این گزارش را با یک پرسش بسیار مهم شروع میکنیم و آن این است که کتابها، فیلمها، تابلوهای نقاشی، آثار موسیقی و هرآنچه بهعنوان آثار هنری و فرهنگی از آنها یاد میشود اساسا به چه موضوعاتی میپردازند؟ شاید در جواب این پرسش بگویید طیف مسائلی که در این آثار مطرح میشوند به قدری گسترده است که گمان میکنید از خلال آنها هرآنچه باید میخواندید، میدیدید و میشنیدید را به خوبی دریافت کردهاید. بنابراین تصور میکنید که دیگر چندان حرف و موضوع جدیدی برای گفتن باقی نمانده و غالب آثار گرفتار یک نوع تکرار و کلیشه شدهاند. اما واقعیت چیز دیگری است و چنانچه اندکی عمیق شویم، متوجه میشویم موضوعات و مسائلی که عمدا یا سهوا نادیده گرفته شدهاند و ناگفته باقی ماندهاند، بسیار زیاد هستند.
اتفاق تاثرانگیز معدن طبس، چیزی نیست که بشود بهراحتی از کنارش گذشت. شاید برای همه کسانی که عکس و فیلمهای این واقعه تلخ را میبینند، همان تصویر چکمههای سیاه کافی باشد تا بگوییم اینجا کفشها حرف میزنند. واضح است آثار هنری کمی وجود دارند که زندگی و دنیای کسانی را که در حاشیه زندگی میکنند و صدایی ندارند به تصویر بکشند. بیشک، غیاب و نبود این دسته از سوژهها مسالهای نیست که بهراحتی بتوان از آن گذر کرد؛ چراکه با این اقدام درواقع از بخش مهم و قابلتوجهی از جامعه چشمپوشی میکنیم.
حال باید پرسش دوم را مطرح کرد که اساسا رسالت و وظیفه هنر چیست؟ شاید به تعداد آدمهای کره زمین تعریفی برای رسالت و وظیفه هنر وجود دارد اما واقعیت این است که هنر علاوهبر روحنوازی و ایجاد انبساط خاطر، باید نهیب و تلنگری به مخاطب بزند و چشمش را بر واقعیتهای خاموش و سوژههایی که در دل تاریکی ماندهاند، باز کند. این فرایند میتواند همچون دارویی باشد که کام مخاطب را تلخ کند و او را با مشقتها و سختیهای یک زندگی واقعی مواجه سازد. اما همانطور که میدانیم، این تلخکامی واجب و ضروری است؛ چراکه آگاهیبخش و روشنگر است و هرچقدر هم که این دست از آثار هنری و فرهنگی مخاطبان اندکی داشته باشند، از ارزش و اهمیت آنها کاسته نمیشود.
در قلب زمین چه خبر است؟
حال میپردازیم به کسانی که صدایی در جامعه ندارند و از غایبان آثار هنری و فرهنگی به حساب میآیند. در این رابطه، با تأمل بر محیط اطراف خود درمییابیم که این افراد شامل اقشار متعددی میشوند؛ از کودکان کار گرفته تا زنان سرپرست خانوار و کارگرانی که در اصناف مختلف کار میکنند. واقعیتی که در این باره وجود دارد این است که در اغلب موارد زمانی این افراد نامرئی از زیر غبار غفلت بیرون میآیند و موجودیتشان را نشان میدهند که اتفاق ناگوار و مهیبی در ارتباط با آنها رخ میدهد و سرتیتر خبرها میشوند. بدین ترتیب برای مدت کوتاهی تمامی حواسها به سمت آنها میرود و مرکز توجه میشوند. اما این توجهات دیری نمیپاید و مجددا به فراموشی سپرده میشوند و در خیل مسائل زندگی روزمره آدمها و سایر اخبار گم میشوند و در عرصه هنر و فرهنگ هم مورد بیمهری قرار میگیرند. البته در این میان برای کودکان کار باز ظرفیتهایی در عالم هنر وجود دارد اما دیگر بخشها، مخصوصا کارگران معدن انگار خطی رویشان کشیده شده و هیچکس آنها را نمیبیند. همانطور که گفته شد، محصولات فرهنگی و هنریای که افراد در حاشیه را سوژه قرار دهد و به شرح تجربه زیسته آنها بپردازد بسیار محدود هستند. از آن مهمتر، روایتهای دستاولی از زبان خود آنهاست که میتواند بسیار ارزشمند باشد و ما را با جهان جدیدی آشنا کند اما به دلیل اینکه خود آن افراد غالبا امکان و فرصتی برای نگارش خاطرات و زندگینامه خود ندارند، خلأ چنین آثار ارزشمندی بهشدت احساس میشود. اکنون به بهانه خبر تاثربرانگیز انفجار معدن طبس و درگذشت چندده کارگر، به معرفی دو کتابی که تجربه زیسته کارگران معدن را به تصویر میکشند، میپردازیم؛ آن دست از کارگرانی که به دور از چشم ما، در دل زمین، یک زندگی طاقتفرسا و پرمخاطره را سر میکنند و همواره در یکقدمی مرگ هستند.
