکردم و برای من منبع درآمد نبوده؛ بلکه از آن برای بیان اعتقاداتی که به آنها ایمان دارم، استفاده میکنم. وقتی بزرگ شدم و در کاریکاتور کشیدن خبره شدم، سعی کردم از این زبان استفاده کنم برای دفاع از آن اعتقادات. وقتی به مسئله فلسطین نگاه میکنم و آن مظلومیتی که مردم در حال حاضر دچارش هستند، احساس میکنم باید از این زبان استفاده کرد برای دفاع از آنها.» وقتی صحبتهای کمال شرف به سمت فلسطین میرود، تازه میتوان متوجه شد که مرد درون پالتو جنسش یمنی است. خنجر به کمرش نبسته؛ چون آنها را قاب کرده و روی دیوارهای حوزه هنری آویزان کرده. خنجرهایی که پس از طوفان الاقصی – به صورت میانگین- هر هفته یکی از آنها با قلم کمال شرف کشیده و به سمت اسرائیل پرتاب میشد. کمال شرف از آغاز نبرد طوفان الاقصی تاکنون نزدیک به 100 کاریکاتور کشیده و در رسانههای جهان منتشر کرده. این یعنی همان وظیفهای که ناجی علی بر عهده گرفته بود را حالا کمال شرف میخواهد ادامه دهد. طاقت نیاوردم و از کمال درباره ناجی علی پرسیدم. از اینکه چرا ناجی علی، حنظله خلق کرد؛ ولی در میان آثار کمال شرف امضا و شخصیت تکرارشوندهای دیده نمیشود. شرف پاسخ داد: «شهید ناجی علی شخصیت حنظله را بهعنوان امضای کاری خودش خلق کرده و این شخصیت حاصل یک وضعیت استثنایی است که مربوط به آن دوران بود. شاید اگر داستانی که پشت خلق شخصیت حنظله بود برای من هم اتفاق بیفتد، منتج به خلق یک شخصیت در آثارم بشود. اتفاقی که برای من نیفتاده است.»
با نگاهی به آثار کمال شرف میشود فهمید که کمال شرف قلم و نگاهش را با باقی کاریکاتوریستهای عرب و مسلمان متفاوت کرده است. کاریکاتوریستی که اگر بخواهید به دنبال مؤلفه مشترک در آثارش بگردید تنها رنگ خاکی پسزمینه آثارش پررنگ است. شرف درباره علت انتخاب این رنگ میگوید: «من همواره بهعنوان پسزمینه توی کارها از یک رنگ نزدیک به صحرا و کویر استفاده میکنم. خیلی از رنگهای متنوع استفاده نمیکنم، همواره این یک رنگ ثابتی است که بهعنوان پسزمینه کارهای من استفاده میشود که از قِبَلِ رنگ این پسزمینه عناصر هنری بهتر نمایش پیدا میکند، چون وقتی که شما از رنگهای متعددی استفاده میکنید خیلی جلبتوجه میکند و ممکن است منظور شما رو دقیق نرساند.»
وقتی کمال شرف درباره رنگ کارهایش توضیح میدهد، توجهات به آثار نقش بسته روی دیوار بیشتر میشود. آثاری که وقتی به آنها نگاهی میاندازی تمام اتفاقات یک سال و چند ماه گذشته برایت زنده میشود؛ از روز اول حمله اکتبر گرفته تا شهادت سید حسن و حتی آمدن جولانی در سوریه. خود کمال فرد کمحرفی است، میشود مظلومیت یک کودک یمنی را در چشمانش دید. وقتی سخنش تمام میشود دوباره همان معذب بودن در چشمانش پیدا میشود. دوباره همان چهره معصوم شبیه به چمران را به خودش میگیرد.
سفری بدتر از مارکوپولو
در میانه نمایشگاه مترجم کمال شرف مدام به خبرنگارها میگوید: «سؤالها را کوتاه کنید، به خدا این بنده خدا سخت به ایران رسیده.» سخت؟ چرا سخت؟ مگر نمیشود از یمن به ایران آمد؟ مترجم شرح میدهد که کمال ابتدا به عمان رفته و بعد برای اینکه پرواز مستقیم نبوده به اردن میرود، در اردن 24 ساعت بازداشت میشود و بعد هم به دبی میرود و از دبی به ایران میآید. وقتی قرار شد کمال شرف در جمع مهمانان و حاضران مراسم صحبت کند، یکی از حاضران مراسم مادر شهید میرزایی بود، شهیدی که دیماه سال 1398 در یمن به شهادت رسید و دیگر پیکرش بازنگشت. «قبل از اینکه به موضوع نمایشگاه و آثارم ورود کنم، مایلم از مادر شهید میرزایی تکریم کنم و وعده میدهم، بعد از بازگشت به یمن، به صورت رسمی و غیررسمی مداوم مزار پسر شما را زیارت کنم. در این لحظه، در حال تجربه احساسات متضادی بین غم و شادی و سعادت هستم. شادی برای حضور در این مراسم و غم برای ماجرایی که دارد در مقابل چشم همه مردم جهان اتفاق میافتد و دلیل واضحی در مقابل همه مردم دنیاست، ولی همه فقط نگاه میکنند و برخی، نهتنها تماشا بلکه به این جنایتکار برای انجام جنایاتش، کمک نیز میکنند.» کمال شرف هیچ سخنی از مصائب سفرش به میان نمیآورد. همراهانش میگویند در این مدت ما تا به حال از او «من» نشنیدهایم و اصلاً هیچ منیتی ندارد. مترجمش میگوید: «فقط میتوانم بگویم آدم عجیبی است و مظلوم.» به دنبال این میگشتم که چطور میشود آدمی چند هزار کیلومتر آنطرفتر از مرزهای ما حرفهایی را در قالب کاریکاتور بزند که شرح مواضع جمهوری اسلامی در منطقه است. در همین افکار بودم که کمال شرف به زبان آمد و گفت: «اعتقادی است که به آن ایمان بسیار زیادی دارم و آن از امام خمینی است؛ زمانی که گفت آمریکا شیطان بزرگ است، همچنین سیدحسین بدرالدین حوثی وقتی در دعوت خود در یمن، قرآن را با واقعیات اجتماعی که ما زندگی میکردیم، ارتباط و پیوند داد. این اعتقادی است که باعث شد احساس کنم همواره سربازی هستم که در یک جنگ در مقابل دشمن در حال مبارزه است.»
