حمید ملکزاده، پژوهشگر اندیشههای سیاسی: در میان همه چیزهایی که ملتها را بهواسطه آنها میشناسند، زبان از حیثیتی متفاوت برخوردار است. در این روایت زبان هم حد ملت و هم عرصه آشکارگی کثرت و تنوع آن بهحساب میآید. این مساله از طبیعت اجتماعی زبان نیرو میگیرد. زبان بنابر تعریف نتیجه کار فردی یا مخلوقی آنی نیست که کسی بر پایه قواعد یا اصولی خاص آن را از هیچ خلق کرده باشد. زبان محصول با هم بودن و نتیجه قهری خصوصیات وجودشناختی انسان است.
برای انسان در مقام هستندهای که از طبیعتی اجتماعی و با دیگرانی برخوردار است، زبان ابزاری بیرونی نیست، بلکه کیفیتی وجودی است. اهمیت مساله زبان بهعنوان کیفیتی وجودی برای انسان بهطور عام و برای ملتها، بهعنوان واحدهایی سیاسی، در بیانات رهبر معظم انقلاب بارها موردتوجه قرار گرفته است. من در این یادداشت کوتاه تلاش خواهم کرد تا ضمن توجه به بیانات ایشان درباره زبان فارسی، مسائلی را که به اهمیت سیاسی زبان مربوط میشود مورد بررسی قرار دهم.
ازجمله این دسته از بیانات میتوان به آنچه ایشان در ابتدای مهرماه سال 1390 در دیدار با رئیسجمهور وقت و اعضای دولت مطرح کرده بودند و همچنین در بیاناتی که در سال 1393 و دیدار با جمعی از شعرا ایراد داشتهاند، اشاره کرد. در مورد اول ایشان اینطور آوردهاند که: «توصیه من این است که در زمینه علاقه به ایران، علاقه به کشور و گرایش به ایران، چند نکته را توجه داشته باشید. یکی اینکه مهمترین بخش مربوط به کشور، زبان و ادبیات است. علاقه به ایران، اینجوری تحقق پیدا میکند. ما در کشور زبانهای مختلفی داریم؛ اما زبان ملی، فارسی است. آن کسانی که زبانهای مختلف دارند، خودشان جزء مروجان درجه یکزبان فارسی هستند…» و در دیدار با شعرا اینطور فرمودهاند که: «یک مساله دیگر در مورد شعر، کارکرد اجتماعى شعر است؛ شعر، حافظ هویت ملى است، حافظ هویت ملى. هویت ملتها عبارت است از مشخصههاى فرهنگى آنها و مزیتهای فرهنگى آنها؛ این هویت فرهنگى یک ملت را تشکیل میدهد. این هویت فرهنگى، اصل است؛ اگر چنانچه این از یک ملتى گرفته بشود، این ملت هضم خواهد شد، یعنى درواقع به معناى حقیقى کلمه نابود خواهد شد؛ حالا در یک مشخصه جغرافیایى قرار میگیرد؛ اما چیزى نیست؛ هست، اما بودن او مثل نبودن است؛ هویت فرهنگى، همه حیات یک مجموعه و یک ملت است.»
زبان بهمثابه خانه
زبان خانه ملتهاست، یعنی حوزهای است که هر فرد انسانی به دو معنا در آن احساس در خانه بودن میکند؛ الف- جهان در زبان برای انسان به چیزی آشنا تبدیل میشود و ب- انسان در زبان با افراد دیگر نسبت برقرار میکند. این هر دو مسائلی هستند که بهشکل بنیادینی با حیثیت سیاسی انسان پیوند خوردهاند. از یکطرف زبان رابطه هر فرد با جهان مادی پیرامونش را ممکن میسازد، یعنی آن را به چیزی آشنا برای او تبدیل میکند. هم از طریق تولید نامها و هم از طریق روشنکردن امکاناتی که در زبان و از طریق تولید روایاتی درباره چیستی چیزها، با جهان مادی برقرار میکند. از طرف دیگر زبان پلی بهسمت گفتوگو و مفاهمه میان افراد مختلف برقرار میکند. پلی که به آنها اجازه میدهد تا در درجه اول یکدیگر را بشنوند و در مرحله بعد درباره آنچه مشترک است با یکدیگر به گفتوگو بپردازند. در این معنای دوم، زبان را باید بهعنوان عرصه آشکارگی کیفیت اجتماعی هستن انسان بفهمیم.
