فرهیختگان: در آخرین اتفاق، روز جمعه دیوان بینالمللی دادگستری مستقر در لاهه که رکن اصلی قضایی سازمان ملل محسوب میشود حکم کرد رژیمصهیونیستی باید عملیات نظامی خود در رفح را متوقف کند. طبق حکم این دادگاه تلآویو علاوه بر این بایستی گزارشهایی در خصوص اقدامات انجامشده برای اجرای دستورات صادرشده تقدیم این دادگاه کند. این دادگاه دوشنبه (31 اردیبهشت/20 می) نیز تصمیمی علیه رژیم اتخاذ کرده بود. بر این اساس هفته گذشته دادستان دادگاه کیفری لاهه از قضات این دادگاه خواست برای بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر و یوآف گالانت، وزیر جنگ رژیم به دلیل ارتکاب به نسلکشی دستور تعقیب و بازداشت صادر کنند. اگر دادگاه تصمیم به صدور حکم نهایی بگیرد، این دو در صورت سفر به 124 کشور عضو دادگاه، با خطر بازداشت مواجه میشوند. تنها دو روز بعد از تحول لاهه، روز چهارشنبه (2 خرداد/22 می) سه کشور اروپایی اسپانیا، ایرلند و نروژ از قصد خود برای بهرسمیت شناختن استقلال فلسطین خبر دادند. اهمیت این سه رخداد، نخست برخاستن آن از محیط غربی و دوم کشیده شدن اصطکاک به سطح دولتی و سازمانهای بینالمللی است. در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1- اقدام چند کشور اروپایی در بهرسمیت شناختن استقلال فلسطین دارای ریشههای عمیقی است. یورونیوز در همین رابطه نوشت: «اسپانیا از لحاظ جغرافیایی نزدیک به منطقه مغرب در شمال آفریقا، در دوران دیکتاتوری فرانکو که از سال 1939 تا 1975 ادامه داشت، به کشورهای عربی روی آورد تا انزوای خود در غرب را دور بزند.»
به گزارش این رسانه مادرید نسبتا دیرهنگام در سال 1986 -38 سال پس از تاسیس رژیمصهیونیستی- با تلآویو روابط رسمی برقرار کرد که دلیل آن تنشهای ناشی از مخالفت رژیم با ورود اسپانیا به سازمان ملل در پایان جنگجهانی دوم بهدلیل نزدیکی آن به آلمان نازی بود. این روند نشان میدهد اسپانیا بهشکل تاریخی ظرفیت نزدیکی به جهان اسلامی- عربی و همچنین سابقه پرتنش با صهیونیستها را داراست.
ایرلندیها نیز ظرفیتهای تاریخی در حمایت از فلسطین دارند. آنها مدتهاست نبردهای آزادیبخش علیه اشغالگری انگلیسیها را پشت سر گذاشتهاند. بهطورکلی تنشهای تاریخی میان این دو طی چند صد سال منجر به کشته شدن میلیونها ایرلندی شده است؛ ازجمله در قحطی بزرگ اواسط قرن نوزدهم که تنها در آن مقطع دو میلیون ایرلندی بر اثرسیاستهای زمینداران انگلیسی جان باختند. این مساله باعث شد ملت ایرلند با ملت فلسطین به دلیل مبارزهشان با اشغالگری احساس همدردی کند. این ارتباط میان گروههای مبارز دو ملت و همچنین دیگر ملتهای عربی با ایرلند نیز جریان داشته است. مدتها لیبی بهعنوان یک کشور عربی از گروههای مبارز ایرلندی علیه انگلیس حمایت مالی و تسلیحاتی میکرد. ایرلند در سال 1980 خواستار استقلال فلسطین شد که یکی از اولین نمونهها در اروپا بهحساب میآید. دوبلین همچنین آخرین کشور در اروپا بود که در سال 1993 رژیمصهیونیستی را بهرسمیت شناخت.
2- در اروپا همه کشورها دارای نقاط اتکایی هستند و متحدانی مخصوص به خود دارند. کشورها عمدتا بهدنبال حوزه نفوذ، متحد استراتژیک، نقطه اتکای استراتژیک در هر منطقه، نقطه اتکای استراتژیک در مناطق مهم و مواردی از این دست هستند. برای کشوری مانند اسپانیا، آمریکای لاتین یک حوزه نفوذ مهم است اما هیسپانها (ملتهای اسپانیاییزبان آمریکای لاتین) هرچند تحتتاثیر زبان و فرهنگ اسپانیایی هستند، دیگر زیرسایه این کشور نیستند، بلکه حتی میتوانند مادرید را تحتتاثیر قرار دهند. اسپانیا برای افزایش وزن خود، جهان عرب و جهان اسلام را مهم تلقی میکند، چه اینکه در مجاورت آنها قرار دارد و هممرز هستند.
