تاریخ : Sun 22 Dec 2024 - 19:22
کد خبر : 199384
سرویس خبری : ایده حکمرانی

بحران عقلانیت رسانه‌ای به کجا ختم می‌شود؟

به بهانه آغاز به کار تلویزیون ترکیه‌ای فارسی‌زبان!

بحران عقلانیت رسانه‌ای به کجا ختم می‌شود؟

ترکیه، به‌عنوان یکی از بازیگران مهم خاورمیانه، طی سال‌های اخیر به‌دنبال برقراری نوعی توازن سیاسی با ایران در سطح منطقه و محور مقاومت بوده‌است که در تحولات اخیر سوریه نیز نمود یافت؛ راهبردی که طی روزهای اخیر پای مقام‌های آنکارا را به لفاظی‌ها و طراحی‌های رسانه‌ای باز کرده‌است.

رسول لطفی، دانشجوی دکتری فرهنگ و ارتباطات: در هیاهوی رسانه‌ها، جایی که هر تصویر، هر صدا و هر کلمه نبردی برای جلب‌توجه است، رسانه‌های ما دیگر بازتاب‌دهنده انسان ایرانی نیستند. گویی این آینه‌ها ترک‌خورده‌اند و حقیقت را نیز از روایت‌های ما ربوده‌اند. رسانه‌های ما دیگر نه روایتگرند و نه معناگر. آن‌ها در گرداب بحران عقلانیت غرق شده‌اند؛ گویی خودشان هم نمی‌دانند برای چه می‌گویند و به چه سمت ‌می‌روند. این بحران، سوژه انسان ایرانی معاصر را در هاله‌ای از ابهام فرو برده است؛ انسانی که میان روایت‌های گمشده و افق‌های مبهم، برای یافتن معنایی تازه تقلا می‌کند.
ذهن جمعی ما، بی‌راهبر مانده است. رسانه‌هایی که قرار بود مسیر اندیشه را ترسیم کنند، خود به دالان‌هایی بی‌انتها از تکرار و سردرگمی بدل شده‌اند. این بحران نه‌تنها قدرت معناسازی را از رسانه‌ها سلب کرده، بلکه ذهن‌ها را به اسارت اعوجاج و تناقض کشانده است. روایت‌های سطحی و پراکنده‌ای که گویی نه برای مردم، بلکه برای پر کردن زمان ساخته شده‌اند، تنها سردرگمی را عمیق‌تر می‌کنند.
انسان ایرانی امروز، بیش از هر زمان دیگری به معنایی روشن و روایتی امیدوارکننده نیاز دارد. او میان طوفان بحران‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایستاده و نگاهش به سوی رسانه‌هایی است که باید این آشفتگی‌ها را معنا کنند. اما رسانه‌های ما، به جای آنکه چراغی بر این مسیر برافروزند، خود در تاریکی بی‌هدفی فرورفته‌اند. این غفلت، نه‌تنها اعتماد به رسانه را سلب کرده، بلکه ذهن ایرانی را دربرابر روایت‌های بیرونی بی‌پناه ساخته است.
آنچه رسانه‌های ما را از معنا تهی کرده، زوال عقلانیتی است که روزگاری توان هدایت، خلاقیت و جسارت را در خود داشت. عقلانیت رسانه‌ای ما، به‌جای آنکه پرسشگر باشد و افق بگشاید، در حصار روزمرگی گرفتار آمده و از درک پیچیدگی‌های ذهن انسان معاصر ناتوان شده است. این عقلانیت اضمحلال‌یافته، دیگر نه قدرت روایتگری دارد و نه شهامت تغییر.
خلاقیت،‌ زاده عقلانیت است؛ عقلانیتی که توان دیدن فراتر از مرز‌های معمول و جرئت شکستن چهارچوب‌ها را داشته باشد. اما رسانه‌های ما، به جای آنکه خلاقانه به روایت زندگی، امید و مقاومت بپردازند، در دور باطل تقلید و تکرار گرفتار شده‌اند. خلاقیتی که می‌توانست پلی باشد میان انسان ایرانی و جهانی تازه!
اما داستان رسانه ملی در این فضا بسی بغرنج‌تر از هر چیز است. رسانه ملی امروز در گرداب تکثر بی‌هویتی گرفتار است؛ شبکه‌هایی که اغلب صرفاً به پر کردن کنداکتور می‌اندیشند و نه به خلق برنامه‌هایی که بتوانند ذهن مخاطب ایرانی را درگیر، آگاه و امیدوار کنند. اما جامعه‌ای که در جست‌وجوی امید و معناست، به برنامه‌هایی زنده و الهام‌بخش نیاز دارد، نه انبوهی از محتوا‌های تهی.