علاوهبر همه اینها زبان از جنبه بسیار حیاتی دیگری نیز باید بهعنوان خانه ملتها فهمیده شود؛ زبان تجلیگاه و انبار عظیم تاریخ یک ملت است. این در زبان است که گذشته ملتها بهعنوان چیزی معنادار روایت شده و در مقام تاریخ عمل میکند. از این جهت زبان بهعنوان چیزی مانند عرصه تاریخی حیات ملتها عمل میکند. دقایق مختلفی از حیات آنها را در خود ضبط کرده، آنها را به وقایعی معنادار تبدیل و از آنها حفاظت میکند تا هر بار که ضرورتی پیدا کرد، دسترسی به آنها برای اعضای ملت ممکن باشد. در این معنا زبان وحدتی است که تکثر تاریخی جاری در گذشته ملتها را در مقام رودهایی جاری در زیر زمینی که امروز آن را زندگی میکنند حفظ کرده و مواد لازم برای فهمیدن وحدتی را که امروز بهعنوان ملت در حال عملکردن است برای ما فراهم میکند. دستنوشتههای شخصی، سفرنامهها، داستان و حکایات، اشعار، دیوارنوشتهها، اشعار، متون علمی و شرحها و حاشیههای انتقادی بر منابع مختلف، هر کدام حاملان بخشی از آن کثرتی تاریخی بهحساب میآیند که درطول زمان و ضمن استفاده کردن از زبان به هستی فعال یک ملت شکل بخشیدهاند. از این جهت زبان خانه ملتهاست و باید بهعنوان مفهومی فهمیده شود که به شکل بنیادینی با حیثیت سیاسی ملتها پیوند خورده است.
همانطور که پیشتر گفتم زبان ساحت بنیادین آشکارگی امر عمومی است؛ چراکه هم رابطه فرد انسانی با جهان مادی پیرامونش را وساطت میکند، هم زمینه لازم برای مشترک شدن با مجموعه دیگر از افرادی را که بهعنوان حاملان یکزبان خاص میشناسیم، فراهم میکند و هم انبان دانش عمومی، و تاریخ مشترک اعضای یک ملت را بهوجود میآورد. از این رو زبان مانند زمینی است که درطول قرنها تحتتاثیر زندگی واقعی مجموعهای از انسانها شکل و ساخت ویژهای پیدا کرده است. شکل و ساخت ویژهای که هم امکان زیست فردی و هم عرصههای عمومی و اشتراکی زندگی برای ساکنان خودش را ممکن میسازد. در این معنا میتوانیم بگوییم زبان برای یک ملت افق امکانی حیات اجتماعی یا بستر واقعی حیات جمعی است. درعینحال این همه چیزی نیست که درباره کیفیات سیاسی زبان میتوانیم بیان کنیم. در بخش بعدی اهمیت سیاسی موضوع زبان را ضمن بحث درباره مساله هویتیابی سیاسی افراد ملت از طریق زبان مورد بررسی قرار خواهیم داد.
دولت، زبان و دیگری خارجی
قبل از پرداختن به بحث درباره دلالتهای سیاسی زبان در تحدید حدود داخلی و خارجی در سیاست باید دو مساله اساسی را روشن کنیم؛ الف- زبان، زبان دولتهاست و ب- زبان چیزی بیش از صورت نشانهای خود است. در مورد موضوع اول روشن میکنیم که چطور زبان را باید بهعنوان زبان دولت فهمید و بعد از آن این موضوع را بسط خواهیم داد که زبان را باید بهعنوان چیزی فراتر از صرف صورت نشانهای آن و بهعنوان شکل خاصی از زندگی در جهان و در کنار دیگران فهمید.
زبان بهمثابه شیوهای خاص از زندگی
زبان بیش از اینکه صرفا مجموعهای خاص از نشانهها یا قواعد مربوط به آنها باشد، بر شکلی از زندگی یا صورتهای متنوعی از زیستن در جهان دلالت میکند. از این جهت زبان وجهی تمدنی دارد، یعنی مجموعه متنوع و به وحدت رسیدهای از بایدها و نبایدهای روانی متعین در نهادهای مادی و روانی ویژهای را که یک مردم به اعتبار آنها شناخته میشوند دربرمیگیرد. این مجموعههای روایی در متون متفاوتی که توسط کاربران یکزبان تولید میشوند، درطول تاریخ شکل میگیرند. در این معنا زبان حیثیتی هویتبخش دارد. این موضوع در مورد شعر فارسی اهمیتی فوقالعاده داشته است.
