الهام محمدی، مددکار اجتماعی و متخصص حوزه مددکاری اجتماعی سالمندان در گفتوگو با «فرهیختگان» درباره مشکلات و دغدغههای کنونی سالمندان اظهار داشت: «سالمندی یک مرحله طبیعی و مهم از چرخه زندگی است و نیازمند توجه، برنامهریزی و درک صحیح از سوی خانواده و سیاستگذاران است. یکی از چالشهای اصلی در ایران، وجود فاصله چشمگیر میان نیازهای واقعی سالمندان و خدمات حمایتی موجود است.» وی ادامه داد: «خانوادهها معمولاً نخستین و اصلیترین نهاد مراقبت برای سالمندان هستند؛ اما واقعیت این است که توان مراقبتی خانوادهها محدود است و بهویژه زمانی که سالمند دچار زمینگیری، ناتوانی جدی یا نیازمند مراقبت شبانهروزی باشد، ارائه این نوع مراقبت از عهده اعضای خانواده با تمام عشق و فداکاری آنها خارج خواهد بود. بنابراین، نباید نگاه منفی یا سرزنشآمیز نسبت به واگذاری سالمند به مراکز مراقبتی داشت؛ زیرا این تصمیم در بسیاری مواقع نه نشانه بیتوجهی، بلکه نتیجه یک ضرورت انسانی و عملیاتی است.»
بااینحال، محمدی تأکید میکند «طیف قابلتوجهی از سالمندان میتوانند با حمایتهای مناسب همچنان در خانه زندگی کنند؛ اما ضعف اقتصادی خانوادهها و عدم توسعه خدمات مراقبت در منزل، این امکان را محدود کرده است. در کشورهایی که سیاست «نگهداشت سالمند در جامعه» اجرا میشود، دولت با برنامهریزی منظم، خدمات خانگی، فیزیوتراپی، مراقبت خانگی و آموزش به خانوادهها شرایطی را فراهم میکند که سالمند بدون ترک محیط زندگیاش سالمتر، ایمنتر و با کیفیت زندگی بهتر به مسیر خود ادامه دهد؛ اما در ایران چنین سازوکار منسجم و فراگیری هنوز شکل نگرفته است.»
وی توضیح داد: «کمکهزینههایی که از سوی سازمان بهزیستی برای مراقبت از سالمندان یا افراد دارای معلولیت پرداخت میشود، گامی مثبت است؛ اما بههیچوجه کافی نیست و فاصله هزینهها با توان خانوادهها همچنان بالاست. مشکلات اقتصادی، نبود بیمههای حمایتی تکمیلی و محدود بودن مراکز و خدمات تخصصی، خانوادهها را با فشار مضاعف روبهرو میکند.»
یکی از خلأهای مهم دیگر، نبود آموزشهای رسمی و مدون برای اعضای خانواده است. محمدی گفت: «متأسفانه در ایران هیچ برنامه سازمانیافتهای برای آموزش مهارتهای مراقبتی به خانوادههایی که از سالمند خود نگهداری میکنند وجود ندارد. نهایتاً اگر تیم رسیدگی خاصی وارد خانه شود، یکی از اعضای تیم مانند فیزیوتراپ یا مددکار چند توصیه موردی ارائه میدهد؛ اما این کافی نیست و بههیچعنوان جای برنامه آموزشی سراسری را نمیگیرد. این در حالی است که آموزشهایی مانند روشهای جابهجایی ایمن سالمند، پیشگیری از سقوط، مدیریت دارویی، مراقبت روانی و شناخت علائم خطر، میتواند به طور چشمگیری کیفیت مراقبت و آرامش خانواده را افزایش دهد.»
محمدی تأکید کرد: «تا زمانی که سیاستگذاران ما سالمندی را بهعنوان یک اولویت مهم اجتماعی نپذیرند، وضعیت تغییر چندانی نخواهد کرد. سالمندی تنها مسئله یک خانواده یا یک فرد نیست، بلکه یک مسئله اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. جمعیت سالمندان کشور در حال افزایش است و اگر برای آن برنامهریزی نشود، در آینده با فشارهای بیشتری بر خانوادهها و نظام رفاهی مواجه خواهیم بود.» وی بیان کرد: «راهحل در سه محور اصلی است: تقویت خدمات مراقبت در منزل، افزایش حمایتهای مالی و بیمهای و ایجاد برنامههای آموزشی گسترده برای خانوادهها. با تحقق این موارد میتوان به سمت جامعهای حرکت کرد که سالمندان در آن با کرامت، آرامش و کیفیت بهتر زندگی کنند.»
