سهیلا عباسپور، خبرنگار گروه ایده حکمرانی: عملیات «وعده صادق» و ابعاد گوناگون آن که در صدر اخبار رسانه¬ای و تحلیل¬های متعدد قرار گرفته است، فراتر از شکست هیمنه نظامی اسراییل و پیام¬هایی که برای جهانیان داشت،آثار و نتایجی را نیز طبیعتا از بعد داخلی ایجاد کرد. حمید دهقانیان پژوهشگر و مدرس دانشگاه و مدیر اندیشکده مطالعات ایران پژوهشکده شهید صدر، در گفتگو با فرهیختگان از نگاه جامعه¬شناسی¬ به تحلیل این عملیات در نسبت با پرسش تاریخی ایرانیان و دال مرکزی امنیت از رهگذر رخدادها و تغییر تغییرات و دگرگونی¬های تجربه شده داخلی همراه با تهدیدهای خارجی و بیم و امید متاثر از آن در جامعه ایرانی پرداخته است.
تنبیهی که از سوی ایران صورت گرفت را از کدام نقطه میتوان تحلیل کرد که بتوانیم اثرات آن را در جامعه بررسی کنیم؟
حمید دهقانیان: به نظر من یک اتفاق مهمی که در پی این رخداد صورت گرفته است، این است که ثابت کرد جمهوری اسلامی توانسته است به سطحی از اقتدار ملی و استقلال سیاسی برسد که پاسخی موجه و عینی و کارآمد به پرسش و مسئله ایران معاصر (از عهد قاجار تا دوران انقلاب اسلامی)، که همان امنیت و استقلال سیاسی به اتکای ظرفیت بومی، به عنوان ارکان اساسی هویت و اقتدار ملی بدهد. این¬ها مؤلفه¬های مهمی در تحلیل وضعیت جامعه ایران معاصر در ابعاد فرهنگی و هویتی است که بیش از دویست سال است مورد چالش و مناقشه شده و امکان خودباوری و اتکای به نفس ملی را یا سلب یا تضعیف نموده است، که این عرض بنده مقدماتی دارد که در ادامه و با تفصیل بیشتری بدان خواهیم پرداخت، اما فعلا از یک نقطه دیگر بناست که بحث را پی بگیریم. تابستان امسال بود که رهبری نظام، بحث صعود به قله را مطرح کردند با این عبارت که: الان وقت احساس خستگی و به اصطلاح فرتوتی و احساس ناتوانی نیست. فصل حرکت و امید و شوق است، ما به قله¬ها نزدیک می¬شویم. صعود به قله نماد یک پیشرفت و پیشروی و غلبه بر یک اصطکاک است و به اصطلاح جاذبه¬ است، کسانی که اهل کوهنوری هستند خوب می¬دانند که هر چقدر صعود به ارتفاع بیشتری می¬رسد، سختی کار چند برابر می¬شود، شیب کوه تندی بیشتری دارد، یا آن تنگناهای دیگری روبه رو هستیم و این سختی و مشقت تا صعود کامل ادامه پیدا می¬کند، انرژی آدم تحلیل می¬رود و همواره با سختی روبروییم و این تنها امید به رسیده به قله است که را برای صعود¬کنندگان پذیرفتنی می¬کند. لذت اشرافی که انسان بعد از صعود به پایین¬دستی خود دارد، باعث می¬شود که سختی صعود را به جان بخرد. هر چقدر ارتفاع بیشتر باشد، صعود سخت¬تر است.
مثال¬هایی که ایشان در این سخنرانی مورد تأکید قرار گرفته بود، استقلال سیاسی، امنیت، تثبیت فرهنگ مقاومت بود ملت ایران در طول استقرار جمهوری اسلامی به انحای مختلف برای حفظ آرمان¬¬های خودشان سختی آن را به جان وتن خریده¬بودند.