ادبیات فارسی بهطور عام و شاخه شعر فارسی در آن بهطور خاص حامل بزرگترین عناصر هویت ایرانی است. شعر برای ایرانیان مهمترین عرصه آشکارگی چیزی است که میتوانیم از آن بهعنوان عقل ایرانی یاد کنیم. عقلی که بیش از هر چیز با عنوان حکمت شناخته میشود. حکمت ایرانیان مسائل متنوعی از مسائل مربوط به زیست ایرانی در جهان، در ارتباط با طبیعت مادی، و در جامعه بهعنوان حاکم، محکوم، فرزند، پدر، مادر، دوست و برادر را در خود جای داده است. همه اینها در یک معنا قواعد عام زندگی و نظامنامههای ایرانی برای زیستن در جهان اجتماعی هستند. زبان فارسی را میتوان بهعنوان بستر آشکارگی شکل خاصی از زندگی ایرانی- یا ایرانی زیستنی ویژه- درنظر گرفت که بهطور همزمان قواعد هنجاری سلبی و ایجابی روشن و هویتبخشی را در خود حمل میکند. این وجه از کیفیات مربوط به زبان در بنیانشان حیثیتی تربیتی دارند و از این حیث درست مثل قوانین عام تربیت برای تولید انسانی مطلوب عمل میکنند که ذیل نامی واحد، یعنی فرد ایرانی ایدهآل میشود آن را صورتبندی کرد. به همین دلیل میتوانیم ادعا کنیم تلاش برای برقرار کردن رابطهای مداوم و معنادار میان اعضای جامعه ایرانی و این منبع زبانی بسیار غنی، از جهت هویتی و تمدنی اهمیتی اساسی دارد.
برای درک بهتر حیثیت هویتبخش زبان باید این موضوع را در خاطر خود حاضر کنیم که در دورههای متفاوت از تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در ایران، زمینهها و ریشههای ابتدایی تحول بیش از هر جای دیگری در زبان فارسی و در متونی که درباره یک موضوع خاص تولید میشد، مشاهده میشود. پیوستگی میان متون مختلف در تبیین ایده تغییر و توصیف شرایط مطلوب، نشان از پیوستگی و پویایی حیات و هویتی جمعی در بایستههای زبان فارسی دارند که در تحلیل مسائل مربوط به زبان و هویتیابی جمعی باید آن را بهطورجدی درنظر داشته باشیم.
زبان، زبان دولت است
این که بگوییم زبان، زبان دولت است از چند جهت ممکن است ما را دچار سوءتفاهم کند. اینکه میگوییم زبان، زبان دولت است، چیزی بیش از این است که بگوییم زبان، صرفا زبان مکاتبات اداری یا گروه حاکمان است. وقتی میگوییم زبان، زبان دولت است، منظورمان این است که ایرانیها بدون توجه به تنوعات قومی، زبانی و خاستگاههای فرهنگی متنوعی که دارند، در زبان فارسی خودشان را بهعنوان یک ملت میفهمند و این معنایی ندارد جز اینکه بگوییم آنها، حتی وقتی کاربران زبانی بهجز زبان فارسی باشند، در مجموعه مشخصی از خوکردن یا پیوستن با جهان مادی و افراد انسانی دیگر با خودشان روبهرو میشوند که محصول، ساخت و مختص ایرانی بودن پیوسته با زبان فارسی است. ازاینجهت زبان فارسی عنصر بنیادین سیاسی برای مردم ایران است. برای اینکه این مساله را روشنتر کنیم باید به آنچه پیشتر، و در بخش قبلی، درباره زبان بهعنوان مجموعهای از هنجارهای سلبی و ایجابی -که خوگرفتن ما در جهان را ممکن میکنند- باز گردیم. وقتی زبان را در معنایی که پیشتر توضیح دادیم موردتوجه قرار دهید، آنگاه تصدیق خواهید کرد که زبان وحدت عام، یا عرصه عام وحدتیافتن ملت است. همین حیثیت سیاسی زبان است که در طول تاریخ ایران، حتی وقتی دولتی به نام ایران در کار نبوده است، زمینه تابآوری ایران را فراهم آورده و بهعنوان بستری برای تولد دولت ایرانی در جهان معاصر عمل کرده است. ازاینقرار این مسالهای بسیار حائز اهمیت است که برای حفظ زبان فارسی باید به آن درونمایههای بنیادینی که میراث فارسی را تشکیل میدهند توجه کنیم. این موضوع در بخشی از بیانات رهبر انقلاب در دیدار جمعی از کارگران گروه صنعتی مپنا در اردیبهشت سال 1393 به وضوح موردتوجه قرار گرفته است. در این بخش از بیانات ایشان اینطور آمده است: «من مکرر گفتهام، ملت ما باید به جایی برسد که دانشپژوهان عالم، برای اینکه به قلههای علم دست پیدا کنند، مجبور باشند زبان فارسی یاد بگیرند.»
