هنگام شکلگیری رژیم اسرائیل در قرن بیستم، یکی از چالشهای اصلی در فرایند ملتسازی، نبود یک زبان ملی و مشترک بود. یهودیان در سراسر جهان به زبانهای مختلفی چون ییدیش، آلمانی، فارسی، عربی، انگلیسی و دیگر زبانها صحبت میکردند؛ اما هیچیک از این زبانها نمیتوانستند بهعنوان زبان مشترک برای ایجاد هویت در یک جامعه عمل کنند. در این شرایط، زبان عبری که برای قرنها تنها در متون مذهبی و ادبی کاربرد داشت، در اواخر قرن نوزدهم به یک پروژه سیاسی- فرهنگی تبدیل شد. احیای این زبان، تنها یک فرایند زبانی نبود، بلکه بخشی از برنامه کلان صهیونیسم برای ساخت هویت ملی یهود و ایجاد دولت - ملتی یکپارچه بود.
عبری باستان تا قرونوسطی
در فاصله میان دوران کتاب مقدس تا حدود سده دوم میلادی، عبری در بستر تحولاتی عمیق پیش رفت؛ پس از تخریب معبد اول و تبعید بابلی، آرامی به زبان روزمره بسیاری از یهودیان بدل شده و عبری بیشتر در متون دینی و آیینی دوام یافت. در چنین فضایی، عبری میشنایی شکل گرفت؛ زبانی که ساختار و واژگانش با عبری کتاب مقدس تفاوت داشت؛ اما ریشههای آن را همچنان در خود حمل میکرد و برای نگارش مشنا و دیگر متون ربانی به کار میرفت. با پایان عصر معبد دوم، عبری تقریباً جایگاه خود را بهعنوان زبان گفتاری از دست داد و آرامی و سپس یونانی جایگزین آن شدند. با ورود به قرونوسطی و پراکندگی یهودیان در اروپا، شمال آفریقا و خاورمیانه، عبری دیگر زبان محاوره نبود، بهتدریج به زبانی منجمد در متون مذهبی تبدیل شد. بااینحال، در دورههای میانه، محققانی مانند موسی بنمیمون و یهودا هلیوی، با نوشتن فلسفه، شعر و الهیات به زبان عبری به توسعه ادبیات عبری کمک کردند.
دوره روشنگری (هسکالا)
در قرن هجدهم، جنبش هسکالا یا روشنگری یهود، علاقه تازهای نسبت به زبان عبری در اروپا برانگیخت. روشنفکران یهودی، (ماسکیلیم)، عبری را از حصار متون دینی بیرون آورده و آن را به ادبیات سکولار، روزنامهها و متون علمی راه دادند. در این دوره، نویسندگانی مانند موسی مندلسون و نفتالی هرتز وسلی با بهرهگیری از عبری بهعنوان رسانهای برای انتقال ایدههای نو، پلی میان سنتهای کلاسیک و نیازهای مدرن جوامع یهودی ساختند و مطبوعات عبری در اروپای شرقی بهتدریج جایگاه آن را بهعنوان ابزار گفتمان فکری و فرهنگی مستحکم کردند. اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، عبری وارد فصلی تازه و احیای آن بهعنوان زبان گفتاری شد. در این مسیر، الیعزر بن یهودا و گروهی از روشنفکران یهودی تلاش کردند عبری را از یک زبان صرفاً دینی و علمی به زبانی زنده و روزمره تبدیل کنند. بن یهودا بر این باور بود که عبری نهتنها میراثفرهنگی یهودیان است، بلکه ستون فکری و هویتی برای تأسیس یک وطن یهودی در فلسطین خواهد بود.