ایرلند برای جلوگیری از قرار گرفتن مجدد زیرسایه انگلیس و خودداری کشورهایی مانند فرانسه برای دفاع از دوبلین دربرابر لندن، تصمیم گرفته به توسعه روابط خارجی خود فراتر از اروپا بپردازد. نروژیها نیز این گونهاند؛ آنان که سابقه اشغال شدن به دست آلمان درطول جنگجهانی دوم را دارند، یک صادرکننده بزرگ نفت بهحساب میآید. این کشور درآمدهای صادرات نفت خود را سرمایهگذاری کرده و امروزه بزرگترین صندوق سرمایهگذاری جهان را دارد. این شیوه تقریبا مشابه کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیجفارس است. نروژیها برای ایجاد روابط استراتژیک با جهان عرب و اسلام، بازیگری خاصی داشتهاند. بااینحال نروژ به میزان زیادی تحت نفوذ آمریکا قرار دارد، اما درهرحال ضمن پیگیری خواستهای واشنگتن، در جنبههایی سیاست خارجی مختص خود را اجرا میکند.
3- اسپانیا، ایرلند و نروژ فارغ از دلایل تاریخی بهلحاظ ایدئولوژی سیاسی نیز نزدیکی خاص و حالتی بلوکگونه دارند. آنها اغلب از مشی سوسیالدموکراسی پیروی میکنند. این مشی چپگرا در تضاد بزرگی با رژیمصهیونیستی قرار گرفته که امروزه توسط گروههای راستگرا و راستگرای افراطی اداره میشود. گروههای چپگرای سوسیالدموکرات پیش از این بهدلیل در قدرت بودن یا حضور موثر چپها در سیاست رژیم با تلآویو نزدیکی زیادی داشتهاند. مهاجران اروپایی ازجمله دیوید بن گورین پیش از این در اروپا بهدلیل کمرنگتر بودن مساله نژاد در گروههای چپگرا در چنین گروههایی عضویت داشتند. بن گورین اولین نخستوزیر رژیم در کشور مادر خود یعنی لهستان در گروههای چپ عضویت داشت. بااینحال ذات تشکیل رژیمصهیونیستی فاشیستی و نژادپرستانه بود و نمیشد به ادامه مشی چپگرایانه در آن امیدوار بود. تسلط مداوم راستگرایان بر سیاست در رژیم طی دهههای اخیر و ناچیز شدن رای و تاثیر گروههای چپگرا، علقه میان سوسیالدموکراتها با تلآویو را دچار خدشه کرده است. اقداماتی مانند نسلکشی که اوج تحرکات راستگرایانه و فاشیستی است، سوسیالدموکراتهای مخالف فاشیسم را متوجه گسترش این پدیده ساخته است.
این مساله روندی کلی است و از قرار گرفتن احزاب راستگرا در راس دولت در این کشورها نیز کمتر متاثر میشود.
4- «همزمانی» اعلام پذیرش استقلال فلسطین از سوی سه کشور اروپایی که نشان از «هماهنگ» بودن آنان دارد، حاوی نکاتی است؛ نخست اصل هماهنگ بودن از وجود جبههای از کشورهای اروپایی در این راستا حکایت دارد. نکته دوم تلاش این کشورها برای کاستن از فشارهای صهیونیسم جهانی بوده تا نتواند بر یک دولت فشار متمرکزی ایجاد کند.
5- روز یکشنبه درخواست دادگاه لاهه اعلام شد و دو روز بعد در چهارشنبه چند کشور اروپایی استقلال فلسطین را بهرسمیت شناختند. بهنظر میرسد این اقدامات در غرب ریشههای یکسانی داشته و حکایت از جبههگیری گسترده علیه صهیونیسم دارد.
6- اقدام چند کشور اروپایی در بهرسمیت شناختن استقلال فلسطین نمادین است، زیرا تشکیل کشور فلسطین نیاز به فعالیتهای دیگری نیز دارد اما حرکت شکل گرفته اروپایی حداکثر امکان آنان بوده است. همین حرکت نیز روابط با رژیمصهیونیستی را دچار بحران کرده؛ چراکه تلآویو سفیران خود را از این سه کشور فراخوانده و نمایندگان آنها را احضار کرده است.
7- فلسطین توسط 140 کشور از 193 عضو سازمان ملل بهرسمیت شناخته شده است. بااینحال در جهان غرب شامل اروپا و دو کشور آمریکای شمالی-آمریکا و کانادا- اکثر کشورها از چنین اقدامی خودداری ورزیدهاند.
آنچه در این میان اهمیت دارد پیوستن تعداد بیشتری از کشورهای غربی به صف مدافعان استقلال فلسطین و حضور یک قدرت در میان آنان است. آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان، ایتالیا و اسپانیا جزء رهبران غربی به شمار میروند. هرچند اسپانیا از میان این شش قدرت ضعیفترین حلقه است اما به رسمیت شناختن استقلال فلسطین توسط این کشور در هر صورت بااهمیت است.