استقلال، امنیت و باور به توانمندی مهمترین زیرساخت برای پیشرفت است. این نکته دقیقی است که متأسفانه در تحلیل¬های وضعیت ایران کنونی غالباً دیده نمی¬شود و یا وزن واقعی به آن داده نمی¬شود، حال آنکه بدون شک این موارد مهمترین اولویت رتبی هر نظام سیاسی است. در مثال فردی آن نیز این امر صادق است، اگر شما دارای انواع سرمایه و دارایی باشید، یا همه داشته¬های دنیا را دارا باشید، اما امنیت جسمیتان بهم بخورد یا به یک بیماری دچار شوید، ناگهان می¬بینید انگار هیچ چیزی ندارید و اولین و فوری¬ترین واکنش¬تان به این وضعیت تلاش برای بهبودی جسمی است. چون امنیت وجودیتان را جسم شما بر عهده دارد. به این دلیل همیشه می¬گویند که سلامت جسمی و بهداشت پایه و قاعده هرم پیشرفت است. قله شاید رفاه باشد، اقتصاد و معیشت و .. که یالهای هرم هستند، اما قاعده این هرم، امنیت است.
زمانی که رهبری این حرف را مطرح کردند، خیلی جدی گرفته نشد؛ حتی از طرف خیلی از کسانی که در جبهه انقلاب بودند و بسیار متعجب شدند، از یک سو با توجه به این وضعیت ناکارآمدی که در اقتصاد طی این دهه تجربه کردیم و از سوی دیگر انباشتی از مسائل حل¬نشده و نارضایتی¬ها به تعبیر کسانی که تخصص¬شان آسیب¬شناسی است، مواجه شدن با جامعه¬ی مسائل حل نشده، طیفی از مسائل مانند مسکن، محیط¬زیست، جمعیت و ازدواج، آب و اقلیم و دیگر چالش¬های سیاسی مانند سه اعتراض جدی تجربه¬شده در یک دهه که با آن روبرو شدیم. پس، پرسشی که شکل گرفت این بود که این چه صعودی است؟!
پس تحلیل این جمله بنا بر واقعیات روز کشور دشوار بود و تفاسیر راه به جایی نمیبرد. تحلیل شما چیست؟
پرسش من با برخی از دوستان که مناقشه یا مباحثه می¬کردند یا برخی از تحلیل¬های کارشناسی منتقدانه به این موضع-گیری داشتند این بود که در رویکرد تاریخی و راهبردی نسبت به جامعه که فراتر از وضع کنونی، کلان¬روندهای تاریخی جامعه معاصر ایران را بررسی می¬کند، این صعود چه معنایی می¬تواند داشته باشد؟ می¬دیدم عمده اندیشمندان علوم اجتماعی و سیاسی وقتی می¬خواهند مسائل جامعه ایران را فراتر از جزئیات مسائل آن، با این رویکرد صورت-بندی و مسائل¬شان را ریشه¬یابی کنند، به یک دقیقه تاریخی در ایران معاصر می¬رسند، یعنی کسانی که می¬خواهند وضعیت مسئله¬مند ایران را صورت¬بندی کنند یک نقطه شروع دارند و حتماً باید به آن نقطه برگردند و آن اصطلاحاً «پرسش عباس¬میرزایی» و مساله عقب¬ماندگی است. در بسیاری از نظریات اعم از استبداد شرقی، نظریات اقلیمی استبداد و خودکامگی، خلقیات ایرانیان، استقرار کلنگی نظام سیاسی، اقتصاد بازار آزاد و شکل¬گیری طبقه بورژوا و خود مساله ایده دینی و امر سیاسی و امتناع و انحطاط و دیگر اندیشه¬ها و آرایی که حول محور به اصطلاح ایده ایران، که به تحلیل کلان مساله جامعه امروز می¬پردازند وقتی نگاه می¬کنیم، می¬بینیم غایت همه آنها، روایت چرایی توسعه-نیافتگی و حضور احساس و ادارک عقب¬ماندگی در فناوری¬های سخت و نرم در این تحلیل¬ها بوده که پرابلم اصلی این صورتبندی¬های نظری را شکل داده است.