اهمیت فراگرفتن زبان وقتی صحبت از علم باشد فقط در صورت نشانهشناختی یا نحوی زبان نیست؛ چراکه دانش علمی، حتی وقتی صحبت از علوم طبیعی در میان باشد، نسبت مشخصی با هویت فرهنگی دانشمندانی دارد که در زبانی که متن علمی در آن تولید شده زندگی میکنند؛ چراکه علم در مبانی خودش موضوعی زمینهای است؛ یعنی با عناصر هویتی و فرهنگی دانشمندانی که به تولید علم دست میزنند رابطه بنیادینی دارد. درست در همین معناست که میگوییم زبان، زبان دولت است. یعنی زبان مردمی است که از حق حاکمیت و حق خودآیینی برخوردار است و این حق را در شیوههای خاصی از خوگرفتن با جهان به نمایش درمیآورد. شیوههای خاصی از خوگرفتن با جهان که بهعنوان مبانی قانون، و اصل راهنمای قانونگذاری در سیاست برای آنها فهمیده میشود.
در این زمینه همچنین باید به این موضوع توجه کنیم که اگر زبان را بهعنوان عرصه واحدی از هویتیابی سیاسی و اجتماعی یک مردم در نظر بگیریم، همچنین میشود آن را بهعنوان اصل بنیادین تحدید حدود اعضای یک دولت، در مقام یک هستی سیاسی، از دولتهای دیگر در نظر آورد. در این بیان مردم بهعنوان بنیادینترین عامل تشکیلدهنده دولت در نظر گرفته شدهاند. در این زمینه همچنین نباید این موضوع را از نظر دور داشت که زبان، بهعنوان محصول مشترک زندگی جمعی اعضای یک جامعه، عرصه آزادی و تحدید حدود امور روا یا ناروا در زندگی اجتماعی و سیاسی هستند. این مانند این است که بگوییم زبان همچنین عرصه بنیادین، یا مبنای اصلی فهم مفاهیمی مثل آزادی، تساهل، روا یا ناروا در میان یک مردم است. همانطور که میتوان انتظار داشت این یکی دیگر از معانی سیاسی بودن زبان است که میتوان به اعتبارش این عبارت را که «زبان، زبان دولت است» به شکل معناداری فهمید.
زبان و مساله تهاجم فرهنگی-سیاسی
تاکید بر اهمیت زبان فارسی و ضرورت حفاظت از آن تقریبا در همه بیاناتی که رهبر انقلاب درباره موضوع زبان داشتهاند مشاهده میشود: «من خیلی نگران زبان فارسیام؛ خیلی نگرانم. سالها پیش ما در این زمینه کار کردیم، اقدام کردیم، جمع کردیم کسانی را دور هم بنشینند. من میبینم کار درستی در این زمینه انجام نمیگیرد و تهاجم به زبان زیاد است. همینطور دارند اصطلاحات خارجی [به کار میبرند]. ننگش میکند کسی که فلان تعبیر فرنگی را به کار نبرد و به جایش یک تعبیر فارسی یا عربی به کار ببرد؛ ننگشان میکند. این خیلی چیز بدی است؛ این جزء اجزای فرهنگ عمومی است که باید با این مبارزه کرد.»
