تاریخ : Mon 06 May 2024 - 06:55
کد خبر : 190474
سرویس خبری : ایده حکمرانی

صحنه سیاست صحنه برخورد نظریه‌ها نیست

سیدعلی کشفی، علیرضا شفاه و اباصالح تقی زاده در میزگرد «فرهیختگان» مطرح کردند (بخش دوم)

صحنه سیاست صحنه برخورد نظریه‌ها نیست

یکشنبه 16 اردیبهشت، بخش نخست میزگرد «فرهیختگان» با حضور سیدعلی کشفی، علیرضا شفاه و اباصالح تقی زاده کارشناسان موسسه علم و سیاست اشراق با عنوان «با بحران هیاهو مواجهیم» منتشر شد. در شماره امروز، بخش دوم این میزگرد را می خوانید.

سیدجواد نقوی، خبرنگار گروه ایده حکمرانی: به نظر من یکی از نقدهای جدی به موسسه اشراق و تیم شما این است که محل نزاع خودش را در انقلاب 57 به‌درستی تقریر نکرده است. وقتی سال 88 می‌شود و به‌تعبیر شما میرحسین موسوی نماینده حقیقت می‌شود، مگر ایشان در سال 57 نماینده حقیقت بود؟ در 57 خیلی‌های دیگر نماینده حقیقت بودند. به‌نظر می‌رسد شما محل تقریر خودتان را 57 قرار ندادید و نمی‌توانید تقریر متمایزی را از آن لحظه ارائه دهید. اگر این محل تقریر را 57 قرار می‌دادید، حداقل شرایط روزمره‌تر و زندگی ساده‌تری را برای ما ترسیم می‌کرد قوچانی یک مثال است و مثال‌های دیگری نیز می‌توان زد. وقتی وی بحث می‌کند، انگار روی زمین است. اگر شما محل تقریرتان را از 57- به همین شکل که آقای تقی‌زاده دارد بحث می‌کند- به آن سبک بحث می‌کردید، شاید خیلی از ابهام‌ها برطرف می‌شد. شخصا به‌عنوان کسی که تقریبا همه مطالب شما را دنبال می‌کنم، می‌فهمم چه می‌گویید ولی هنوز متوجه نشده‌ام که تقریر شما از 57 چیست که یکباره در دهه 90، روحانی یک دمل چرکین می‌شود یا رئیسی در 1400 هرچه بسازد ما را به زندگی نمی‌رساند یا آن انسان چه شکلی است. به‌نظرم اگر این درست تقریر می‌شد شاید لازم نبود اینقدر دعوا کنیم. اتفاقا دعوای شما اکنون خیلی‌عجیب است؛ چراکه این دعوا دیگر با قوچانی نیست، بلکه با حزب‌اللهی‌هایی است که سیاستگذاری خوانده‌اند و یک‌دهه است استارتاپ زده‌اند و بعد اینها را مکتوب کرده و به‌عنوان دستاورد علمی فرستاده‌اند و برخی مقامات کشور هر روز همین‌ها را تکرار می‌کنند. در این لحظه شما می‌گویید برنامه‌ریزی راه‌حل نیست و آنها مقابل شما هستند و اول طرح‌های توسعه‌شان دو، سه‌جمله از امام و مقام‌معظم‌رهبری دارند. آیا این را شما می‌پذیرید یا اینکه من بد برداشت کرده‌ام؟
کشفی: 57 قطعا نقطه تولد مردم و جامعه و نقطه سیاست در ایران است و احتمالا 88- اگر نگوییم نقطه مرگ- یکی از نقاط فترت و احتضار جامعه و سیاست در ایران است. اینکه ما به 57 و آن نقطه تولد توجه کنیم، قطعا ضروری است ولی سخن گفتن از اینکه ما باید سال 57 را احیا کنیم، شاید خیلی بجا نباشد؛ چراکه مگر می‌شود در زمان به عقب برگردیم؟ ما در وضعیتی افتاده‌ایم و قرار گرفته‌ایم که وقتی از بازگشت به 57 سخن می‌گوییم، باید ببینیم چه معنایی می‌تواند داشته باشد. اینکه ببینیم در جهان امروز، در گوشه‌ای از این دنیا، در ایران، جایی چیزی متولد می‌شود، کیفیتی اتفاق می‌افتد که ما به آن تولد می‌گوییم و اگر تولدی رخ دهد، چطور می‌شود این تولد را پاسبانی کرد؟  به‌نظرم این مساله دیگر برای ما ایرانی‌ها معلوم و تبدیل به تجربه‌ای خیلی‌نزدیک شده؛ در جهانی که به‌نظر می‌رسید هیچ چیزی قرار نیست متولد شود، در گوشه‌ای دردناک و خونین، در باریکه‌ای به اسم غزه چیزی متولد شده ولی این تولد را نه علم و نه سیاست در ایران نمی‌خواهد تماشا کند. پس مساله اصلی 57 و 76 و 88 و 1400 نیست، بلکه توجه به نقطه تولد است و البته نگرانی از لحظه احتضار و مرگ. احتمالا دوستان می‌گویند آیا می‌شود شکلی از سیاست‌ورزی و به قرینه آن، شکلی از علم‌ورزی را دنبال و اتخاذ کرد که این شکل از سیاست‌ورزی و علم ورزی، ما را همواره آماده دیدار تولد و استقبال از آن کند؟ این یکی از پرسش‌هایی است که می‌تواند از این گفت‌وگو بیرون بیاید، لذا مساله 57 و 88 نیست، بلکه مساله اصلی نقطه تولد است. من این را از آقای تقی‌زاده یاد گرفته‌ام که ایشان گفته‌اند «سیاست همواره در جست‌وجوی فرصت است.»