این صورت¬بندی نظری چگونه مساله ایران را تببین میکند؟
تلاش¬های روشنفکری ایران از آغاز آن، یعنی از عهد عباس¬میرزا به این سو بر این بوده است که به صورت¬های گوناگون پاسخ و تجویزی برای این وضعیت عقب¬ماندگی پیدا کند. عرض شد خدمتتان ذیل مکاتب نظری جامعه-شناسی تاریخی از عهد صفوی و قاجار تا پهلوی دوم و مکتب نوسازی و حتی دوران جمهوری اسلامی انباشتی از تبیین و تحلیل¬هایی وجود دارد، لکن در نهایت می¬توان گفت که محتوای نظری تولید شده به شدت ذیل گفتمان شرق¬شناختی قرار دارد که بحث مفصل و مستوفایی را می¬طلب و از حوصله این بحث خارج است و فرصت دیگری لازم دارد، اما آنچه قدر مشترک خروجی این نظریات وجود گسست تاریخی و هستی¬شناختی بین دوران مدرن و ماقبل از آن و شکل دادن به دوگانه تقابلی سنت و مدرنیته است که عمدتاً امر سنت در ابعاد فرهنگی و سیاسی آن مخل شکل¬گیری وضعیت مدرن است.
به روایت گذشته که برمی¬گردیم که نحوه مواجهه را در قبال مسائل پیشآمده و اینکه چه تحلیل¬ها و تجویزهایی صورت گرفته است، می¬بینیم که مصلحان اولیه مثل عباسمیرزا دید که در نبرد با ارتش روس، قوای ایران شکست خورده و امنیت خدشه¬دار شده و غرور ملی و استقلال سیاسی تضعیف شده است. فکر او این بود که مسأله ارتش است، یعنی ما باید یک ارتش کلاسیک و مدرن داشته باشیم که به مهارت¬ها و دانش¬هایی نیاز دارد. پس، شروع به اعزام محصلانی به خارج کرد که در عمدتاً فنون نظامی یا مرتبط با تحصیل کنند و انتقال دانش صورت گیرد. در این صورت و تجویز نخستین، به¬هیچ¬وجه کیفیت حکمرانی مطرح نبوده است و یا پذیرش الگوها، فلسفه و و ارزش¬های سیاسی و فرهنگی مطرح نبود. آنها فکر می¬کردند که انتقال دانش¬فنی مساله است و به تعبیری دنبال ریشه نبودند و خواهان میوه بودند و به تعبیر امروزی¬ها نگاه فن¬سالارانه و تکنوکراتیک نسبت به حل مساله داشتند. بعدها، با هدف تکثیر این دانش ایده تاسیس درالفنون شکل گرفت و دوباره با آن کسب تجربه¬ای که امیرکبیر از سفر به عثمانی و روسیه داشت، دوباره فن و علوم نظامی مطرح شد و برخی دانش¬های دیگر در حد تنظیمات ابتدایی دولت و حکمرانی و دانش لازم برای اداره جامعه کنار آن، در دستور کار قرار گرفت؛ اما مسأله، همچنان با اولویت تکنیک و فن و به¬ویژه معطوف به امنیت و آموزش¬های نظامی، علم مواد وریخته¬گری، اسلحه¬سازی ، راه¬سازی و زمین¬شناسی و نقشه¬خوانی و... است. بعدها، ملکم بحث تنظیمات را مطرح کرد که بسیار جالب و خواندنی است. او نیز با اصل شاکله کاری ندارد و گفته تنظیماتی اگر صورت گیرد، مساله حل می¬شود و همچنان نگاه او نیز به فن است، با این تفاوت که مساله را در امر اداره و نه لزوماً امر سیاسی نگاه می¬کرده است و بحثهایی مثل تفکیک قوا و جدایی ¬شأن نظارت و اجرا را مطرح کرد و اقدامات جزئی¬تر مانند طراحی سازمان و منابع انسانی لازم و اینها را پیش کشید.
بعدها، وقتی این تعاملات و با غرب و تأملات درباره آن بیشتر می¬شود و از سوی دیگر می¬بینند که با چنین تدابیری اتفاق خاصی نمی¬افتد، ایده مدرسه و تربیت عمومی برای نیل به پیشرفت و جبران عقب¬ماندگی با جدیت بیشتری طرح و پیگیری می¬شود.