عبری؛ ستون هویت و اساس پروژه ملتسازی
با تأسیس رژیم اسرائیل در سال ۱۹۴۸، ایجاد هویت مشترک میان یهودیان بدون زبان مشترک ممکن نبود و احیای زبان عبری یک تصمیم سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پیچیده بود که دلایل مختلفی را در خود جایداده بود. صهیونیسم بهعنوان جنبش ملی یهود، خواهان تأسیس یک دولت یهودی مستقل در سرزمین فلسطین بود. در این فرایند، زبان عبری بهعنوان آرمان فرهنگی و ملی موردتوجه قرار گرفت. از دیدگاه صهیونیسم، احیای زبان عبری بهعنوان زباناصلی متون مذهبی و تاریخ یهودیان و نماد اتصال به تاریخ و فرهنگ یهود، نهتنها یک نیاز فرهنگی، بلکه ابزار قدرتمندی برای تقویت هویت یهودی و تحقق آرمانهای سیاسی و اجتماعی در سرزمین فلسطین بود. در حقیقت، زبان عبری بهعنوان یکی از ارکان بنیادین پروژه صهیونیستی در نظر گرفته میشد که میبایست در همه جنبههای زندگی اجتماعی، فرهنگی، علمی و سیاسی یهودیان در فلسطین و سرزمینهای آینده اسرائیل حضور داشته باشد.
فرایند احیای زبان عبری
در دهههای پایانی قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، یهودیان پراکنده در کشورهای مختلف، هرکدام به زبانی غیر از عبری صحبت میکردند. در میان آنها، ییدیش و زبانهای اروپایی در میان یهودیان اروپای شرقی و زبانهای عربی یا آرامی در مناطق خاورمیانه بیشتر رواج داشت. زبان عبری که در طول قرون بهعنوان زبان مذهبی و دینی استفاده میشد، تنها در محیطهای مذهبی و دینی استفاده میشد و ارتباطی با زندگی روزمره نداشت و حالا بهعنوان زبان مشترک، برای ایجاد هویت فرهنگی مشترک و داشتن یک زبان واحد احیای آن ضروری به نظر میرسید. در اواخر قرن نوزدهم، الیعزر بنیهودا (الیزر اسحاق پرلمان) بهعنوان یکی از پیشگامان احیای زبان عبری شناخته میشد. بنیهودا - که از او بهعنوان پدر عبری مدرن یاد میشود - تلاشهای گستردهای را برای تبدیل زبان عبری به زبان محاورهای و روزمره آغاز کرد. او که بنیانگذار کمیته زبان عبری (آکادمی زبان عبری کنونی)، بنیانگذار و سردبیر روزنامه «هاتزوی» و مجله «هاشکافا» و نویسنده اولین فرهنگ لغت عبری بود، تلاش کرد عبری را از یک زبان مذهبی به یک زبان علمی، فرهنگی و عملی تبدیل کند. بنیهودا با ابداع هزاران واژه جدید (مانند «گلیدا» برای بستنی)، تأسیس کمیته زبان عبری و اجرای سیاست «فقط عبری» در خانوادهاش، پایههای زبان مدرن را بنا نهاد و با تأسیس آکادمی زبان عبری (۱۹۵۳) برای استانداردسازی دستور زبان و ابداع واژگان جدید در حوزههای علمی و فناوری و قانون زبان رسمی (۱۹۴۸) عبری را بهعنوان زباناصلی دولت معرفی کرد و قوانین بعدی (مانند قانون ملیت ۲۰۱۸) جایگاه انحصاری آن را تقویت نمود.
جنگ زبانها
در سالهای ۱۹۱۳-۱۹۱۴، یکی از رویدادهای مهم در تاریخ احیای زبان عبری «جنگ زبانها» بود. در این دوران، منازعات شدیدی میان طرفداران زبان عبری و حامیان زبان آلمانی درگرفت. هنگام تأسیس مؤسسه فناوری «تخنیون» (که امروزه دانشگاه فنی اسرائیل است) در شهر حیفا، بنیاد آموزشی آلمانی-یهودی عزرا (Ezra) که حامی مالی پروژه بود، اصرار داشت که زبان تدریس در این مؤسسه آلمانی باشد. استدلال آنان این بود که آلمانی زبان علم و پیشرفت است و برای آموزش فنی مناسبتر میباشد. در مقابل، معلمان، دانشآموزان و روشنفکران صهیونیست اصرار داشتند که زبان تدریس عبری باشد. برای آنان، عبری نماد رستاخیز ملی و هویت فرهنگی جدید یهودیان بود و این اتفاق به یک جنبش عمومی برای تثبیت برتری زبان عبری در تمامی سیستم آموزشی «یشوو» (جامعه یهودی در فلسطین پیش از تأسیس اسرائیل) تبدیل شد و در نهایت، با پیروزی طرفداران زبان عبری بهعنوان زبان تدریس در تخنیون (در ژانویه ۱۹۱۴) و سایر مؤسسات آموزشی، نقطه عطفی در فرایند احیای زبان عبری بود. این «جنگ زبانی» رویدادی بنیادین بود که جایگاه عبری را بهعنوان زبان ملی آینده اسرائیل تثبیت کرد.
