وقتی نخستین کتاب «غلامحسین دهقان» را که نامش «تا دوشنبه دیگر» بود، خواندم به این نتیجه رسیدم که با نویسندهای طرف هستیم که ماجرا در داستان برایش نقش اساسی و تعیینکننده دارد. برایش مهم است که قصهای را بیان کند.
بهدنبال بازیهای آنچنانی نیست. راحت قصهاش را تعریف میکند و درنهایت همهچیز را به عهده خواننده و برداشتش از قصه میگذارد. اما قالبی که دهقان برای نوشتن داستانهایش انتخاب کرده است، نو و مدرن است. آنجا که لازم است رفت و برگشتهای زیبایی دارد و هرجا که لازم ندیده ساده و راحت داستانش را تعریف میکند. او به خوبی میداند که زاویه دید و چگونگی شروع داستان را، موضوع به نویسنده تحمیل میکند.
دهقان به گرهافکنی به شیوه «او. هنری» و «موپاسان» و «سارویان» و «تورگینف» اعتقاد چندانی ندارد. گرههای بزرگ را با استادی به گرههای کوچکتری تقسیم میکند و در نتیجه حس و حالی خاص و درخور به داستانهایش میبخشد. پر بیراه نیست که این داستانها را مرگنامه بخوانیم. البته مرگهایی که مفاجات نیستند. جز در داستان «عکس سلفی با مرده» که فاجعه میآفریند.
کار اصلی «دهقان» در داستانهای این مجموعه، مواجهه شادی و عزاست. مرگ در زندگی است. او از همنشینی مرگ و زندگی است که داستان میآفریند. تقابل این دو همیشه منجر به خلق فضاهای خاص و یکه میگردد. دلواپسی و تعلیق یکی از عوامل این گونه داستانهاست.
داستان «عکس سلفی با مرده» پایانی فوقالعاده دارد و همانی است که باید باشد.
«کلاغ» را میتوان یک داستان چندسویه و سوررئالیستی به حساب آورد. دستبردی که یک کلاغ به موزه میراث فرهنگی میزند و جد و جهد نگهبان برای دستگیری او. نویسنده با خلق رابطه پیچیده پیرمرد و کلاغ و تصاویر جاندار، داستانی میآفریند که تا مدتها ذهن را درگیر خودش میکند. «توتهای نارس» زیباست. تقابل معصومیت و گرگصفتی است. نام ستمگر «قدرت» است و چون قدرت دارد به خود حق میدهد که تا مرحله دستدرازی و تعدی پیش برود. نویسنده بدون اینکه در مرداب شعار بیفتد، منظور خود را به خوبی بیان میکند.
«اسکلت کاغذی» سیر بطئی مرگ در یک زندگی خانوادگی است. داستان بسیار زیباست. در سطح جریان پیدا نمیکند. نویسنده نقبی زیبا به درونیات آدمی میزند و ناخودآگاه ثابت میکند چه رنجهایی را انسان متحمل میشود.
در «سایه باز» داستان با مرگ پیرمرد صاحبخانه شروع میشود و بقیه خاطراتی است که پیرمرد در روح جوان جای گذاشته است. برخلاف «تصویر دوریانگری» که تصویر روزبهروز پلشتتر و هیولاوار میشود؛ پیرمرد اما طالب زیبایی است و جوان را مجبور میکند تا خطوط و رنگها را عوض کند. و اینکه پیرمرد در نقاشیهای جوان دنبال زیبایی یا جوانیهای خود میگردد. جوان میاندیشد این تغییرات ربطی به تصویر پیرمرد ندارد.
داستان زیبا و کاملی است. موضوع نو و مدرن هم به کامل بودن آن کمک شایانی کرده است.
«مجسمه گچی» با بهانهای که برای مردن ناچیز به نظر میرسد. کارمندی در یک شو نمایشی میخواهد خود را از طبقه هفتم یک ساختمان به پایین پرت کند. در این میان آنچنان که در بسیاری از فیلمها دیدهایم، زن او، خبرنگاران، پلیس و روانکاو برای انصراف دادن او جمع شدهاند. مرد آنچنان شیفته نمایش خود شده است که پشیمانی همدستانش که او را به این کار واداشتهاند نیز بیتاثیر است. در نتیجه یک بنبست روحی خودش را به پایین پرت میکند. البته نویسنده ترفند شاعرانهای اندیشیده و او را به پرندهای تشبیه کرده است که پرواز میکند. شاید این داستان از نظر مضمون یکی از ضعیفترین داستانهای کتاب باشد. شاید به خاطر اینکه هر لحظهاش را در فیلمی یا داستانی تجربه کردهایم.
«این سنگ قبر ندارد»
پدربزرگی که سنگ قبر خودش را به خانه میآورد و ماجراهایی که حضور این سنگ قبر در آپارتمان به وجود میآورد؛ قصه پرکششی را به وجود میآورد.
«غلامحسین دهقان» در این مجموعه منتشرشده در نشر نیماژ نشان میدهد نویسندهای است که با وسواس موضوعهای داستانیاش را انتخاب میکند و روزبهروز به طرف تکامل و تعالی در امر داستاننویسی پیش میرود.
شماره ۲۰۹۶ |
صفحه ۱۴ |
سیاست
دانلود این صفحه
نقد و بررسی مجموعه داستان «عکس سلفی با مرده» نوشته غلامحسین دهقان
مرگنامه
امین فقیری داستاننویس











