فرهیختگان: محمدعلی بهمنی، قافلهسالار غزل و نگین انگشتر شعر بود. اشعارش در خیابان عاطفه قدم میگذاشت و در هممسیری با عابران روح آنها را نوازش میداد. در خورجین شعر بهمنی «دریا»، «عطش» و «غزل» بیش از دیگر گلواژهها خودنمایی میکردند و به کلیت شعر او رنگی از لطافت و زیبایی میزدند.
حسین دهلوی، شاعر: عصر پاییزی خیابان انقلاب بود که هجدهسالگیام تشنهتر از همیشه دنبال مجموعه غزل عاشقانه میگشت. ویترینها را سیر میکردم که کتابی نظرم را جلب کرد. اولین مواجهه من با بهمنی، مجموعهغزلی بود با عنوان «من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم». وارد کتابفروشی شدم و کتاب را با دقت ورق زدم. احساس مواج کلماتش دلم را تکان داد. پیادهرو را قدم میزدم و اشعارش را میخواندم. غزلی با این مطلع توجهم را جلب کرده بود:
باورکنید حال و هوایم مساعد است
این شایعات، شیوه برخی جراید است
یک صبح تیتر میشوم: این شخص... [بگذریم]
یک عصر: خواندهاید، و تکرار زاید است
خوشحال شدم که جراید دروغ گفتهاند و حالوهوای بهمنی مساعد است. بیت بیت خواندم تا مترو. بعدها بیشتر دنبالش کردم. شعرخوانیهایش بیفروغ نبود و صدای گرمش آدم را تا شرجی جنوب میبرد. او برادر آرام دریا بود. سیسالگیام اخبار را دنبال میکرد. خبر پرکشیدن بهمنی دلم را بهدرد آورد. جراید تیتر کرده بودند: «محمدعلی بهمنی دار فانی را وداع گفت.» حالا دریای جنوب از داغ برادرش مواج است و بیتاب. یاد اولین مواجههام با شعر او افتادم و با خودم گفتم ای کاش شایعه باشد. اما دریغ که مرگ حقیقتی تلخ است.
سمانه نائینی،شاعر: نامش را میگذارم شکوه بهمنیوار و درنهایت اندوه و استیصالی که به وجودم چنگ انداخته برای آیه مینویسم: «اندوهش جای خود، به نظرت همه چیز دچار یک شکوه بهمنیوار نیست؟»
آن یک هفتهای که دکتر همان شب اول و چند دقیقه بعد از جراحی گفت اگر قرار باشد اتفاقی بیفتد در آن یک هفته خواهد افتاد حالا تمام شده. یعنی امیدمان به معجزه هم از قبل کمتر شده. با دکتر جوادیان، جراح مغز که حرف میزنم حالش دگرگون است. یاد اولین مواجههمان میافتم. چند دقیقه بعد از عمل سراسیمه پرسیدم: «دکتر چی میشه؟» گفت: «عجب انسان بزرگیه.»
بغضم را میخورم و از صمیم قلب از او قدردانی میکنم بابت همه مهرش. دیشب قلبم آرام نمیگرفت. با مهدی و حنا و امین رفتیم بیمارستان. دیدم خیلی از بچهها هستند. به دکتر هاشمیان که اعتراض کردم پاسخش میخکوبم کرد. گفت امید زیادی نداریم. خیلیها عاشقانه این مرد را دوست دارند. بهتر است این لحظات صرف خداحافظیهای عاشقانه شود و اصرار و تاکید داشت که در تمام سالهایی که پزشک آیسییو بوده هرگز چنین لحظاتی را با این کیفیت به چشم ندیده. از صمیم قلب بابت دانش و مهر و درک و تعلق خاطرش قدردانی میکنم.
رفقای استاد دورش بودند و شعر زمزمه میکردند و برای من تداعیکننده تمام لحظاتی بود که مثل این عکس حول محور استاد لحظههایمان معنا گرفته و فکر میکردم چطور در این لحظات سخت هم محور صلح و مهربانی و شعر و عشق شده!
آرام رفتم بالای سرش، ابروهایش را شانه و کوتاه کردم، موهایش را مرتب کردم، دستش را بوسیدم و خواستم اگر مجالش هست یک فرصت دیگر به ما بدهد و اگر نیست با همان لبخند همیشگی و همان قلب بزرگ برود به جهانی که لابد خیلی تمیزتر و شایستهتر است از این دنیای عجیب و غریبی که لابد بدون او خیلی کمعیارتر خواهد شد! دکتر هاشمیان با تعجب عمیق چشمهایش میگوید این وضعیت نهایتا یکی دو ساعت دوام دارد و حالا بیش از نصف روز از آن یکی دو ساعت گذشته و فکر میکنم به شکوه بهمنیوار رفتنش!
نرم و آرام ایستاده بر آستانه در تا همه آنها که عاشقش هستند، آنها که از او آموختهاند، آنها که با مرام و مسلکش زیستهاند، آنها که او را رنجاندهاند یا از او رنجیدهاند بیایند و خداحافظی کنند با دنیایی که بعد از او بیرحمتر و دوستنداشتنیتر خواهد بود. به قول حنا، این فرصت باشکوه خداحافظی است برای تمام و کمال زیستن با مرد بزرگی که به قول مهدی فرجی «آخرین غزلسرای قرن شگفتی» است.