وقتی رسانه ملی نتواند میان این تکثر و هدفمندی تعادل برقرار کند، همه‌چیز به یک نمایش سطحی بدل می‌شود. مشکل اصلی در این تکثر، نبود هدف و استراتژی مشخص است. تولید محتوا صرفاً برای رفع تکلیف و به نمایش گذاشتن حجم بالای برنامه‌سازی، نتیجه‌ای جز فرسایش ذهن مخاطب ندارد. در این میان، نه نیازی از جامعه برآورده می‌شود و نه دغدغه‌ای از ذهن انسان ایرانی پاسخ می‌گیرد.
این رسانه، به‌جای فرار به سوی کمی‌سازی و افزودن شبکه‌های بی‌اثر، باید جسارت تغییر را در خود بیدار کند؛ تغییری که از ارتقای کیفیت آغاز شود، از خلاقیت در برنامه‌سازی بگذرد، و به ساماندهی هوشمندانه‌ای ختم شود که روایت‌های تازه و افق‌های نو برای مخاطب ترسیم کند. رسانه ملی اگر می‌خواهد به قلب مردم بازگردد، باید با هر برنامه‌ای، جرقه‌ای از اندیشه و حس را در ذهن و روح آنان روشن کند.
این بحران تنها به رسانه محدود نمی‌شود. بخشی از این ضعف به سیاست‌گذاری‌هایی بازمی‌گردد که افکار عمومی را به حاشیه رانده‌اند. در سال‌های اخیر، امر سیاسی به‌گونه‌ای پیش رفته که گویی افکار عمومی و ذهن جمعی اهمیتی ندارد. این بی‌توجهی به ذهن جمعی، به معنای نادیده گرفتن ظرفیت‌های فکری و خلاقانه‌ای است که می‌توانست به رسانه‌ها در ساختن روایت‌های نو و جذاب کمک کند.
در ایران، جایی که رسانه‌های رسمی و مرکزی هم‌زمان با ناکامی در تبیین فضای بین‌الملل، کارکرد و اعتبار خود را در داخل نیز به تدریج از دست داده‌اند، نقش حیاتی روایتگری و معناسازی رسانه به نوعی در تعلیق قرار گرفته است. این تعلیق رسانه‌ای، ابهام در افکار عمومی را به اوج رسانده و خلئی ایجاد کرده که حالا توسط رسانه‌های خارجی پر می‌شود. نمونه آشکار این روند، ورود تلویزیون TRT ترکیه به میدان رسانه‌ای ایران است؛ حرکتی که بیش از آنکه صرفاً رسانه‌ای باشد، حکایت از یک پروژه راهبردی دارد.
ترکیه با راه‌اندازی تلویزیون ویژه مخاطبان ایرانی، چیزی بیش از یک سرمایه‌گذاری رسانه‌ای را دنبال می‌کند. این اقدام بخشی از نقشه بزرگ‌تر آنکارا برای سلطه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بر منطقه غرب آسیاست. ترکیه با استفاده از ابزار‌های نرم‌افزاری، در تلاش است جایگاه خود را به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای تثبیت کند و نفوذ خود را در میان ملت‌های منطقه گسترش دهد.
TRT ترکیه، فراتر از یک شبکه تلویزیونی، ابزاری برای هژمونی فرهنگی و تولید روایتی ترکیه‌محور از جهان است. این رسانه، نه تنها مخاطبان ایرانی را هدف گرفته، بلکه تلاش دارد چهره‌ای از ترکیه به‌عنوان کشوری مدرن، قدرتمند و پیشرو در عرصه‌های منطقه‌ای ارائه دهد. این تصویرسازی، هم برای جذب افکار عمومی ایرانی و هم برای تضعیف نقش ایران در معادلات منطقه‌ای طراحی شده است.
در شرایطی که رسانه‌های داخلی با بحران عقلانیت، فقدان روایتگری و بی‌توجهی به افکار عمومی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، حضور قدرتمند رسانه‌های خارجی همچون TRT، چالشی جدی‌تر از آن است که بتوان آن را نادیده گرفت. مسئله تنها بر سر یک «رسانه» جدید نیست. این تلویزیون، پایی روی زخمی قدیمی گذاشته است: بحران عقلانیت رسانه‌ای!
ورود یک تلویزیون خارجی به میدان رسانه‌ای ایران، تهدیدی نیست که با بستن فرکانس‌ها یا حذف محتوا حل شود. این حضور، تلنگری است به ما که روایت‌های ما چگونه از انسان ایرانی فاصله گرفته‌اند. چرا صدای واقعی انسان ایرانی، در میان روایت‌های رسمی گمشده است؟ برای خروج از این بحران، نیازمند بازاندیشی اساسی در عقلانیت رسانه‌ای خودیم. رسانه‌های ایران باید از روایت‌های فرسوده و یکجانبه عبور کرده و به‌سمت خلق داستان‌های اصیل، چندلایه و جهانشمول حرکت کنند. عصر مقاومت فرصتی استثنایی برای ایجاد ارتباطات تازه با جهان است.