تأمین و تکثیر ایده دارالفنون با آن تعداد افرادی که به خارج اعزام شده بودند و از اهالی دربار بودند و تن به کار نمی¬دادند، عملی نبود. دانش در عمل پیاده نمی¬شد. ایده عمومی کردن تربیت و ایجاد مدرسه مطرح شد. یعنی هر چه جلوتر بیاییم تا عهد مشروطه و مظفری، و فشاری که به دلیل مقایسه تطبیقی با سطم پیشرفت به¬خصوص در بهداشت، صنعت، شهرنشینی و خدمات و رفاه شهری و .. پیش آمد، حرمان عقب¬ماندگی در حافظه جمعی ایرانیان و شکست طرح¬های پیشین در تحقق پیشرفت، تجویزها را به سمت ایده «پارلمان» و حکومت قانون و مشارکت مردم پیش¬برد.
طرح ایده پارلمان هم برخاسته از مفاهیم تازه طرحشده در آن دوران بود؟
بله؛ یعنی مساله آزادی و عدالت پررنگ شد. قاطبه نخبگان و روشنفکران، دنبال این بودند که این تغییرات در ایران به-سرعت و پشت سر هم رقم بخورد و تحولی ناگهان اتفاق بیفتد؛ در حالی که از نگاه جامعه¬شناسانه، تغییر ساختار ناکارآمد و استقرار ساختار جدید زمان¬بر است، استقرار نهادی شرط لازمش تدریح زمانی است، تا این که بتواند از دورن خودش را اصلاح کند. با یک انقلاب، تحول فرهنگی به معنای ساختاری آن اتفاق نمی¬افتد. باید بتوان وضعیت را تثبیت کرد که این نیازمند تداوم است و نیازمند استقرار نهادی است. پس از شکست مشروطه و ایده «قانون» به نحو جمهوری آن، تضعیف و تعلیق حاکمیت سیاسی، تأثیر جنگ جهانی، قحطی، پاندمی¬هایی مانند وبا و.. ناامنی¬های شدیدی در جامعه بروز کرد. این موارد، بعلاوه تقلید راه¬حل از برخی از کشورهای پیشرو، مجدداً ضرورت ایده نظم و امنیت را توجیه ضروری کرد.
ما در تاریخ روشنفکریمان، دیگر روشنفکرتر و لیبرال¬تر از فروغی¬¬ها، حکمت¬ها، تقی¬زاده¬ها و بهارها که نداشتیم و اینها افراد کم¬مایه در اندیشه نبودند. جنبش ادبی¬ و سیاسی¬ای را که پیرامون مشروطه شکل گرفت را اگر ببنیم، وزن کار دستمان می¬آید.
قاطبه روشنفکرانی که اکنون ما مثل قدیس با آنها برخورد می¬کنیم، تصمیم می¬گیرند که «امنیت» را اولویت اول خود در داستان پیشرفت و جبران عقب¬ماندگی قرار دهند. البته این کنش روشنفکری هم تجربه غربی¬اش در طول دوران جنگ جهانی در کشورهایی مانند آلمان و فرانسه و روسیه دیده¬شده بود. روشنفکران ما گفتند اولویت با امنیت است، امنیتی مشروط و وابسته به حمایت و پشتیبانی دول غربی قدرتمند و کلید زدن طرحی از توازن قوای بیگانه در منطقه خاورمیانه که جولانگاه ارتش غربی¬ها بود. به این خاطر به دیکتاتوری مثل رضاخان که قطب مخالف روشنفکری و به واقع یک قلدر بیسواد بوده، متوسل شده و حاضر شدند زیر چکمه او بروند؛ کسانی مثل محمدتقی بهار با آن سابقه آزادخواهی و شعرهایی که سرشار از حماسه آزادی و حماسه رهایی از استبداد و نفی آن است، در نتیجه روشنفکران حاضرند پای کار رضاخان بیایند و در تعامل با قوای روس و انگلیس بگویند مملکت مجدداً شاه می¬خواهد.