نهادسازی
پس از جنگ زبانها و تثبیت عبری بهعنوان زبان تدریس، تأسیس نهادهای رسمی مانند کمیته زبان عبری (1905) و سپس آکادمی زبان عبری (1953) برای توسعه و استانداردسازی زبان عبری انجام شد. این نهادها مسئولیت ایجاد واژههای جدید برای علوم و فناوری، تنظیم دستور زبان و املاء و همچنین تدریس عبری در مدارس مختلف را بر عهده داشتند. یکی از گامهای کلیدی در فرایند احیای زبان عبری، تأسیس مدارس «آلیا» برای آموزش فشرده عبری به مهاجران بود. این مدارس که بهویژه برای مهاجرانی که از کشورهای مختلف به فلسطین و اسرائیل میآمدند طراحی شده بود، بهعنوان یک ابزار مؤثر برای آموزش و فراگیری زبان عبری عمل کردند. همچنین، در تمامی مقاطع تحصیلی، آموزش عبری بهعنوان زباناصلی تدریس گنجانده شد و این زبان به زباناصلی در تمامی نهادهای دولتی، ارتش و رسانهها تبدیل شد.
معماران سیاسی احیای زبان عبری
احیای زبان عبری برای هویت ملی یهودیان و تبدیل آن به زبان رسمی و علمی اسرائیل، پروژهای پیچیده و چندوجهی بود که شخصیتهای مختلفی در این فرایند نقشآفرینی کردند. یکی از این شخصیتهای برجسته که تأثیر زیادی بر پروژه احیای زبان عبری داشت، حیم وایزمن (Chaim Weizmann) بود. او که نخستین رئیسجمهور رژیم اسرائیل و یک شیمیدان برجسته بود، از اولین کسانی است که به اهمیت زبان عبری بهعنوان یکی از ارکان هویت یهودی و پایهگذار کشور یهودی در سرزمین فلسطین تأکید کرد. وایزمن با شناخت از اهمیت زبان در شکلگیری هویت و دولت یهودی، از احیای عبری بهعنوان یک زبان علمی و فرهنگی حمایت کرد. از دیگر شخصیتهای کلیدی میتوان به دیوید بن گوریون
(David Ben-Gurion) نخستوزیر اول رژیم اسرائیل و یکی از بنیانگذاران آن اشاره کرد. بهشدت به احیای زبان عبری بهعنوان زبان ملی و رسمی اسرائیل تأکید داشت و در بسیاری از سخنرانیها و نوشتههایش تأکید میکرد احیای عبری، جزئی ضروری از پروسه ساخت دولت یهودی است. فرایند احیای عبری که توسط شخصیتهای مختلفی چون الیعزر بن یهودا، حیم وایزمن، دیوید بن گوریون هدایت شد تنها یک پروژه زبانی نبود؛ بلکه یکی از ستونهای اساسی مهندسی هویت در جامعهای بود که از دهها قوم، زبان و فرهنگ مختلف تشکیل شده بود. در این مسیر، عبری از دل متون مقدس و حافظه تاریخی یهود بیرون کشیده شد و به ابزاری سیاسی، فرهنگی و ایدئولوژیک برای ساخت دولت - ملت جدید تبدیل گشت. یهودیها با تکیه بر این زبان، شکلی تازه از هویت جمعی ساختند و موفق شدند ملغمهای از مهاجران پراکنده را زیر چتری واحد گردآورند. امروز، عبری مدرن نه نتیجه یک تحول طبیعی، بلکه محصول پروژهای هدفمند، سازمانیافته و طولانیمدت است؛ پروژهای که نشان میدهد زبان چگونه میتواند از یک ابزار ارتباطی ساده عبور کرده و به محور یک ایدئولوژی سیاسی بدل شود، ایدئولوژیای که سرنوشت یک سرزمین و یک ملت را بازنویسی کند.














