تایتانیک در تهران غرق شد، داستانی شاعرانه و البته واقعی دارد که نویسنده در ابتدا و پیش از شروع قصه، اینگونه معرفیاش میکند: «... میمیری؛ نه یکبار و نه مثل همه مردم! هربار که رویای خودت را به واقعیت میبازی، میمیری؛ هربار که بدون دفاع محاکمه میشوی؛ هربار که با دستان خودت زندگیات را از دست میدهی، هربار که میفهمی دیگر نفس نداری؛ هربار که کفشهای سفیدت لگد میشوند، میمیری.
در آخرین چهارشنبه تیرماه، وقتی به باور میرسی که دیگر تابستان طلسمشده نیست، چارهای غیر از تسلیمشدن نداری؛ تسلیم دربرابر اینحقیقت که تو را، رویا غرق کرد!...
اینسرگذشت، واقعی است.»
داستان تایتانیک در تهران غرق شد در ۱۲ فصل نوشته شده است.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
«منصور، حرف رامین را قطع کرد و با عصبانیتی تصنعی گفت: «این چه حرفیه عموجون... مگه میشه یه پدر بچهش رو بکشه؟... اون توی قصههاست. من پدر نیستم اما میدونم همه زندگی رامین، بچههاش هستن.»
سهراب انگار مجالی برای بازکردن سفره دلش در یک دشت بزرگ گیر آورده بود، خودش را روی صندلی جمع و جور کرد و گفت: «بله، البته بچههاش نه، فقط دخترش... میبینی با من چه رفتاری میکنه؟ اصلا منو نمیبینه. میبینی با مامان چه رفتاری داره؟... انگار نه انگار زنشه... چندساله بابا و مامان دارن اینجوری زندگی میکنن؟ تکلیف رو روشن کنن دیگه بابا... خسته شدیم... وقتی بابا میره ماموریت که هیچی... وقتی هم میاد، اینه وضع ما... همش با نفس میرن بیرون... منم مثل بقیه پسرها دلم میخواد بابام پشت و پناهم باشه، باهاش برم بیرون... هرچند دیگه قبول کردم که بابا من رو دوست نداره.»
اینکتاب با ۱۲۰ صفحه قطع پالتویی، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۰۰ هزار تومان منتشر شده است.