بسیار شنیدهایم خصلت یا ویژگی خاصی را به مجموعهای از افراد با عنوان «ایرانیها» نسبت میدهند و درباره آن به قضاوت یا اظهارنظر میپردازند. این اتفاق اگر قبل از این در محاورههای مردم کوچه و بازار میافتاد ، اکنون به شبکههای اجتماعی و فضای مجازی نیز کشیده شده است.
«اصلیترین رکن بیهویتی ما ایرانیان در سالیان اخیر عدمتوجه به امر اخلاق است.»
«چند دروغ رایج بین ما ایرانیان؛ کار که عار نیست، پول که شخصیت نمیاره، فکر کردی چی، مملکت قانون داره، تلاش کنی به هرچی که بخوای میرسی، پول چرک کف دسته، بچه دختر، پسرش فرق نمیکنه، به خدا همین الان میخواستم بهت زنگ بزنم، اینجا متعلق به خودتونه و پرکاربردترین دروغ، پشت تلفن، اونم سلام میرسونه»، «ما ایرانیان تنبل هستیم»، «ما ایرانیان توان کارهای تیمی را نداریم»، «ما ایرانیان دروغگو هستیم»، «ما ایرانیان وقتنشناس و بدقول هستیم» و ما ایرانیان... همه نمونههایی از این دست گزارهها هستند؛ گزارههایی که رفتاری منفی و محدود را به مجموعه ایرانیان نسبت میدهند.
اما مقصود فراستخواه ، جامعهشناس و عضو هیاتعلمی موسسه پژوهش و برنامهریزی آموزش عالی معتقد است که تمام این برداشتهای سطحی توجیه منطقی و علمی ندارند. وی معتقد است روح ایرانی ماهیت متعین و ثابتی نیست که با ذاتباوری و به سهولت بتوان از صفات و خصوصیات آن سخن گفت. مقصود فراستخواه در کتاب تازه منتشرشده خود با عنوان «ما ایرانیان، زمینهکاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی» میکوشد با بررسی دو خطای موجود در چنین گزارههایی، یعنی «تقلیلگرایی» و نگاه ایستا و «ذاتباورانه» نشان دهد چنین تصورات کلینگرانهای چرا اشتباه هستند.
«تقلیلگرایی» یعنی نگاه جامع و کلگرایانه به تمام وجوه و ابعاد فرهنگی ایرانی و داشتن نگاهی ایستا و ذاتباورانه ؛ همان نگاهی است که موجب نادیده گرفتهشدن منطق تحول و پیچیدگی در فرهنگ، نگرشها، گرایشها و رفتار جمعی ایرانیان میشود. مقصود فراستخواه گرچه چنین پیشداوریهای سادهانگارانه از اخلاق ایرانیان را غیرعلمی میداند معتقد است روح ایرانی وجود دارد و شناخت و بررسی آن نیازمند بهکارگیری چند علم و کاربرد چندین روش و مجموعهای پژوهش است.
آنچه مقصود فراستخواه با عنوان روح ایرانی به آن میپردازد پیش از این در کتاب «سازگاری ایرانی» مرحوم مهدی بازرگان مورد نقد و بررسی قرار گرفته بود و او را از زمره اولین افراد باهوشی میتوان به شمار آورد که به مساله مهم روح ایرانی در قالب ویژگیهای جزئی و عوامل متعدد تاثیرگذار آن پرداخته است.
تکنگاری به جای تحقیق
مقصود فراستخواه در کتاب خود به دستهبندی الگوهای آموختهای میپردازد که یک فرهنگ را تشکیل میدهد و از عناصر متنوعی چون عناصر زبانی، عناصر ذهنی، عناصر ارزشی و هنجاری، عناصر احساسی و زیباشناختی، عناصر رفتاری، عناصر نمادین، عناصر مهارتی و عناصر نهادی نام میبرد. فرهنگ ایرانی نیز از چنین الگوهای متنوعی به وجود آمده که به راحتی نمیتوان آنها را به خلق و خویهای منفی فروکاست.
فراستخواه از 11 مدخل مطالعاتی برای بررسی خلق و خوی ایرانیان نام میبرد که از آن جمله میتوان به تکنگاریهای متمرکز بر روحیات و خلقیات ایرانیان، ریشهشناسی رفتار ایرانیان در اقتصاد، طبقات، ساختار دولت و جامعهشناسی تاریخی و سیاسی، منابع تاریخی، مباحث مربوط به هویت، قومیت، ملیت و دین در ایران، مطالعات مربوط به اسطورهها، آیینها و ادبیات و معارف و مدخلهای متنوع دیگر اشاره کرد. اما با توجه به آنچه پیشتر در مورد خلق و خوی ایرانیان شنیده میشد یا مورد قضاوت قرار میگرفت میتوان اینطور برداشت کرد که بیشترشان فقط متکی به مدخل اول یعنی تکنگاریهایی است که بهطور مستقیم به روحیات ایرانی پرداختهاند و ما 10 مورد دیگر را در قضاوت و بررسی روحیات یک ملت نادیده گرفتهایم. در این بین بهخصوص تکنگاریهایی که توسط غیرایرانیان نوشته شده، بیشتر مورد توجه است. از «نامههای ایرانی مونتسکیو» میتوان بهعنوان قدیمیترین نمونه موجود یاد کرد. این نامهها سال 1721 برای اولینبار منتشر شد. از نمونههای جدیدتر میتوان به اثر «چهره فرار ایران» (2000) اثر سیو لینیو اشاره کرد. او مینویسد «مردم ایران مردمی خونگرم و خوشبرخورد هستند، ولی هرگز خود را به آسانی آشکار نمیکنند؛ مکالمات ایرانیان سرشار از ادب و توام با شکستهنفسی و اظهار تواضع است و البته با ریا و سالوس و دروغ با هم مواجه میشوند؛ همه این کارها را میکنند تا از رنجش و آزردگیخاطر طرف مقابل یا رفتن آبروی خود بپرهیزند.»
تنوع را هیچگاه نادیده نگیرید
در واقع فرهنگ ایران رنگینکمانی متنوع است و نمیتوان آن را به نوع خاصی از خلق و خو نسبت داد. در فرهنگ سرزمینی مانند ایران تنوع اقلیمی، قومی و مذهبی زیادی وجود دارد. گذشته از این، در این فرهنگ گوناگونیهای دیگری نیز وجود دارد، چنانچه فرهنگ توده تفاوتهایی با فرهنگ نخبگان دارد یا خرده فرهنگهایی که در کنار فرهنگ عمومی وجود دارد، همچنین وجود فرهنگهای حاشیهای، فرهنگهای قشر متوسط و دیگر اقشار را نباید از یاد برد. مقصود فراستخواه بر این باور است که در چنین فرهنگ متنوع و رنگارنگی زمانی اخلاق اجتماعی قوت میگیرد و تعهد در آن میروید و میبالد که وفاق تعمیمیافته فعال وجود داشته باشد. اما وفاق زمانی تعمیم مییابد که به دور از انحصار مشارکتجویانه و آزادمنشانه باشد و تنها زمانی به آن فعال میگویند که از نوع وفاق اختلافی باشد، چندصدایی باشد و حوزههای معنایی در یک رابطه افقی داد و ستد و گفتوگو و همزیستی کنند.











