دونالد ترامپ، نامزد حزب جمهوریخواه آمریکا فردی خشک و رسمی است که مشخص نیست از شخصیت او نشات میگیرد یا این هم یک بازی سیاسی است. اما شعارهایش همه دروغین و از جنس شعارهایی است که در انتخابات مدرسه شاهد آن بودهایم. کارایی آنها نیز در جلو انداختن او در حزب جمهوریخواه است و باعث شده او در مراحل بعدی انتخابات تا حدودی شکستناپذیر شده باشد بهخصوص در برابر رقیب اصلیاش بن کارسون. شاید بتوان از آنگلا مرکل به عنوان نقطه مقابل او در سیاستگذاری نام برد چراکه بسیار فروتن و دارای افق دید روشنی است. به عبارتی مرکل دارای تمام خصایصی است که سنتهای غربی سیاستمداری واجد آن است.
میتوانید تصور کنید اگر آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان مانند ترامپ صحبت کند یا گوشهای از سیاستهای او را عملی کند، دنیا چگونه خواهد شد؟ به عبارت دیگر، اگر مرکل به جای هدایت مردم کشورش به سمت صلح و انسانیت یا تامین امکانات رفاهی برای میلیونها مهاجر، از آنها به عنوان متجاوزان و جنایتکاران یاد میکرد (همان کاری که ترامپ کرده است) یا وعدهای که ترامپ در مورد ساخت دیوار مکزیک داده بود را در آلمان اجرا میکرد و دستور ساخت دیواری در جنوب برلین که شرق و غرب را از هم جدا کند را میداد، عکسالعمل مردم چگونه میشد؛ آیا به او افتخار میکردند؟ به یاد داریم که چندین سال پیش (1987)، رونالد ریگان، رهبر جمهوریخواه آمریکا در سفر خود به آلمان غربی خطاب به گورباچف، همتای روس خود گفت: «آقای گورباچف این دیوار را بردارید و فرو ریزید.» با این حال دیوار برلین تا دو سال پابرجا بود.
دونالد ترامپ با کردار خود نشاندهنده پایینترین حد از سیاستهای آمریکاست، چراکه سراسر دروغ و مبالغه است. چه بسیار کارهایی که انجام داده است و بعد گفته که از آنها بیاطلاع بوده یا او اینها را نگفته است. شعارها و فریبهای دونالد ترامپ میتواند برای آینده آمریکا گران تمام شود.
تفاوت میان نامزد حزب جمهوریخواه آمریکا و رهبر آلمان به اندازه یک تاریخ است اما مرکل میداند که اروپای جدید شکننده است چراکه با اقلیتهای نژادی به خوبی برخورد نکرده است. او این واقعیت را درک کرده که صلح با نژادها با پاکسازی نژادی امکانپذیر نمیشود. مهاجرت و نقل مکانی که با نازیها شروع شد و پیروزشدگان جنگ جهانی دوم آن را ادامه دادند. وینستون چرچیل این اقدام را بهحق و درست میدانست تا جایی که در سال 1944 در مجلس عوام بریتانیا گفت: «راندن و حذف جمعیت روشی است که حتی بعد از ما نیز رضایتبخش و ماندگار است چراکه در آن هیچ ترکیب جمعیتی که مشکلساز باشد، نیست.» اما این قوانین در دنیای امروز دیگر جایی ندارد، به طور مثال هشت تا 10 درصد از جمعیت فرانسه را مسلمانان تشکیل میدهند؛ این رقم برای کشورهایی چون آلمان، بلژیک و اتریش به پنج درصد میرسد. در کشور فرانسه این جمعیت به علاوه سیاهان آفریقا در حومه شهر و مناطق فقیرنشین ساکن هستند؛ مناطقی که در آن افراطگرایی و جرم به مقدار قابل توجهی بالاست. اما در آلمان نیز تعداد زیادی از مردم ترکتبار زندگی میکنند و جمعیت مسلمان زیادی نیز در راه هستند. در نتیجه با این شرایط بسیاری از سیاستمداران اروپایی اقداماتی انجام میدهند که براساس آن تعادل قومی اروپا مورد سنجش قرار میگیرد. به طور مثال، «ویکتور اوربان» نخستوزیر مجارستان در حال ساخت حصاری سیمی است تا به عقیده خودش اروپای مسیحی را حفظ کند اما به باور خیلیها دیگر دیر شده است. مرکل چیزی را متوجه شده است که ترامپ نتوانست و آن هم اینکه تعصب زیاد و پافشاری بر آن میتواند خرابیهای بسیاری را به بار آورد. در نتیجه سیاست او در بحران مهاجرت و قربانی کردن مهاجران توسط او بازی با آتش بود. ما ادعا میکنیم ملتی آزاده هستیم و با سایر ملتها نیز مدارا میکنیم اما گاهی همین انسانها را در قفس میاندازیم. ما در جنگ جهانی دوم آمریکاییهای ژاپنیتبار بسیاری را به زندان انداختیم. همان ملتی هستیم که مرزهای خود را بر مهاجران یهودی که از چنگ هیتلر میگریختند، بستیم. و چه بسیار سیاهانی را که به بردگی گرفته و به کارهای سخت وادار کردیم و تا مرز ریشهکنکردن بومیهای آمریکا پیش رفتیم. کارها و مواضع ترامپ از نظر مرکل قابل سرزنش است. مرکل دارای جذبهای سیاسی است که ترامپ فاقد آن است و تاریخ برای او احترامی قائل است که ترامپ نمیتواند آن را تجربه کند. درواقع صدراعظم آلمان با کردارش به سیاستمداران آمریکایی میآموزد که چگونه یک آمریکایی واقعی باشند.
منبع: واشنگتنپست