رضاخان در پیشبرد ایده امنیت موفق عمل کرد یا خیر؟
اتفاقا این ایده پا نگرفت، چون رضاشاه این¬کاره نبود و در بحث امنیت موفق نبود، برخلاف تصوری که از وی در این مورد در جامعه است. کتاب دکتر تقوی به نام «امنیت در دوره رضا شاه» در این مورد بسیار خواندنی است. روشنفکران تسلیم یک قزاق قلدر شدند. آنها قائل به این بودند امنیت که نباشد، حرف از پیشرفت و نظم و اداره بیشتر به جوک شبیه است. جنگ جهانی دوم رخ داد و کشور اشغال شد و هیمنه ایده ایران مدرن باز هم شکست و دوباره حس عقب¬ماندگی تشدید شد و آن حرمان جامعه ایرانی در حافظه تاریخی آنها به¬ویژه از نادرشاه به این سو و در دوره قاجار و جدایی بخش¬هایی از سرزمین ایران، پررنگ¬تر شد.
شکستهای ایران از بعد سیاسی و اجتماعی چه پیامد مهمی داشت؟
این شکست¬های پیاپی به¬ویژه در دوران قاجار که این هویت ملی در حال شکل¬گیری بود، مدام این هیمنه را می-شکست و حس عقب¬ماندگی را تشدید می¬کرد، تا به دوره رضاخان رسیدند و ماجرای ایجاد یک ارتش مدرن، ولی همانطور که عرض شد، به این نتیجه رسیدند انگار او نیز قدرت بازدارندگی ندارد و دوباره هیمنه بهم می¬ریزد و اسطوره رضاخان نیز شکسته می¬شود و بحث استقلال سیاسی و وابستگی آن در جامعه تشدید می¬شود.. رضاشاه، در یک پیمان دیپلماتیک بین ایران و غرب، هم آمدن و هم رفتنش تعیین تکلیف شد. این حرمان باز هم رخ داد. قدرت نظامی و امنیتی که نماد و قله یک هویت ملی و ملیت است، شکست خورد.
بعد از رضاشاه، ایده شکل¬گیری ملیت حول ارزش « منافع ملی» به نام نفت را شاهدیم که مصدق اسطوره شد و در یک کودتای کاملا آمریکایی، آن لذت و شیرینی ملی شدن به کام ملت با زهم با یک مداخله خارجی تلخ شد. عامل خارجی، همواره از بیرون می¬خواست برای جامعه ایران تعیین تکلیف کند. محمدرضا پهلوی، با وجود این¬که یک مانور قدرت داشت و ارتشی مجهز باز هم در اراده و استقلال سیاسی ضعف داشت و مردم حس نمی¬کردند که این شاه، شاه ملی است و مایه فخر و اقتدار است. زیرا، همواره مردم وابستگی را می¬دیدند. همان داستان فرار شاه در کودتای 28 مرداد و حتی در قبل از انقلاب اسلامی نشان می¬دهد که او اقتداری ندارد. این تراکم شکست ایده¬ها، همواره برای حافظه تاریخی ملت ایران مساله بوده است و حس عقب¬ماندگی و ناتوانی و در واقع «ما نمی¬توانیم» را القا می¬کرده است.
شکست احساس میشد و انگیزه و حس مقاومت در ایرانیان همواره بود، اما رهبری نمی¬شد؟
جاهایی که به ساحت فرهنگی این کشور مثل زبان، ادبیات و تاریخ و.. تعرض می¬شد و نیز در حوزه¬های فنی مثل صنعت نفت و حوزه نظامی که این تعرض می¬شد، تحقیر شدن توانمندی¬های نخبگان ایرانی احساس می¬شد و این به جامعه منتقل می¬شد. رضاشاه و محمد رضا به¬هر حال بیشتر حامل ارزش¬های اقتدار غرب بودند تا هویت و اقتدار ملی؛ حتی تلقی از آن بهبودی در وضع معیشت و آموزش و خدمات که شکل گرفت نیز همواره محصول غرب و نتیجه وابستگی به آن بود نه ایران. انقلاب 57 برخلاف تمام پیش¬بینی¬ها و تحلیل¬های غربی¬ها و در بهتی از فقر تحلیل نظری (شبیه به وضعیت کنونی ایران)!، که اتفاق افتاد، امید و افقی پیش روی ایران گشوده شد و یک خیزش ملی و انقلاب مردمی پیرامون « ایده انقلاب اسلامی برای ایران» شکل گرفت. نفی وابستگی و خروج جامعه از غرب¬زدگی هویتی و فرهنگی بدون شک از عوامل جدی بسیج توده بوده. جمهوریت، عدالت، استقلال و آزادی و طرح شعار نه شرقی نه غربی که در نطق¬ها بود، نشان می¬دهد که جهت¬گیری از همان آغاز مشخص است و ما قرار نیست تسلیم نظم جهانی در میدان قدرت و سیاست شویم و می¬خواهیم طرحی نو در مورد جامعه دراندازیم که نفی وابستگی پی¬رنگ اصلی آن است. به نسبت خیلی از انقلاب¬های دیگر، انقلاب ایران نشان داد بسیاری از مسائل را زودتر از انقلاب¬های دیگر می¬تواند حل کند و مردم را پای کار بیارورد و ترکیبی از سه¬گانه دین، دولت و مردم را در ساحت جامعه شکل داده و روح حماسه، ایثار، دفاع و مشارکت مردمی را در آبادانی کشور تجسم ببخشد.
