ستار محمودی، قائممقام وزارت نیرو میگوید که علاوهبر اینکه میانگین سالانه بارش در ایران از 250 به 240 میلیمتر رسیده است، حجم ذخیره منابع آب تجدیدشونده در کشور از 135 به 110 میلیارد مترمکعب کاهش یافته است. او همچنین میگوید حجم روانابهای سطحی کشور، که بخشی از منابع آب تجدیدشونده را تشکیل میدهد از 86 به 46 میلیارد مترمکعب رسیده است.
چنین آمارهایی اگرچه وضعیت تکاندهنده منابع آب کشور را نشان میدهند اما در پس این آمارها، یک نکته نهفته است: «کمآبی امروز ایران به دلیل کاهش بارندگیها و عوامل طبیعی است.» ادعایی که بارها از سوی مسئولان حوزه آب کشور بیان شده اما همواره پژوهشگران مستقل این حوزه آن را رد کردهاند. فاطمه ظفرنژاد، یکی از این پژوهشگران است که همواره مشکلات بخش آب را ناشی از مدیریت نادرست میداند. او که پیش از این کتاب «رودهای خاموش» را در نقد سدسازی به فارسی ترجمه کرده و نویسنده کتاب توسعه پایدار و مدیریت آب، پیامدهای زیستمحیطی سدها در ایران است، میگوید: «مشکلات ما در زمینه آب از زمانی آغاز شد که از مدیریت محلی مردم بومی فاصله گرفتیم و کار مدیریت منابع آب را به تکنوکراتهایی سپردیم که در مرکز نشستهاند و از مناسبات طبیعت و مدیریت بومی و محلی منابع آب چیزی نمیدانند.»
آب تجدیدپذیر کمتر از آن چیزی است که اعلام میشد
ظفرنژاد معتقد است که ارقام متفاوتی درباره حجم آبهای تجدیدپذیر کشور داده میشود: «در مقالهای که سال 1375 در نشریه آب و توسعه وزارت نیرو چاپ شد برآوردی که از حجم آبهای تجدیدپذیر کشور داشتم، چیزی حدود 120 میلیارد مترمکعب بود که با این رقم 135 میلیارد مترمکعب تفاوت دارد. همانگونه که تعاریف گاه نادرستی از توسعه پایدار میشود، ممکن است تعاریف نادرستی هم از میزان آب تجدیدپذیر یا روش برآورد آن وجود داشته باشد.
به گفته ظفرنژاد، برنامهریزیهای نادرست از سوی مهندسان پایتختنشین برای حوضههای آبی باعث شد جلوی جاری شدن بخش مهمی از روانابهای کشور به وسیله سدها گرفته شود و دیگر هیچ رودخانهای جریان طبیعی نداشته باشد: «البته تمام مشکلات آب نیز به گردن طبیعت و مردم و کشاورزان انداخته شده که هیچیک وکیل مدافعی برای دفاع از خود نداشتند. در حالی که مشکلات آب در ایران را مدیریت تقلیدی و نادرست رقم زده است.»
او میگوید که تصمیمگیریهای از بالا به پایین تکنوکراسی همیشه جانبدارانه و در نتیجه فاجعهبار است: «در مورد مدیریت آب نیز به همین صورت است. در صورتی که وقتی صحبت از مدیریت منابع آب است؛ یعنی صحبت از مهمترین منبع مورد نیاز کشاورزان و مردم محلی برای تامین مهمترین نیاز هر جامعه است. یعنی صحبت از امنیت خوراک است، پس باید مدیریت آن را نیز به خود مردم بسپاریم.»
این پژوهشگر میگوید: «50 سال قبل که مردم محلی خودشان منابع آب را مدیریت میکردند، هیچ رودخانه و دریاچهای با مشکل روبهرو نبود. اما زمانی که تکنوکراتهای شهرنشین و بیگانه با لمس حقیقی طبیعت و منابع محدود، در اقلیمهای متفاوت و متنوع حوضههای آبخیز و آبریز کشور مدیریت را برعهده گرفتند، تمام این مسائل نیز به وجود آمد.»
