در آخرین سکانسهای ماجرای هولناک انفجار معدنجوی طبس، امید بود تا شاید معجزهای رخ دهد و آن چند نفر باقیمانده در زیر سنگین و سیاهی آوار، رو سفید به خانه برمیگشتند اما افسوس که این نشد و امیدها هم، چون معدنچیان، زیر آوار دفن و ناامید شدند.
روز گذشته مدیرکل مدیریت بحران خراسانجنوبی پس از چند روز تلاش نیروهای امدادی برای دسترسی به محل حبس کارگران زیر آوار معدن گفت: «تمامی افراد محبوسی در معدن فوت شده و تاکنون فوت ۴۹ نفر قطعی است.» حالا در این ناامیدی عارض شده از عاقبت کارگران محبوس در زیر آوار معدنجوی طبس و ناامیدی تثبیت شده از حوادث مشابه که هر از چندگاهی وجدانهای خواب سرمایهدوست را دستکاری میکند، چارهای نیست جز مرور روایتها، بررسی اظهارنظرها و تحلیل وضعیتی که احتمالا آبستن تکرار است.
خصوصا وقتی طبق اطلاعات موجود 75 درصد از معادن کشور ایمنی تضمین شدهای ندارند و تنها 23 درصد کل معادن کشور مجهز به واحد ایمنی و بهداشتند. آمارهای مرکز آمار هم با صحه بر این مدعا نشان میدهد فقط در سال 1400 حدود 368 حادثه در معادن زغالسنگ رخ داده است و این یعنی هر معدنی در ایران مستعد یک فاجعه و هر فاجعه هم مستعد تبدیل شدن به یک کلیدواژه برای روایتهای دراماتیک رسانهای؛ شازند، یورت، طزره، معدنجوی و الباقی اسمهایی که هرکدام نام کارگران زحمتکشی را ذیل عنوان تلفات حوادثشان ثبت و ضبط کردهاند.
حالا تکراریترین سوال این است که تا کی و چرا؟ تا کی این فجایع تکرار خواهند شد و چرا هر بار در مواجهه با چنین اتفاقات تلخی، چیز دندانگیری عاید امیدمان نمیشود و بهجای تسکین آلام، نگرانتر از قبل پیگیر وضعیتیم؟
برای پاسخ به اینها، اولی را متخصصها پاسخ داده یا میدهند و دومی اما پاسخش سخت نیست. بعد از ماجرای تلخ معدنجوی طبس، خیلیها از مسئول و غیرمسئول خودشان را به محل رساندند و یکی درمیان سعی در روایت و پاسخگویی داشتند. بههرحال تجربه اول نبود و نبایدهای روایی و پاسخگویی را قبلتر همه گوشزد کرده بودند. میدانستیم و قبلتر توجیهات سرپایی و خلقالساعه مسئولان را قبل از هرکار و اقدام کارشناسی شنیده بودیم. در یورت، در طزره و شازند و هر واقعهای شبیه و بدتر از معدنجوی و حتی میدانستیم و مشخص بود حادثهای چنین بزرگ حتما به سرعت قابل بررسی و ارزیابی نیست و چهبسا روزها و ماهها زمان لازم است تا علل اصلی وقوع آن مشخص شود.
با همین تصور اینبار یکی از آنهایی که میخواستیم از لابهلای حرفهایش امید درو کنیم چون هم توقع داشتیم و هم میشناختیمش، احمد میدری، وزیر جدید کار بود. احتمالا روزهای رای اعتماد و قبل و بعدش به خاطرتان میآید، امیدوار بودیم به ایدههایی که در زمینههای مختلف اقتصادی و اجتماعی داشت و مواضعی که در تقابل با سرمایهداری طرح کرده بود. امیدوار بودیم طرف کارگرها بایستد و در آن شرایطی که هنوز آماری از تلفات و محبوسان دقیق نشده آرامشخاطر و قوتقلب آنها باشد. اما میدری در این بزنگاه، تصویری مخدوش و به دور از آن توقع و شناختی که گفتیم ساخت. رسانهها هم بیغرض و باغرض از خجالتش درآمدند. میدری در شرایطی که احتمالا خودش هم میداند کارگران دیگر و خانوادههای داغدیدگان معدنجوی، چشم انتظار چه سخنان و مطالباتی بودند و با علم به اینکه به این سرعت و در لحظات ابتدایی واقعه نمیتوان با قطعیت از علت بروز حادثه پرده برداشت، گفت: «طبق بررسیهای ما در معدن طبس تخلفی صورت نگرفته و این رویداد واقعا یک حادثه بوده است، ۶۰۰۰ معدن فعال در کشور داریم و 2.5 درصد حوادث ناشی از کار در معادن رخ میدهد. باید بررسیهای بیشتری صورت گیرد، علت حادثه در واقع انفجار گاز بوده و جزء مواردی است که قابل پیشبینی نیست. مستمری حادثهدیدگان انفجار معدنجوی طبس به سرعت و کامل پرداخت میشود!»
این اظهارات در خوشبینانهترین حالت ممکن شانه خالی کردن از بار مسئولیتی است که حالا به دوش مسئولانی است که پیشتر هم اطلاع داشتند و دارند که حال معادن کشور از منظر ایمنی خوش نیست. انتقاد به این اظهارات و موضعگیریها، بیش از چند خطی بود که حالا با هم مرور کردیم اما چیزی که باید مورد توجه قرار گیرد و حداقل میدری مجبور به رعایت آن خواهد بود ترمیم تصویر رسانهای خود و توجه به جزئیاتی است که قبلیها هم با عدم رعایت آن عبرتی برای امروز او شدند و او از آنها درس نگرفت و در آزمون معدنجوی رد شد.