سینما؛ کمفروغ برای هنر
در سینما هم نگاه به معدن آنچنان روشن و واضح نیست، انگار که این دیده نشدن در اینجا هم خودش را به رخ می کشد، در فیلم «اینجا چراغی روشن است» رضا میرکریمی، روح یک کارگر معدن جملهای دارد و میگوید: «معدنچی که فشار قبر نداره! قبلا کشیده! اون قدر خستهس تا سنگ لحد گذاشتن، آروم میگیره و یه دل سیر میخوابه .... همین.» میرکریمی با این نگاه به موضوع معدن و سختی کار آنها ورود میکند. «دانههای ریز برف» به کارگردانی علیرضا امینی نیز یکی از نمونهها است، داستان فیلم درباره دو معدنچی است که در منطقهای دورافتاده مشغول زندگی بیسروصدای خود هستند تا اینکه پای دو تازهوارد به زندگی ساکت آنها باز میشود. فیلم سینمایی «آقای بخشدار» بهکارگردانی خسرو معصومی فیلم دیگری است که در سال 1370 ساخته شد، در این فیلم صحنهای را میبینیم از اعتراض کارگران معدن با روایت شخصیت اصلی داستان.
معدن؛ داستان فرعی
«یکی از کارگران معدن، وسط کار در تونل، قطعهای سنگ کهربا پیدا میکند و چهار نفر از همکارانش او را میکشند تا شبها به معدن بیایند و رگه کهربا را بیرون بکشند. جسد این کارگر مقتول در کامیون نخالههای معدن انداخته میشود تا گموگور شود.» یکی از قسمتهای سریال «رهایم کن» که سال گذشته از شبکه نمایش خانگی پخش شد، به کارگران معدنی در دل یک روستا میپرداخت. البته داستان معدن، اصل این قصه و روایت نبود اما معدن و کارگران آن در دل داستان شهرام شاهحسینی وجود داشتند.
معدن دیوانگی
کتاب «سختتر از سنگ» داستان زندگی وحید شاهی، اهل شهرستان بافت کرمان، معروف به مرد معدنی ایران است. او در 16 سالگی به جای پدر بیمارش برای کار به معدن میرفت و همین مساله دوران کودکی خاص و منحصربهفردی را برای او رقم زد. درواقع او کودکی بود که چندان طعم کودکی را نچشید و به جای غلت زدن در دنیای رنگارنگ آن، از همان ابتدا با صورت و بدن سیاه و خاکگرفته خود را شناخته بود. او کار در معدن را بهترین اتفاق زندگیاش تلقی میکرد و از همان ابتدا با خودش عهد بست که یک روز کارفرما شود. عاقبت تلاشهای او در این راه به کشف و راهاندازی ۳۰۰ معدن در کل ایران منتهی شد و اینگونه شد که به عهد خود وفادار ماند. این وفای به عهد دشواریهای بسیاری برای او داشت، بهگونهای که او یکی از بدترین خاطراتش را فوت برادر کوچکترش در حین کار در معدن میداند. این کتاب پیامآور سرسختی و استقامت در راه رسیدن به اهداف است؛ بهگونهای که نویسنده آن اذعان میکند برای رسیدن به موفقیت و انجام کارها در زندگی حتما باید دیوانه باشید. باید دیوانهوار عاشق کار خود باشید و به کار خود عشق بورزید.
معرفی کارگران معدن به کودکان
کتاب «معدن زغال سنگ کجاست؟» نوشته هادی محمدی، کتابی خطاب به کودکان است که در آن داستان همه کارگران معدن را روایت میکند. آنهایی که خوشیها و زیباییهای زندگی روی سطح زمین را به ناگزیر رها کرده و به دل زمین تاریک میروند تا کار کنند و به خانواده خود خدمت کنند. این داستان در قالب یک روایت عاطفی به فداکاری و ایثار کارگران معدن اشاره میکند که برای زندگی بهتر همه انسانها تلاش میکنند و به کودکان میآموزد که از رنج و کار این کارگران قدردانی کنند.
مستندسازی از رنج
مستند «نفسهای سیاه» به کارگردانی علی نیکبخت به کار سخت و جانکاه کارگران معدن زغال سنگ طرزه میپردازد که درواقع جان خود را در اعماق زمین در ازای دستمزدی بسیار اندک قمار میکنند. علاوهبر این، سری مستندهای «خسته نباشید» به کارگردانی میثم رازفر هم در یکی از قسمتهایش به این شغل میپردازد که در صدر سختترین و زیانآورترین شغلهای دنیا قرار دارد.
راه طولانی
با توجه به آنچه که شرح آن رفت، ما همچنان راه طولانیای را باید طی کنیم تا به یکی از رسالتهای مهم هنر که همانا به تصویر کشیدن صدای بیصدایان و طبقات فرودست جامعه است، برسیم. به همین جهت در خلق آثار هنری و فرهنگی باید عادتوارهها را کنار گذاشت و با چشمانی تیزبین و ذهنی باز به دنبال سوژههای مغفول و مسکوتمانده بود.