عرض شد محاسبات نادرست و برآورد غلط از جامعه ایران مکرر قبل و بعد از انقلاب اسلامی و تا به امروز وجود داشته است؛ مثال¬های فراوانی دارد، پیش¬فرض ترورها، ناامنی¬ها، خود رخ داد جنگ تحمیلی تا برآورد مقاومت مردم در حال حاضر. گفته شده بود که ایران طی سه روز جنگ با عراق نابود خواهد شد. اما ایران طی هشت سال، در موضعی از اقتدار و نه ضعف ایستادگی کرد و دفاعی در برابر یک جنگ بین¬المللی را شکل داد و اسطوره مقاومت شد و مقاومت جزء فرهنگ ایران شد. مردم، برای اولین بار حس کردند که کشور جلوی قدرتهای جهانی ایستاده است. تجربه زیسته ما در این دوران از تحریم¬ها و محدودیت¬ها و مثال سیم¬خاردار معروف است از یک سو و باور به توانمندی¬هایی که ما را در برابر ارتش تا بن دندان مسلح بعث که از ده¬ها کشوربه او کمک شد، رو سفید از جنگ بیرون آورد از سوی دیگر، میراثی به نام «فرهنگ مقاومت« را نهادینه کرد. این خودباوری و مقاومت بعدا در جهاد سازندگی خیلی پررنگ شد. حتی در دوران سازندگی هم که خیلی سریع پیش رفتیم، داشتن حس مسئولیت¬پذیری اجتماعی، حاصل این فرهنگ بود و کاملا امیدوار به ایده نو انقلاب برای ایران بودیم.
فرهنگ مقاومت، همچنان بعد از انقلاب متاثر از مفهوم امنیت و اهمیت آن برای ایرانیان است؟
فرهنگ مقاومت محدود و معطوف به دفاع نظامی صرف نبود، خلق فضایی بود که درون انقلاب اسلامی و در جهت پیشرفت باید مقاوم بود و رنگ و طعم جهاد را به¬ خود می¬گرفت، اولین بار این جرقه را زد و ما در یک مقاومتی توانستیم این ایده را بازسازی کنیم و امید به آینده برای ما به¬وجود آمد و ما به خیلی از مشکلات فائق آمدیم. متاسفانه در میانه دهه هفتاد به بعد با یک محاسبه اشتباه، ریل به سوی یک توسعه بیگانه با این ظرفیت برگردانده شد. در ادامه راه هر جا اثر این فرهنگ مقاومت وجود داشته، نتایج ملموسی و گره¬گشایی های اساسی را شاهد بودیم. طی تاریخ ایران، دفاع مقدس برای ما یک فرهنگ متعالی و پیشرو شد، روح این فرهنگ جهادی در فناوری¬های های¬تک دنیا مثل نانو، هسته¬ای، کوانتوم و.. سایر حوزه¬هایی که طی بیست سال اخیر پیشرفت¬هایی در آن داشتیم، کاملاً مشهود است. اما، مساله امنیت و قدرت نظامی که پشتوانه استقلال و اقتدار ملی است، همواره به عنوان یک شاخص جدی و برجسته مطرح بوده است.
