فرهیختگان: روند فعالیت سایتهای شرطبندی به این صورت است که چند کارشناس استخدام میشوند و برای بازیهای مختلف درصد شانس برد و باخت تیمها را مشخص میکنند. بعد با توجه به تعیین این شانسها، درصدهای مختلفی برای کاربران مشخص میشود. مثلا برای بازی دو تیم بارسلونا و ختافه که شانس برد تیم بارسلونا در آن بسیار محتملتر است، امکان شرطبندی برای کاربران اینطور خواهد بود که اگر تیم بارسلونا برنده شد، هرکس به ازای یک میلیون تومان که شرط بندی میکند، ۷ درصد آن یعنی ۷۰ هزارتومان برنده خواهد شد.
اگر دو تیم مساوی کنند آن شخص ۵ برابر این عدد یعنی ۵ میلیون تومان برنده خواهد شد و اگر تیم ختافه برنده شود او ۱۲ برابر این پول را برنده میشود. این در ظاهر پیشنهاد هیجانانگیزی است و هرکسی که کمی فوتبال بداند و تیمها را بشناسد با خود فکر میکند حتما برنده این شرطبندی خواهد بود اما درحقیقت حتی اگر کسی به صورت اتفاقی در یک بازی برنده شود، در طولانیمدت این گرداننده سایت است که برنده خواهد بود. کارشناسان این سایتها، درصدهای شرطبندی را طوری محاسبه میکنند که در هر سه دسته پیروزی، مساوی و شکست، درنهایت این سایت است که برنده یکسوم سرمایهای میشود که کاربران در سایت سرمایهگذاری کردهاند.
این توضیح مختصر و شاید ناکافی از این جهت لازم بود که بدانیم سازوکار مالی این سایتها چطور است و چه چیز باعث میشود چهرههایی مشهور، تمام اعتبارشان را روی تبلیغ این سایتها بگذارند و عدهای دیگر هم به هر دری بزنند تا مشهور شوند و بتوانند پای کاربران را به این سایتها باز کنند. پای یک پول هنگفت در میان است.
جامعه ما در دورهای از حیات خود مستعد فریب خوردن بابت چیزهایی مثل بلیتهای بختآزمایی بود که بعدها بهعنوان ارمغان بهزیستی و امثال آن بازتولید شدند. بعد نوبت شرکتهای هرمی بود و پس از آن موارد متعدد دیگری را میتوان سراغ گرفت که هرکدام به فراخور اوضاع جامعه ایران در آن روزگار خاص، میتوانست جواب بدهد.
امروز نوبت سلبریتیهاست که به سکه رایج دوران تبدیل شدهاند. آیا کسی میداند شخصی مثل میلاد حاتمی یا وحید خزاعی دقیقا چه هنری دارند و آیا شهرت آنها هیچ توجیه معقولی دارد؟ چنین افرادی را میتوان بهعنوان مثالهایی خالص از سلبریتیسم در نظر گرفت که البته در همه موارد به این خلوص صددرصدی نمیتوان رسید. مثلا کسی هست که چند فیلم سینمایی و تلویزیونی هم بازی کرده اما تمام شهرتی که امروز دارد برای آن نیست و آن بخش مازاد شهرت او که معمولا به دلیل حاشیهسازی در فضای مجازی ایجاد میشود، جنبههای سلبریتیستی شخصیتش است.
این را در مورد خیلی از خوانندهها، ورزشکاران و حتی نویسندگان و اساتید دانشگاه یا سیاستمداران هم دیدهایم. اما دنیا جهانبخت و میلاد حاتمی و وحید خزاعی و امثال آنها چنان شکل خلوصیافتهای از این وضع مبتذل هستند که دنبال کردن جدیشان به مقدار قابل توجهی از رشدنیافتگی ذهنی نیازمند است و حتی اگر اکثریت قاطع جامعه به این افراد هیچ وقعی نگذارند، نباید فراموش کرد که تنها دو درصد از ایرانیتباران داخل و خارج از کشور، بالغ بر دو میلیون نفر میشوند که رقم قابل توجهی است.
اینکه سلبریتیسم چطور میتواند بهترین طعمه را برای فریب عدهای و باز کردن پایشان به سایتهای شرطبندی فراهم کند، با فهم همین نکته مشخص میشود. دنبالکنندگان جهانبخت و خزاعی و حاتمی از میان رشدنیافتهترین گروههای ذهنی جامعه هستند و افرادی که ذاتا مناسب سازماندهی توسط چنین آدمهاییاند، طبعا مناسبترین موارد برای فریب خوردن توسط سایتهای شرطبندی هم هستند.
میل به کسب پولهای بیزحمت و بادآورده یکی از وسوسههایی است که بهطور همیشگی با ذات و روان آدمی همراه است و از آن به راحتی نمیتوان خلاصی یافت. اگرچه در سطور بالاتر اشاره شد که سلبریتیها مناسب سازماندهی رشدنیافتهترین ذهنهای مستعدترین افراد برای فریب خوردن توسط سایتهای شرطبندیاند، اما اگر عمیقتر نگاه کنیم حتی کسانی مثل نیوتن هم نمیتوانند بر این وسوسه ذاتی بشر فائق شوند. ماجرای «حباب دریای جنوب» مثال خوبی در این مورد است.
در قرن هجدهم انگلستان به دلیل جنگهای متعددی که داشت ۳۱ میلیون پوند بدهی بالا آورده بود و ۵۰ هزار پوند ذخیره داشت. شخصی به نام جان بلانت به خزانهداری انگلستان پیشنهاد داد در ازای دریافت حقوق انحصاری برای تجارت با دریاهای آمریکای مرکزی و جنوبی فورا و یکشبه این وضعیت را سامان دهد. سیل کسانی که به سمت خرید سهام از شرکت او میآمدند سرازیر شد و هرچه مطالبه خرید سهم بالا میرفت، قیمت سهام هم افزایش پیدا میکرد. کمپانی دریای جنوب اما دقیقا هیچ کاری نمیکرد و از طریق پولی که خریداران تازهوارد به آن میدادند، سود سرمایهگذاران قبلی را پرداخت میکرد.
متن کامل گزارش میلاد جلیلزاده، خبرنگار گروه فرهنگ را در روزنامه فرهیختگان بخوانید.