یک مقدار جمله آقای شفاه که جمهوری اسلامی آخرین فرصت...
شفاه: ذات انسان است.

من باید به آقای کشفی بگویم پاسخم را نگرفته‌ام. امروز ‌وجه وسیعی از فکر- نه به‌معنای فلسفی‌اش- در مقابل شماست که می‌گوید انقلاب کرده‌ایم و دوران سختی را گذراندیم و در منطقه وضعیت‌مان درحال بهتر شدن است و داریم گسترش پیدا می‌کنیم و 57 به این شکل بود که امکانی را به‌دست آوردیم. آن امکان الان این‌طوری است که حتی بعضا از لفظ‌هایی مثل تمدن برایش استفاده می‌کنند. اکنون در اوج قدرت هستیم. این حرف‌هایی که آقای تقی‌زاده می‌گوید، درست است و لیبرال‌ها این حرف‌ها را نمی‌گویند و امثال من و شما به آن معتقد هستیم. 
تقی‌زاده: 
57 همین شده است دیگر؟ شما در مورد دفاع از 57 صحبت کردید. چطور ممکن است همین یک حرف انتزاعی نباشد؟ مگر شما 57 انقلاب نکردید؟ انقلاب همین جمهوری اسلامی و همین آدم‌ها شده است. از یک‌طرف اختلاس و از طرف دیگر آسیب اجتماعی و ازسویی در منطقه است، همه اینهاست. امروز صحبت کردن از 57 چطور برای شما ممکن است؟ صحبت کردن از 57 با یک پرش اتفاق نمی‌افتد. با پس‌زدن این تجربه‌ که امروز ما را درگیر خودش کرده و اسمش جمهوری اسلامی است که ما امروز آن فرصتی که آقای کشفی می‌گویند را به‌دست نمی‌آوریم، چون نمی‌توانیم یک‌بار از سر همان چیزی که گفتم به جمهوری اسلامی فکر کنیم. ما نمی‌توانیم به زندگی جمهوری اسلامی فکر کنیم. برای آدم‌هایی که زیربار تحریم و سختی‌های زندگی امروز هستند، بگویید عدالت، معنویت، استقلال، هم این جهان و هم آن جهان، هر چقدر پیچیده و علمی صحبت کنیم، هر قدر هم ناب و ستایش‌برانگیز باشد، نه گفتار قدرتمندی را برای شما تولید می‌کند و نه واقعا هیچ‌گونه گوش شنوایی وجود دارد. 

حالا من این سوال را از آقای شفاه می‌پرسم. آن جمله معروف خانمی که گفت «ما در لاکچری‌ترین دوره شیعه زندگی می‌کنیم»- که بخشی از بدنه حاکمیت نیز از آن استقبال می‌کند- چرا به‌قول آقایان کشفی و تقی‌زاده، خود این لحظه را یک‌فرصت حساب نمی‌کنید و درپی چیزی دیگری هستید؟ خود این لحظه یک فرصت است. منتقدان می‌گویند شما این فرصت را با پرسش‌هایتان خراب می‌کنید و فرصت را نمی‌بینید. بحث معروفی می‌گوید در این لحظه ممکن است حتی زایش سیاست هم اتفاق بیفتد و شما خیلی ساده از آن دارید عبور می‌کنید. چرا اینقدر ساده از این لحظه عبور می‌کنید؟
شفاه: یک‌چیز به شما بگویم که در سوال‌هایی که شما در این یک دور پرسیدید دارد تداعی می‌شود. ما خودمان که با هم حرف می‌زنیم، مخالف هیچ کس نیستیم. موافق هیچ کس نیز نیستیم، یعنی بی‌معنی است. بی‌معنی‌تر از اینکه...