اهمیت این تاکید از سوی رهبر انقلاب در مقام راهبر نظام معنای روشنی دارد. معنای این تاکید موکد ایشان را باید در پرتوی نکاتی که در دو بخش پیشین درباره زبان آورده بودیم بفهمیم. همینطور باید این موضوع را در نظر داشته باشیم که ایشان هم درباره صورت زبان، یعنی استفاده از کلمات فارسی بهجای واژههای غیرفارسی و هم درمورد دلالتهای معنایی این صورتهای زبانی حساسیت ویژهای داشتهاند. برای نمونه این عبارات ایشان در آذرماه سال 1395 و در دیدار با بسیجیان را در نظر بگیرید: «آقایان مینشینند کلمات فرنگی را تبدیل میکنند به ترجمه تحتاللفظی فارسی، همانها را مدام با افتخار به کار میبرند؛ نه، ما خودمان زبان داریم، واژهسازی کنیم.» و بعد این عبارات را در کنار عباراتی در همان دیدار قرار دهید: «من اصرار دارم این کلمه «اتاق فکر» را که فرنگیها میگویند به کار نبرم. اتاق فکر یک تعبیر فرنگی است... «هیاتهای اندیشهورز» از «اتاق فکر» خیلی گویاتر هم هست.» در این بیانات ما با دو کلمه یا اصطلاح متفاوت سر و کار داریم که به لحاظ صوری از کلمات فارسی تشکیل شدهاند. بااینوجود یکی از آنها به دیگری ترجیح داده میشود. دلیلی که برای این ترجیح وجود دارد در دلالتهای «غیرایرانی» مفروضگرفتهشده توسط رهبر انقلاب برای اصطلاح اول باید جستوجو شود. یعنی ایشان به این مساله توجه دارند که صرف برگرداندن صورت کلمات به فارسی نمیتواند معنای مناسبی که یک موضوع ممکن است برای به کار رفتن در ایران لازم داشته باشد را به خوبی نمایندگی کند. همینطور آنچه در تمایز میان این دو اصطلاح بهعنوان دلیلی برای تفاوت آنها با یکدیگر معرفی شده، حیثیت «فرنگی» اولی است. فرنگی بودن در اینجا بر شکل خاصی از فهمیدن، زندگی کردن و عملکردن در جهان دلالت میکند. این موضوع بسیار مهمی است که در بحث پیرامون تشخص بخشی زبان فارسی، و حیثیت سیاسی-تمدنی آن باید در نظر بگیریم.
اگر آنچه تا اینجا درباره وجوه سیاسی و تمدنی زبان فارسی آوردیم را پذیرفته باشید، آنگاه میتوانیم اینطور ادعا کنیم که زبان، در زمانه افول جنگهای سخت، یا در جهانی که دولتها ضمن ارتقای توان نظامی خود بر استراتژیهای بازدارنده در مورد جنگهای نظامی متمرکز هستند، میتواند یکی از مهمترین بسترهای جنگ هویتی بهحساب بیاید. اگر این موضوع درست باشد که زبان خانه مشترک اعضای ملت و از لحاظ اجتماعی تشخصبخش و از نظر سیاسی وحدتبخش است، احتمالا جنگی معنادار علیه ملت را تنها از طریق تلاش برای رخنهکردن به زبان و ناکارآمدکردن عناصر بنیادین آن میتوان مدیریت کرد.
ازاینجهت تلاش برای برجستهکردن عناصر هویتی فرهنگی در واحدی به نام ایران که اعضای تشکیلدهندهاش خود را در زبان فارسی بهعنوان هستندههایی سیاسی میفهمند یکی از مهمترین استراتژیهای چنین جنگی خواهد بود. سیاستزدایی از زبان فارسی از طریق مکانیسمهای هویتبخشی و سیاسیکردن زبانهای دیگری که ایرانیان به آنها صحبت میکنند، تلاش برای قطعکردن رابطه بین عناصر اساسی هویتبخش به انسان ایرانی از طریق دستکاری در صورتهای زبانی، و تولید محتوایی سیاسی علیه ایران بهعنوان یک وحدت سیاسی در رسانههای «فارسیزبان» ازجمله اقداماتی است که در تهاجم فرهنگی علیه ایران بهعنوان یک واحد سیاسی و جمهوری اسلامی ایران بهعنوان یک نظم مستقر در جریان است.