صحبتهایش همه جهاد بود
در میان اندک حرفهایی که کمال شرف میزد، چند کلمه در هر بند از صحبتها تکرار میشد؛ سرباز، شهید و اعتقاد. کلماتی که در حدود 100 کاریکاتور کمال شرف در 16 ماه اخیر هم دیده میشود. کاریکاتورهای کمال در نگاه اول بسیار ساده به نظر میرسند؛ اما وقتی کمی روی اثر تأمل میکنی، متوجه عمق کار میشوی، عمقی که کمیت کیفیتش را از بین نبرده: «همواره سعی کردم خیلی پرکار باشم برای اینکه هنر خود را در زمان مناسبش، مثل یک گلوله که در زمان مناسب به هدفش میخورد، ارائه دهم و به همین دلیل اسلوب و سبک کاریای طراحی کردم که از خطوط خیلی ساده استفاده میشود تا کار به سرعت انجام شود. این اسلوب متناسب با جهان ارتباطات است که سرعت انتقال پیام و تحولات در آن بسیار بالاست. من سعی میکنم با خطوط ساده اطلاعات و ایدههای بسیار پیچیده را به مخاطب برسانم، چیزی که طی سالیان زیاد به آن دست پیدا کردهام، من معتقدم سرّی در موفقیت آثار هنری فارغ از همه مؤلفههای شاخص هنری وجود دارد و آن توفیق الهی است.»
تبدیل ایدههای پیچیده به خطوط ساده چیزی است که حتی اگر شرف هم آن را به زبان نیاورد باز هم در آثارش دیده میشود. حضور برجسته کودکان فلسطینی در آثار کمال شرف و حضور تمام اتفاقات منطقه در آثار او از ماجرای پیجرها گرفته تا اعتراضات درون اسرائیل همهوهمه نشان از تسلط کمال شرف بر اوضاع منطقه دارد. همراهانش میگفتند وقتی پای صحبتهایش مینشینی احساس میکنی او حکیمی است که فقط یکی از کارهایی که از پسش برمیآید کاریکاتور کشیدن است. کاریکاتورهایی که بهرغم سانسور کشورهای عربی منطقه، راه خود را در رسانهها پیدا کرده و پخش میشوند. در میان آثار کمال شرف یکی از آثارش از باقی آثار او بیشتر برایم جلبتوجه میکرد. در یکی از آثار کمال شرف، او به مسئله ساخت سریال سعودیها درباره معاویه پرداخته بود. اثری که با نگاه طنز به ماجرای سفیدشویی از شخصیت معاویه در سریالهای سعودی پرداخته شده بود. این اثر کمال شرف برخلاف باقی آثارش مایههایی از طنز را با خود به همراه داشت. برخلاف باقی آثار او که بغض و خشم در آنها مستتر بود. تفاوت این اثر با آثاری که او درباره فلسطین کشیده، نشان میدهد شرف در تمام حوزههای کاریکاتور تسلط دارد و قلمش میتواند هر چه در ذهن دارد را با هر لحنی به تصویر بکشد.
شرف پدیدهای از صحرا
شرف به معنی واقعی کلمه یک پدیده است. پدیدهای که قحطی یمن، بمباران و فقر مطلق را تجربه کرده؛ اما هنوز میتواند به مبارزه ادامه دهد. مبارزهای که شرف خود را تنها گوشهای از آن تعریف میکند و وطن خود را جایی میداند که در آن در حال مبارزه است. او برای ارضای ذوق هنریاش به سراغ کاریکاتور نرفته، بلکه تنها داشتهای که در این بازه زمانی منطقی به نظر میرسیده کاریکاتور بوده، هنری که دارای زبانی همهفهم در سراسر دنیاست که ایده و مظلومیت مردم فلسطین را با خود حمل میکند و میتواند با تکنیکی که شرف در سرعتبخشیدن به اجرای اثر پیاده میسازد تبدیل به اثری هنری و به قول او تبدیل به موشکی شود که به موضوع مدنظرش اصابت کند. موشکی که پس از اصابت هر موشک یمنی صدای پیروزی مردمی است که هر جمعه در صنعا، باد پرچمهای فلسطینی و یمنیشان را به اهتزاز درمیآورد.