البته امکان موافقت و مخالفت را فراهم می‌کنید.
شفاه: نکنید. من چندبار که بچه‌های فرهیختگان می‌گفتند بیایید مصاحبه [ولی گفت‌وگو نکردم، این دفعه] اگر بچه‌ها گول‌مان نمی‌زدند، نمی‌آمدم (می‌خندد). چه معنی می‌دهد یکی بیاید و بگوید من با گفتار برنامه‌ریزی مخالفم؟ مساله این است اگر فکر و گفتاری نیز در میان است، یک تماس اقتصاد سیاسی وجود دارد و مساله صحنه‌ای است که افرادی به آن صحنه آمیخته‌اند. اصلا صحنه، صحنه مواجهه‌ نظرها نیست. این شکستی که می‌گویم در سال 88 اتفاق افتاد، درس شماره یکش این است که صحنه سیاست، صحنه برخورد نظریه‌ها نیست. این درس را که سال 84 با رای آوردن احمدی‌نژاد باید می‌گرفتیم. 88 ادامه آن بود، یعنی آن درس را طبقه متوسط نمی‌توانست تحمل کند که جهان جای حقیقت نیست. صحنه سیاست، صحنه برخورد نظریه‌ها نیست. اگر قرار بود صحنه برخورد نظریه‌ها باشد، احمدی‌نژاد مگر نظریه داشت؟ او ضدنظریه بود. به‌همین خاطر خیلی درس‌آموز بود. مثل یک معلم آمد و به ما گفت اینها کاغذپاره است. ما عصبانی شدیم.  می‌گویند یکی از دلایلی که صدام جنگ کویت را شروع کرد، تعداد ژنرال‌های واقعا برجسته‌ای بود که در ارتش عراق بود و صدام دو راه بیشتر نداشت یا جنگ تازه‌ای را شروع می‌کرد یا اینکه به‌واسطه تعدد کانون‌های قدرت در عراق از داخل فروپاشیده می‌شد؛ چراکه هرکدام از آنها بالقوه می‌توانستند یک صدام باشند. صدام راهی نداشت جز اینکه جنگ دیگری را درست کند. ما چه کردیم؟ ما راه خیلی‌خوبی بلد بودیم و گفتیم چیزی که زیاد است سپهبد است. شما تعداد سردارها را نیز امروز نمی‌توانید بشمرید. همین اتفاق برای دانشگاه افتاد.  امروزه همه دکترند. اولین عمل احمدی‌نژاد این بود که گفت اینها کاغذپاره است. مگر این را نگفت؟

در ساختارش نیز برنامه و بودجه را تعطیل کرد.
شفاه: حالا آن جناح‌های متفاوت‌تری را نیز می‌زد. پس درس شماره یک این است که صحنه سیاست، صحنه برخورد نظریه‌ها نیست. احمدی‌نژاد این را سال 84 گفت که به‌معنای مرگ طبقه متوسط بود. حالا شما نیز که می‌خواهید از ما سوال بپرسید، صحنه سیاست، صحنه [برخورد نظریه‌ها نیست]. ما حال نداریم با کسی موافقت و مخالفت کنیم. اصلا من علاقه‌ام به خواندن نظریه‌ها به‌شدت کم شده، چون 50 هزار نظریه می‌شود.داستان صحنه برخورد است، یعنی در یک داستان، شخصیت‌ها به هم برمی‌خورند. به هم علاقه‌مند می‌شوند، از هم متنفر می‌شوند، با هم دشمن می‌شوند، با هم ائتلاف می‌کنند، همدیگر را زنده می‌کنند.  در صحنه اگر شما می‌خواهید مساله را واقعا دنبال کنید، جریان‌هایی را دنبال کنید که در متن داستان حاضرند. برنامه‌ریزی، خود سیاستگذاری سیاست است. من مایلم این را ادامه بدهم. اگر بخواهم دو جمله بگویم، آقای تقی‌زاده دو، سه مطلب مهم گفتند که برای شنیده شدن آنها می‌خواهم تاکید داشته باشم. شما در نقطه برنامه‌ریزی چند مشکل پیدا می‌کنید.
کشفی: باز اینجا که می‌گویید برنامه‌ریزی، منظورتان به‌معنای برنامه‌ریزی به‌عنوان یک نظریه نیست.