مدیریت بومی جلوی هدررفت آب را میگیرد
رویکرد مدیریت بومی و محلی در برنامههای توسعه پایدار توصیه شده است و امروز در بسیاری از کشورها پیگیری میشود. بهگونهای که دیگر سازههای بزرگ برای مدیریت آب مورد توجه نیستند. علت این تغییر رویکرد، گذشته از هزینههای سنگین و بدون بازدهی سدسازی در هزینههای عمومی، اثرات زیستمحیطی گسترده سدها مانند خشکیدن تالابها و دریاچهها و اثرات منفی بسیار سدسازی و انتقال آب بر زندگی میلیونها نفر از جوامع مولد بومی حوضههای آبخیز موجب هدررفت بالای آب در مدیریت سازهمحور خصوصا سدسازی میشود. یکی از بزرگترین مشکلات سدها تبخیر سطحی زیاد آب در دریاچه پشت سدهاست: «از طرف دیگر هدررفت بخش زیادی از آب استحصال شده در سامانههای آب شهری و انتقال برای صنایع و ریخت و پاشهای زیادی که در این زمینه وجود دارد، تلفات و هدررفت زیادی را نیز برای این منبع محدود رقم میزند که در اقلیم خشکی مانند ایران، این میزان از هدر رفت، عددی بسیار بزرگ محسوب میشود.»
درباره تبخیر سطحی در دریاچه سدها نیز باید گفت که سدهای ایران جزء سدهای با هدررفت زیاد محسوب میشوند، چراکه در اقلیم ایران میزان تبخیر سطحی بسیار است. برای مثال سدهای حوضههای آبریز مرکزی، شرقی و خلیج فارس تبخیر زیادی دارند. سدهای بزرگی همچون کارون، کرخه و گتوندعلیا نیز تبخیر زیادی دارند. گتوندعلیا با مساحت دریاچه 5/96 کیلومتر مربع و میزان تبخیر سالانه 2400 میلیمتر، سالانه میتواند بیش از 200 میلیون مترمکعب آب را از دریاچهاش تبخیر و از دسترس خارج کند. در حالی که مدیریت محلی و بومی آب، هرگز این میزان هدررفت منابع را رقم نمیزد.
به گفته ظفرنژاد، بخشی از کاهش حجم روانابهای سطحی کشور به دلیل همین تبخیر سطحی در دریاچه سدهاست.
مدیریت آب به خبرگان بومی و مولد حوضههای آبی سپرده شود
ظفرنژاد معتقد است: «تا زمانی که مدیریت آب به مثابه یک منبع طبیعی شکننده در اختیار تکنوکراتهای مرکزنشین است این مسائل ادامه خواهد داشت. در حالی که این مدیریت باید در اختیار خبرگان بومی آب و کشاورزی باشد و باید جوامع بومی مولد در همه تصمیمگیریها سهیم باشند و مشارکت واقعی مردم محلی برای مدیریت منابع آب لازم و ضروری است.» او نیز همانند بسیاری از پژوهشگران حوزه آب، خواستار جداشدن مدیریت آب از وزارت نیرو و تلفیق آن با منابع طبیعی و کشاورزی است؛ خواستهای که پیش از این نیز مطرح، تصمیمگیری و اعلام شده بود. اما به گفته ظفرنژاد «با مقاومت شرکتهای منتفع در سدسازی و مسئولان وزارت نیرو عقیم ماند و نتیجهای نداشت.» باید ماند و دید مدیریت مرکزی تا چه زمانی زمام امور آب را در دست دارد و بالاخره چه زمانی مردم بومی محلی در تصمیمگیری درباره منابع در اختیارشان سهیم خواهند شد.