توان بازدارندگی¬ای امروز ایران در مقابل قدرت¬ها پیدا کرده است و تک¬فقره¬هایی از آن را داشته است، هر گاه اینها اتفاق افتاد، غرور و هویت ملی را به یک دفعه ارتقاء داده، به یکباره شادی¬ و شعفی نسبت به این دستاوردها و امیدی نو در پیشرفت شکل گرفته است و سایر مسائل دیگر را دچار تعلیق موقت نموده است.
پرسش عباسمیرزایی در این دوره با قدرت بازدارندگی ایران به پاسخ در خوری رسید؟
ما دورانی از دستاوردها را داریم و کارنامه¬ای در حوزه علم، فناوری و.. داریم، اما به موازات آن فشارهای بین¬المللی مانند تحریم های اقتصادی و سیاسی، تهاجم¬های فرهنگی و جنگهای روانی و شناختی و بعضی زخم¬های داخلی را نیز تجربه کرده¬ایم که سبب شد ضعف در تحقق عینی ایده¬ها و سیاست¬ها داشته باشیم و اینها باعث شد که در ترکیبی از مسائل و به اصطلاح زخم¬های درونی و مگس¬های بیرونی، ادراکی از ناکارآمدی شکل بگیرد و افق پیش¬ رو کمی کدر و مبهم شود.
اما تقابل تمدن غرب و تمدن ایرانی، همواره لبه¬های تیز آن رویارویی نظامی یعنی دفاع از تمامیت ارضی بوده است. نخست فرهنگ مقاومت و سپس دستاوردهای نظامی و بازدارندگی ما در حوزه نظامی و امنیتی با توجه به پیوندی که با فناوری¬های پیشرفته داشته است، به نظرم پاسخی مناسب و درخور به پرسش عباس¬میرزا بوده که البته روی آن زیاد کار نشده است. وقتی خوب به مسیری که جمهوری اسلامی طی کرده بنگرید، می¬بینید زیرساخت و حرکت به سوی قله پیشرفت را به¬درستی و خوب طی کرده است و امنیت و پیشرفت را توانسته توأمان پیش¬ببرد، که پیش از آن در حد ادعا بوده است.
تمام پیشینهای که ذکرکردید و آن پرسش تاریخی در نسبت و ربطش با عملیات اخیر ایران و شلیک موشک به اسراییل را چگونه تحلیل میکنید؟
این اتفاق یک نمود کاملا واضح از این اقتدار بودکه نه شکل گلخانه¬ای و نمایشی نداشت. تلاقی از فرهنگ، سیاست و پیشرفت¬های مختلف از جمله نظامی بود. ما با کشوری رویارو شدیم و توانستیم ضربه کاری بزنیم که در تکنولوژی نظامی انتهای پیشرفت غرب است و آخر تکنولوژی¬های جنگی است، مثلا در اسکادران هوایی، پهبادها و سیستم جاسوسی و از همه مهمتر معروف بودن به اسطوره نفوذناپذیری از حیث پدافندی. طی هفت دهه از عمرش، جنایتی نبوده که با قلدری از این رژیم سر نزده باشد و به تعبیری سلطه کامل داشته است. فراموش نکنیم در این رویارویی و هماوردی انگلیس، فرانسه و امریکا و برخی از کشورهای همسایه همه پشت اسراییل قرار گرفتند و در برابر قدرت نظامی و فناوری ایران قرار گرفتند.
برگردیم به ادبیات روزمره مردم و تقابل نظامی و امنیتی ایران و رژیم اسرائیل، پس از شش¬ماه شخم زدن غزه با قدرت تخریب بسیار بالا، حتی بچه¬های این سرزمین می¬پرسیدند که چه شد؟ ایران که همواره حرف از محو اسراییل می¬زند همه¬اش شعار می¬دهد و ... چرا اسراییل را نمی¬زند؟ این یک تروما اجتماعی ایجاد کرده بود، در استیلای بلامنازع غرب بر منطقه و ناتوانی مسلمانان در مقابله با زور و تهدید غرب، انفعال نهادهای بین¬المللی و..