خود برنامه‌ریزی نمی‌تواند داستان درست کند؟
شفاه: همین را می‌گویم. مساله همین است که قدرت سیاسی برنامه به این است که داستان‌زدایی کند. در ایران به خاطر اینکه فشار داستان روی ما خیلی زیاد است، سیاست برنامه کار می‌کند؛ چراکه می‌خواهد داستان‌زدایی کند؛ ولی چه اتفاقی می‌افتد؟ نکته‌اش این است که بند به بند برنامه، داستان می‌شود. می‌گوید که کاری ندارد، من سالی یک میلیون مسکن تولید می‌کنم. آقا بسم‌الله، برو و تولید کن. من خودم این روزها در حال برنامه‌ریزی هستم ولی روی کاغذ همه‌چیز مثل ساعت دارد کار می‌کند، می‌خواهی بروی اجرا کنی می‌بینی چرخ دنده اول شکسته، دومی زنگ زده، سومی قفل شده. یک عالم قصه پیدا می‌کند، حالا تعمیرکار از کجا پیدا کنم، این یکی که زنگ زده را چطور تعمیر کنم؟ روغن از کجا بیاورم؟ روغن برای روغن‌کاری‌اش در آمریکای جنوبی است، چطور آن را بیاورم؟ اصلا از مدار برنامه خارج می‌شوید. برنامه‌ریزی بخشی از داستان است و نه طرد داستان. این هم نکته دوم. پس یک، مخالفت با تولد و کمبود منابع؛ و دوم، مخالفت با داستان و دروغ گفتن راجع‌به اینکه صحنه برنامه، سیاسی نیست. داستان یعنی سیاسی دیگر. [در حالی که] سیاسی است و کلی منافع آنجا وجود دارد. سوم -که گفتند و خیلی درست بود- فرصت است؛ شما فرصت را از دست می‌دهید. سیاست برنامه مثل زندانی کردن یک جوان در خانه است. این کاری است که پدرومادرها انجام می‌دهند. اولی –من به شما بگویم- مثل نوعی کودک‌کشی است؛ مخالفت با تولد. چرا همیشه مستبد در داستان‌ها، کودک‌کش بوده است؟ مستبد و ظالم چه دشمنی با کودک دارد؟ چرا آمریکا باید این همه بچه در غزه بکشد؟ چرا نباید ملتی متولد شود؟ چون اگر او بخواهد خواست خودش را بر جهان اعمال کند، باید با حادثه دشمنی کند. باید با تولد دشمنی کند. آیا ما مبرا هستیم؟ نه، ما نیز مبرا نیستیم. حجم سرکوب استعدادها در ایران [نیز بالاست]. منظورم از استعداد نیز گفتارهای لیبرال نیست که به استعدادها آزادی بدهید، منظورم به قربانگاه کشیدن استعدادهاست که اتفاق نمی‌افتد. شما نگاه می‌کنید و می‌بینید همان خطی که داشته در دولت آقای روحانی دنبال می‌شده است، جوهره همان خط در دولت آقای رئیسی جلو می‌رود؛ البته نه در سراسر دولت آقای رئیسی؛ چراکه امیدوارکننده است و قابل مقایسه با دولت آقای روحانی نیست. با وجود این ولی شما یک خط مشترک را می‌بینید و این خط مشترک، نقطه برنامه‌ریزی و نقطه برنامه‌ریزی، دشمنی با داستان و وابستگی است که هر بار شکلی پیدا می‌کند؛ البته در دولت آقای رئیسی خیلی کمرنگ‌تر است ولی وجود داشته و قدرت دارد. ما داستان را به کجا تبعید کردیم؟ ما می‌گوییم مردم رفاه می‌خواهند در حالی که مردم در وهله اول رفاه نمی‌خواهند. همه مردم، رفاه می‌خواهند ولی  آن چیزی که داستان را  تولید می‌کند، خواست خوشبختی است. 

هرچند با حرف‌های آقای شفاه موافقم ولی کمی مرا دچار تناقض کرد. تناقضش در اینجاست که زمانی که شما دوگانه حقیقت و جهان را شکل داده‌اید، آنهایی که نماینده حقیقت بودند اتفاقا مخالف این سه طرح شما هستند.
شفاه: بله، به همین خاطر نیز هست که شکست خوردند.