فرصتی برای وداع، فرصتی برای قدردانی، فرصتی برای مرور کردن و این همان شکوه بهمنیواری است که همهمان دچارش شدهایم.
حمید نورشمسی، خبرنگار: 6 سال فاصله میان دو خداحافظی برای محمدعلی بهمنی فاصله کمی نبود؛ اولی در شهریور سال 1397 از شورایی به نام شعر و ترانه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دومی از جهان فانی. بهمنی که روزگاری شاعری چون سایه او را همردیف حسین منزوی در غزلسرایی معاصر قرار داده بود و بخشهای زیادی از بدنه مردم با شعر و کلام او از زبان خوانندگان سرشناسی چون حبیب محبیان، ناصر عبداللهی و حتی همایون شجریان خاطرهسازی کرده بودند، این بار بهخاطر حواشی بهوجودآمده در تصمیمات شورایی عجیب در ساختار وزارت ارشاد- که درظاهر تلاش داشت شعر و ترانه ناباب! و سخیف به گوش مردم نرسد- با استعفا رو به گوشهنشینی آورد و سعی کرد باقی زندگی خود را صرف شعر و هنر و ترانه آنطور که خود میپسندد، کند.
نام بهمنی اما سالها پیش از این دست اتفاقات برای اهل هنر و موسیقی شناختهشده و اعتباریافته بود. اگر خاطره نقلشده از او درباره ایراداتش به شعر فریدون مشیری در جوانی و درخلال کار حروفچینی این اشعار در چاپخانه را کنار بگذاریم، شعر او برای نخستینبار و بهصورت جدی با صدای حبیب محبیان به جان مخاطبانش نشست؛ ترانهای ماندگار که سالها پس از اجرا کماکان پرمخاطب بود و هنوز هم برای نسلهای پسینی شعر و ترانه در ایران اثری ماندگار و قابلاعتناست. چه از منظر صدای خاص ساز محبیان و چه از منظر نوع خاص اجرای ترانه و چه از منظر شعری خاص که تفسیرهای مختلفی از آن شده است. بهمنی از این منظر شاعری خوششانس بود که یکی از سرودههایش در بزنگاهی خاص و با موزیکی قابلتوجه چنان عرضه شد که نام و کلام او و تامل در اندیشهاش را دوچندان بلندمرتبه ساخت.
با این همه شاید گزافه نباشد که مهمترین موفقیت برای شناخته شدن صدا و کلام او را در قالب شعر به دهه 70 و انتشار آلبوم «عشق است» با صدای ناصر عبداللهی به همراه دکلمه پرویز پرستویی نسبت دهیم؛ آلبومی که حالوهوای خاص این دهه و ساختارهای تازهای که در قالب صدا در رسانههای شنیداری به مخاطب عرضه شده بود در ماندگاری آن بیتاثیر نبود. بهمنی بهعنوان شاعری در آن زمان شناخته شده و پخته به کمک هنرمندان شاعری چون سهیل محمودی و ساعد باقری که در آن روزگار رادیو را از صدا و اندیشه خود در برنامههای مختلف غنی ساخته بودند به مخاطب بیش از پیش معرفی شد.
تکرار مکرر ترانههای این آلبوم در مدیوم رادیو و درکنار آن تفسیر و بحث درباره کلمه و کلام شاعر آن او را به نامی محبوب مبدل ساخت و همین محبوبیت در ادامه او را به تجربههای موفقیتآمیز دیگری با عبداللهی و در ادامه با برخی نامداران موسیقی ایران مانند همایون شجریان و علیرضا قربانی هدایت کرد. با این همه فصلی از زندگی این شاعر نیز به حضور در جشنوارهها و شوراهای دولتی شعر و ترانه سپری شد.
فصلی که درباره آن قضاوت و اظهارنظرهای مختلفی منتشر شده است. برخی او را بهعنوان ریشسپید غزلسرایان معاصر و شاعری کمحاشیه و محجوب مایه اعتلا و آبروی رویدادهای جشنوارهای و شوراهای نظارتی شعر پنداشته و برخی نیز راز ماندگاری شاعر را نه در حضورش در بطن ممیزی شعر و ترانه که در بطن ذهن مخاطب و جان مردم برشمردهاند. خود او در یکی از معدود گفتوگوهایش درباره شورای شعر و ترانه در زمان حضورش در آن بهعنوان رئیس عنوان داشته بود که بسیاری از تصمیمات شورا با نظر شخصی وی فاصله داشته ولی او تنها بهعنوان عضو یک رای داشته و آن را به آنچه صحیح میدانسته داده است.
بااینحال آنچه شاعری را در جان مردم مینشاند ماندگاری کلام اوست و باور نگارنده این قسم از حواشی نمیتواند تاثیری بر اقبال یا بیاقبالی به شاعر داشته باشد. وقتی شاعری نبض حال مردم را پیدا میکند و برای آن میسراید و وقتی شاعری میتواند حالوهوای خود را با جان مخاطب پیوند بزند و بر دلش بنشاند دیگر صحبت از حواشی طعمی افزونبر آن نخواهد داشت. بهمنی به همین دلیل بیشک با نام و یادی نکو در تارک ذهن مردم نشسته است و خواهد نشست.
روایتهای دیگر هنرمندان از محمدعلی بهمنی را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.