اوج این سرخوردگی، حمله به سفارت ایران بود که گویی خط و نشان جدیدی بود برای رفتار و مواضع ایران. پس از آن سوالات بیشتری در ذهنیت جامعه ایرانی بوجود آمد که گویی از صبر استراتژیکی که در پاسخ به این وضعیت پیشآمده مطرح بود، ضعف قدرت و ناتوانی تعبیر می¬شد! مدام پرسیده می¬شد که مگر ما موشک نداریم؟ مگر گفته نمی¬شود قدرت نظامی ما می¬چربد و توان این را داریم که در مقابل تعرض اسرائیل شکست سهمگین تحمیل کنیم، با حیفا و تل آویو چکار کنیم؟ دهها چراهای دیگر که پاسخ ایران را مطالبه می¬کرد و حس می¬کردند که ایران ادعای قدرت برتر منطقه بودن را دارد و در واقعیت این¬گونه نیست. انگار دوباره آن هویت و حافظه جمعی حول اقتدار و امنیت و پیشرفت به صورت جدی در حال مخدوش شدن است. در این نبرد به نظرم ما بازسازی آینده ایران و کنشگری برای آینده را به عنوان یک قدرت منطقه¬ای و ایجاد یک نظم جدید را به تدبیری مثال زدمی رقم زده¬ایم.
باید بدانیم علی رغم همه شعارها، مبنای نظم نوین بین الملل، قدرت است، حقوق بشر واقعاً محلی از اعراب ندارد. چندین قطعنامه علیه اسراییل صادر شد و این رژیم بی¬اعتنا همچنان کار خود را ادامه می¬داد. حضور منطقه¬ای ایران بعد از این عملیات، در پیوند اقتدار نظامی، فناوری¬های روز و تثبیت فرهنگ مقاومت، اقتدار ملی ایران را در برابر فناوری نظامی و سلطه سیاسی کل غرب حفظ کرد. هم هیمنه اسراییل را ایران به هم ریخت و هم خطوط قرمز خود را در مدار و میدان وسیع¬تری تثبیت کرد. پیامد این داستان شب عملیات و صبح روز بعد آن دیدیم. بحث از تلافی کردن اسراییل که پیش می¬آید، مردم بدون هیچ ترس و وحشتی با آن برخورد می¬کنند و به زندگی روزمره معمولی خود می¬پردازند.
روح حماسی ایران که مانند یک ققنوس در حافظه تاریخی ماست، انگار دوباره برگشته است. این روح همواره کار کرده و احیاگر بوده است. روحی که در تشییع بی¬نظیر حاج قاسم به عنوان یک ژنرال نظامی مدافع امنیت ملی حیان و نمود پیدا کرده بود. این نوع هماوردی نظامی با این مشخصات و این ترکیب که برای انسان¬ها از خردسال تا سالمند مهم است و در یک برد مسافت 1200 کیلومتری با آن دقت، توانسته دست برتر را نشان دهد، این اقتداری است که نشان می¬دهد جمهوری اسلامی توانسته از پس پرسش به مساله عقب¬ماندگی که امنیت همواره دال اصلی آن بوده است، برآید. عملیات «وعده صادق« قدرت هماوردی بوده که تکنولوژی، فناوری و روح شجاعت و حماسه در آن ممزوج بوده است. تحلیل¬های صورت گرفته از این عملیات و قدرت و شجاعت باورنکردنی ایران، در بعد منطقه¬ای و بین¬المللی خود گویای بزرگی ابعاد این مسأله است. توجه به تعابیر سفیر رژیم اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل و طرح موضوع امپراتوری نوین ایران اگر چه موضوعی برای ترس و وحدت¬شکنی در منطقه علیه آن¬ها بوده، لکن خود حکایت از واقعیت روایت اقتدار و حرکت رو به پیشرفت جمهوری اسلامی و نمودی از پاسخ به پرسش عقبماندگی تاریخ معاصر ایران است و سر دلبری بوده که در حدیث دیگری آمده است. امید است که ظهور وضع جدید در نظم منطقه¬ای و بین¬المللی به اذعان خیلی از کارشناسان مطالعات بین¬الملل، گره¬گشای سایر مشکلات و موانعی باشد که بر سر رفع عقب¬ماندگی¬ها و حرکت بهینه در مسیر پیشرفت آینده کشور باشد.