آقای تقی‌زاده! با توجه به صحبت‌های آقای شفاه، آنچه من فهمیدم این است که علی‌الظاهر این جهانی که ما ساختیم، به تعبیری نتوانستیم از داستان شدنش دفاع کنیم و از دیدن جهان به این شکل، دفاع کنیم. مایحتاج آن این بحث اقتصاد سیاسی آقای شفاه است که ما الان در وضعیتی هستیم که خیلی‌ها دیگر به تولد اعتقادی ندارند. این را که دیگر باید بپذیریم. حالا شاید نتوانیم اسمش را گفتمان بگذاریم ولی گفتاری در جامعه وجود دارد که تولد را برنمی‌تابد. اتفاقا تولد را در پیوند با همین نفت می‌داند. اینجا می‌شود عربستان را مثال زد که نفت می‌فروشد و به شکلی توسعه و آینده می‌خرد و طرحی از سرنوشت دارد. اینکه اینها را قبول کنیم یا نه جای بحث دارد ولی بالاخره در ذهن برخی اینها وجود دارد. ممکن است از همین روزنامه که بیرون برویم، خیلی از افراد بگویند چیزی بگویید که به درد مردم بخورد.  آیا شما می‌پذیرید علم برنامه‌ریزی به‌تعبیری کل سیاست-سیاست به معنای واقعی که امر سیاسی را در آن دخیل کنیم-به حاشیه رانده شده و شکلی از سیاست‌زدایی را به وجود آورده و آن هم عامل است یا خیر؟
تقی‌زاده: من فکر می‌کنم که ما هیچ وقت در داخل ایران تا همین امروز حداقل وضع‌مان یکسره نشده است، یعنی ما همیشه یک تنش درونی در سیاست‌مان داریم. در کشور یک تنش درونی است، یعنی اینکه ما می‌بینیم قوایی در کشور هستند که با همین تولد مقابله می‌کنند و با اسم برنامه، با زندگی مخالفت می‌کنند، با اسم برنامه، طرح خدمات می‌کنند تا در واقع نشود از استعدادها صحبت کرد، من فکر نمی‌کنم این تنها صحنه کشور است. ما هنوز که هنوز است نیروهایی در کشور داریم که از همان مسیر دارند برای ما کاری می‌کنند. اینکه جمهوری اسلامی هنوز هست و در واقع اتفاقاتی را رقم می‌زند و همچنان یک نیروی جوشان در جهان است یعنی اینکه در درون ما هنوز این تنش وجود دارد. من فکر نمی‌کنم بازی یکسره شده است. فکر نمی‌کنم دوست داشته باشم چنین چیزی گفته باشم. مساله‌ای که وجود دارد این است که این تنش هر چقدر که می‌گذرد دارد خودش را در یک تثبیت نهادی فراموش می‌کند، یک عده می‌گویند که مثلا یک نیروهایی شما در منطقه دارید که دارند پول مملکت را خرج ماجراجویی‌های خودشان می‌کنند، یک‌سری نیروها نیز اینجا هستند که با هر صورت‌بندی انگار دارند در بروکراسی برای توسعه مملکت تلاش می‌کنند. این دوگانه نیز یک‌سری تنش درست می‌کند و به چشم مردم شما نیز می‌آید. مردم شما می‌گویند که آن کارها چه به درد ما می‌خورد؟ آن کارهایی که به اسم مقاومت در منطقه انجام می‌دهید چه به درد ما می‌خورد؟ اینجا نیز یک تنش به وجود می‌آید ولی این تنش نیز بسیار تنش مخربی است. این تنش سبب ناامیدی می‌شود. اگر آن جهتی که به بیرون هل داده شده به داخل می‌شد شما تنش‌های سنگینی را داشتید اما بخشی از مهم‌ترین طرح‌های تحولی شما می‌تواند زندگی مردم شما را به‌واقع تغییر بدهد، تغییر نه به این معنی که مردم را بسیج کند که بروند بجنگند. زندگی مردم را تغییر بدهد. در این صورت مردم می‌توانستند معنی تازه‌ای از شغل‌شان یپدا کنند. می‌توانستند تصویر تازه‌ای از این پیدا کنند که اقتصاد کشور قرار است چه شکلی باشد.
کشفی: یک جمله دارند که می‌گوید، دولت باید تسهیلگر باشد.
تقی‌زاده: این دولتی که وقت مجوز و وام در زندگی مردم حاضر می‌شود؛ برای کار فکری نمی‌کند ولی درمورد مجوز کار تسهیلگری می‌کند؛ دولتی که فکری برای موقعیت زندگی مردم نمی‌کند ولی حاضر است به آنها وام بدهد، این دولت یک دولت خدمت‌رسانی است که نهایتا هیچ زندگی را برای مردم نمی‌تواند بسازد و در ساختارهای خودش همواره هضم می‌شود. الان دولت شما برنامه‌ای برای وزارت راه خودش دارد؟ آیا وزارت مسکن دولت، برنامه‌ای دارد؟ آیا وزارت صنعتش برنامه‌ای دارد؟ وزارت مسکن را آدم فکر می‌کند باید خانه بسازد و وزارت راه را فکر می‌کند که باید راه بکشد اما اینکه چه خانه‌ای و کجا باید بسازد و چه راهی باید بکشد، اینها هیچ موضوعیتی ندارد. اگر شما می‌توانستید آن تثبیت نهادی را که هر چه دارد می‌گذرد بیشتر پایدار می‌شود، به هم بریزید و این دو جهت را به راه بدهید یعنی جنبه‌ای که خیلی فرم‌نایافته عمل می‌کند و خیلی آدم در آن بالقوگی می‌بینید و جنبه‌ای که خیلی فعلیت دارد و در برنامه‌هایی خودش را متعین کرده است، اگر می‌توانستید اینها را به هم راه بدهید و علیه این تثبیت نهادی وارد عمل بشوید، قطعا اتفاق‌هایی ممکن بود در کشور بیفتد و قطعا مردم کشور شما تصویری که از خودشان داشتند، متحول می‌شد.