8- وزیرخارجه نروژ پس از درخواست دادستان دادگاه لاهه برای صدور حکم بازداشت نخستوزیر و وزیر جنگ رژیم و بعد از به رسمیت شناختن استقلال فلسطین اعلام کرد اگر دادگاه لاهه حکم نهایی برای بازداشت را صادر کند، این دو نفر در صورت سفر به نروژ بازداشت میشوند.
9- جرمی کوربین، رهبر پیشین حزب کارگر انگلیس در همان روز اقدام سه کشور اروپایی اعلام کرد این حرکت پیامی برای دیگر کشورهای اروپایی و آمریکاست و یک نشانه از خواست مردمی به حساب میآید. کوربین در جریان مصاحبهای با الجزیره تاکید کرد تصمیم این سه کشور اروپایی برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین ناشی از فشار محافل مردمی در این کشورهاست. کوربین معتقد است دولت انگلیس نیز باید به این روند بپیوندد.
10- نتانیاهو در واکنش به احتمال صدور حکم بازداشت خود در دیوان کیفری بینالمللی به اتهام جنایت علیه بشریت و ایجاد قحطی در غزه ادعا کرده تعداد فلسطینیهایی که به دلیل گرسنگی در غزه به شهادت رسیدهاند، بسیار کمتر از تعداد آمریکاییهایی است که از گرسنگی میمیرند.
این ادعا درحالی مطرح میشود که آمریکا به 333 میلیون نفر میرسد که 144 برابر جمعیت دو میلیون و 300 هزار نفری غزه است. این اظهارات علاوهبر آنکه نشاندهنده بیارزشی جان انسانها توسط اوست، نشاندهنده بیتفاوتی او به مواضع برخواسته در غرب است. طعنه نتانیاهو به آمریکا همچنین نشان میدهد گروههایی در آمریکا نیز در طراحیهای صورتگرفته علیه تلآویو نقش داشتهاند.
11- صهیونیستها به دلیل ناتوانی در کنترل و مدیریت روابط خود با اروپا مسیر تشدید تنش را در پیش گرفتهاند که نهتنها قادر به حل مساله نیست بلکه گسل میان این دو را عمیقتر میسازد. بتزلل اسموتریچ، وزیر دارایی در پاسخ به اقدام اروپا خواهان مسدود شدن ارائه مالیاتها به تشکیلات خودگردان و ساخت شهرکهای غیرقانونی بیشتر در کرانه باختری شده است. ایتمار بنگویر، وزیر امنیت ملی رژیم نیز بار دیگر وارد مسجد الاقصی شده تا واکنشی به اروپا نشان داده باشد. علاوهبر آن وزارت با فراخواندن سفرای خود تنش دیپلماتیک را برگزیده است.
12- رژیم برای مدیریت روابط خود با اروپا باید ارتباطاتش را با دو قالب کلان راستگرایی و چپگرایی در قاره سبز حفظ کند.
علاوهبر متشنج شدن روابط رژیم با چپگرایان و سوسیالدموکراتها، روابط تلآویو با راستگرایان نیز دارای ظرفیتهای تنش است. باید توجه داشت به شکل تاریخی چپگرایان اروپایی بیشتر از راستگرایان که سابقه سرکوب خونین یهودیان-در آلمان نازی- را دارند، پناهگاه تلآویو به حساب میآیند.
راستگرایان افراطی در شرایط کنونی به دلایلی در نقش حامی رژیم حاضر شدهاند؛ نخست آنکه این راستگرایان دولت نتانیاهو را در قالب یک جریان راستگرای افراطی میبینند و با آن احساس نزدیکی جناحی دارند. دوم آنکه به دلیل تبار شرق اروپایی اعضای دولت نتانیاهو از خود وی گرفته تا کاتص و اسموتریچ، آنان قادر به ایجاد ارتباط با این احزاب در شرق اروپا بودهاند. دلیل سوم نگاه مثبت راستگرایان به دولتهای ملی با خلوص نژادی است که از نگاه آنها «دولت یهود» یکی از مصادیق آن به شمار میرود. با اینحال راستگرایان افراطی نگاه مثبتی به حضور یهودیان در خاک خود ندارند. از سوی دیگر حاضر به حمایت و اختصاص توان بیش از اندازه در سیاست خارجی نیستند تا بخواهند داشتههای خود را در راه حفظ رژیمصهیونیستی و نتانیاهو فدا کنند.
با از دست رفتن امکان اتکا به گروههای چپگرای غربی، از این پس تلآویو باید تنها با گروههای راستگرا روابط خود با غرب را ساماندهی کند. روابط رژیم با جناحهای چپگرا و شبهچپگرا تا حدی متزلزل شده که حزب دموکرات بهعنوان یک نمونه مقاوم در میان این گروهها، در معرض اعتراضات شدید داخلی نسبت به روابط خود با رژیم قرار گرفته است.