رضا کردلو، روزنامهنگار: 1- ژاپنیها همین چندماه پیش، درنتیجه 80 سال مسخ آمریکایی، نشستند اوپنهایمر تماشا کردند تا برای غربت و مظلومیت سازنده بمب اتم اشک بریزند. همانهایی که 80 سال است به احترام هموطنان سوختهشان در هیروشیما و ناکازاکی -به جای اینکه حرف بزنند-سکوت کردهاند، واقعا برای اوپنهایمر ناراحت شدند. خبرنگار بعد از تماشای فیلم از آنها میپرسید: «نظرتان چیست؟» و میگفتند «خود اوپنهایمر هم در وضعیت خوبی نبود»، «لابد باید جنگ آنطور(با بمب اتم) تمام میشد و چارهای نبود»، «میدانید واقعا اوپنهایمر مقصر نیست.» باور میکنید اینها نظرات ساکنان هیروشیما درباره قاتلشان باشد؟ ولی هست. تشریف ببرید در یوتیوب و گزارش «صدای آمریکا» از اکران اوپنهایمر در هیروشیما را تماشا کنید. آمریکاییها با تلاش کمی توانستهاند از بمب اتم، جاذبه گردشگری بسازند. وه، چقدر خفن است این آمریکا.
2- این مقدمه را چرا گفتم؟ دلیلش یادآوری بزرگترین معجزه مقاومت فلسطین و آخرین ضربه کاریاش یعنی طوفان الاقصی است؛ طوفانی که این ژاپن غیرسیاسی ساکت را هم به حرکت درآورده است. حالا چه اتفاقی افتاده؟ خبر کوتاه بود: «ژاپن سفیر اسرائیل را به مراسم صلح ناکازاکی راه نداد.» و فقط همین اقدام نه آنچنان تاثیرگذار در مساله غزه و فلسطین، داستانی در دنیا به راه انداخته که بیا و ببین. آنچنان که «سفرای آمریکا، فرانسه، آلمان، ایتالیا و کانادا طی نامهای به شهردار ناکازاکی تهدید کرده بودند در صورت عدم دعوت از سفیر اسرائیل در این مراسم حضور نخواهند یافت.» دقت کردید؟ تا زمانی که ساکت و سربهزیر و نه حتی برای دادرسی، قربانیان یک نسلکشی را گرامی بدارید، آمریکا و انگلیس با شما دوست است، نازتان میکند، در مراسمتان شرکت میکند و از شما میخواهد که در ادامه نیز به سکوتتان ادامه دهید. اما اگر به یک نسلکشی اعتراض کنید، آنها که در پیادهروی نمایشی برای نسلکشی قبلی همراهیتان میکردند، تحریمتان میکنند. اعتراض ژاپنیها به نسلکشی در غزه، آنچنان برایم برجسته نشد که واکنشها به آن. همین «راه ندادن سفیر اسرائیل» را هم تحمل نمیکنند. یعنی این ژاپن توسریخور، چه حقی دارد برای غزه دل بسوزاند. کاری که شاید کمترین تاثیری در معادلات جنگ و صلح در غزه نداشته باشد.
3- برگردیم به شرقیها. در جامجهانی فوتبال، در قطر، حتی شرقیها، همان چشمبادامیها که پیش خودت دربارهشان میگویی اینها اصلا «سیاسی» نیستند و اتفاقا شاهد ادعا زیاد داری برای این حرف، حتی آنها وقتی متوجه میشدند خبرنگاری که میخواهد با ایشان مصاحبه کند اسرائیلی است، با دست پس میزدند. یکجورهایی از دست زشتی آن میکروفن و دوربین فرار میکردند. نمیتوانستم چینی و کرهای و ژاپنی بودنشان را تشخیص دهم، اما شرقی بودند.
4- همانها امروز به نسلکشی در غزه اعتراض میکنند. حتی آنها میفهمند اسرائیل شر است. غرب که جای خود دارد. روزی که سیدمرتضی آوینی برای نادر طالبزاده نوشت: «خورشید از مغرب سر میزند»، گروه بینالملل دانشگاه کلمبیا سرگرم تئوریبازی بود که چطور دانشجویان را سرگرم حقوقی کردن کشتار سیستماتیک در ویتنام کند. بخش آیندهپژوهی هاروارد هم داشت از جنگ خلیجفارس کَره نفت میگرفت. حالا چند دهه گذشته است. به بعضی از خودمان نگاه نکنیم که در همه این سالها، حقوقبشر آمریکایی را در همسایگی با عراق و افغانستان لمس کردیم و نیازی به تصویر تازه نداریم. برای خیلی از صغیر و کبیر آکادمی در دنیا و در همین ایران خودمان، حقوقبشر، ظاهری کت شلواری و بیخطوخش داشته و دارد و از این جهت اتفاقات این ماههای غزه به اندازه همه واحدهای دانشگاهی اعتبار علمی پیدا کرده است. طوفان الاقصی، باکلاسترین درس ارتباطات بود که برای چند نسل پرچم فلسطین را بالا برد. حالا کودکی که همراه پدر و مادرش روی چمن دانشگاه کلمبیا تحصن کرده، خاطره روشنی از فلسطین دارد که بعدها تعریف خواهد کرد.
5- یک نوار باریک، یک کرانه باختری و نمازی در قدس. از همه فلسطین همین باقیمانده است و اسرائیل «کیلومتر»های بیشتری در اختیار دارد اما ماهیت زمین برای فلسطین است. اسم این «کیلومتر»هایی که در اختیار اسرائیل است، اراضی اشغالی است و حالا در قلب دانشگاههای آمریکا پرچم فلسطین بالاتر و معتبرتر از گرگ نگهبان اراضی اشغالی است. اتفاقات امروز در غرب و شرق عالم، بسیار باشکوه، بزرگ و تاثیرگذار است. اما طبیعت عالم مجازی، تقلیل و تخفیف همهچیز است، مجازی پدیدهها را مصرف میکند و حتی از اتفاقات باشکوه اموری زودگذر میسازد. به همین جهت برای آنان که تصاویر دفاع از فلسطین در المپیک و قیامهای مثنی و فرادا در غرب و شرق عالم را میبینند لازم است که این حوادث را بخشی از یک تطور تاریخی ببینند. به قول احمد عزیزی، شاعر درگذشته همروزگار ما: «من یقین دارم شکی باقی نخواهد ماند.»