آقای کشفی! من می‌خواستم پرسشی مطرح کنم ولی آقای تقی‌زاده تقریبا بخشی از پرسش من را جواب داد. من بخش دیگری از این پرسش را مطرح می‌کنم. در این لحظه‌ای که ما اینجا هستیم شاید به تعبیری بشود گفت که این دولت هم می‌رود و در پس آن دولت دیگری می‌آید ولی این امکانی که به آن چیزی که شما اول گفتید بیندیشیم، لنزی بیش از آنچه که الان هست، شما فکر می‌کنید چطور امکان‌پذیر است؟ همان‌طور که الان دارید می‌گویید، احتمالا در بلندمدت تاثیرات بسیاری خواهید داشت.
کشفی:
 یک اینکه من واقعا فکر نمی‌کنم که تاثیری دارم، نه به این دلیل که ناامید از تاثیرگذاشتن باشم ولی در این حد و اندازه‌ها نیستیم. حالا درست است که اثری در عالم هست و اثرگذاری هست. دوم اینکه من برای اینکه به این فرمایش شما یک واکنش نشان بدهم اجازه بدهید به فرمایش قبلی شما برگردم و دوباره به این فرمایش واکنش نشان بدهم. دوم اینکه اگر این گفته بشود که کسی با برنامه‌ریزی یا سیاستگذاری دشمن است، این کمی برای من عجیب است؛ چراکه من احساس می‌کنم یک مقدار اینجا دن‌کیشوت‌وار غولی ساخته‌ایم و داریم به او حمله می‌کنیم. 
آن چیزی که در واقع ما فراموش کردیم و به زمین گذاشتیم، همان مبارزه روحی است که آقای شفاه از آن حرف زدند. اتفاقا ملت‌هایی که به استقبال جهان رفتند و خواستند در جهان تصرف کنند و جهان را بسازند، افراد شاخص و پیشروشان سرشار از این نیروی روحی برای این نبرد بودند. این در لحن نوشتارشان -البته به کیفیت‌های مختلفی-و در متون‌شان مندرج است. بنابراین مساله بدوا برنامه‌ریزی و سیاستگذاری نیست. مساله استقبال از خطر، استقبال از جهان و نیروی روحی لازم برای مبارزه است. پیشاپیش نمی‌توان گفت بیرون از مرزهای ایران است یا درون آن، ولی ما حتما به چنین اجتماعی نیاز داریم. به اجتماعی از افراد نیاز داریم که شجاعانه به استقبال از وضعیت بروند و شجاعانه وضعیت را به عهده بگیرند و نیروی روحی لازم برای کشیدن بار این وضعیت را داشته باشند. دیگر عرضی ندارم.

جهت دیدن متن کامل گزارش، اینجا را بخوانید.