مسئله سالمندی نیازمند نهادسازی است
«یکی از موضوعات مهمی که در تحلیل وضعیت سالمندان تنها باید به آن توجه کرد، ضرورت نهادسازی و ایجاد ساختارهای پایدار حمایتی است.» وی تأکید میکند: «حل مسئله سالمندان تنها با اقدامات مقطعی یا پراکنده ممکن نیست؛ بلکه نیازمند ایجاد یک نهاد مشخص و تخصصی است که وظیفه اصلیاش شناسایی، پایش، حمایت و برنامهریزی برای سالمندان بدون شبکه حمایتی باشد. همانگونه که کودکان بیسرپرست، افراد دارای معلولیت یا آسیبدیدگان اجتماعی نهادهای رسمی و تخصصی خود را دارند، سالمندان تنها نیز باید دارای ساختار مشابه باشند تا برنامهریزیها منسجمتر و پاسخدهی دقیقتر شود. در حال حاضر بخشی از این وظایف بر عهده مراکز زیرمجموعه بهزیستی مانند مراکز مثبت زندگی یا بخشهایی از مراکز شهرداری نظیر خانههای سلامت و خانههای سالمندان قرار دارد؛ اما هیچیک از اینها مأموریت کامل و یکپارچهای برای مدیریت مسئله «سالمندان تنها» ندارند.»
محمدی توضیح میدهد: «این مراکز میتوانند در تهیه نیمرخ اجتماعی سالمندان نقش مهمی داشته باشند. نیمرخ اجتماعی مجموعهای از اطلاعات است که وضعیت اقتصادی، سلامت، روابط خانوادگی، میزان وابستگی و نوع نیازهای سالمند را مشخص میکند و بدون داشتن این تصویر روشن، هیچ سیاست یا برنامهای نمیتواند دقیق و کارآمد باشد.» محمدی گفت: «در ابتدا باید شناسایی سالمندان تنها صورت گیرد؛ فرایندی که میتواند همانند سرشماریها یا از طریق همکاری بین نهادهای محلی، خانههای سلامت، مراکز خدمات اجتماعی و مددکاران محله انجام شود. این شناسایی نهتنها برای حمایت فوری اهمیت دارد، بلکه دادههای حاصل از آن در برنامهریزی بلندمدت نیز نقش اساسی دارد. پس از شناسایی، مرحله دوم یعنی نیازسنجی آغاز میشود. سالمندان تنها ممکن است مشکلات متفاوتی داشته باشند. برخی نیاز به مراقبتهای جسمی دارند، برخی با مشکلات روانی یا افسردگی روبهرو هستند، برخی مسائل اقتصادی دارند و برخی نیازمند حمایتهای اجتماعی و ارتباطی هستند. بنابراین نیازسنجی باید چندبعدی، تخصصی و مبتنی بر استانداردهای مددکاری اجتماعی باشد.»
وی با بیان اینکه یکی از گروههایی که میتواند در این میان نقش جدی ایفا کند، گروههای داوطلبانه هستند، افزود: «فعالیت داوطلبان در ایران پیشینه قوی دارد و اگر بهدرستی سازماندهی شوند، میتوانند کمکهای ارزشمندی به سالمندان تنها ارائه دهند؛ ازجمله همراهی در خرید روزمره، همصحبتی، همراهی در مراجعه به مراکز درمانی یا حتی انجام کارهای اداری. این مدل خدمات در بسیاری از کشورها بهعنوان بخشی از برنامههای اجتماعمحور سالمندی اجرا میشود؛ اما شرط موفقیت آن در ایران، ایجاد سازوکاری رسمی برای هماهنگی، آموزش و نظارت بر فعالیت داوطلبان است تا هم خود سالمندان احساس امنیت کنند و هم خدمات کیفیت لازم را داشته باشد.»
محمدی در ادامه به تفاوت مهم میان «سالمندان تنها» و «سالمندان دچار تجربه آشیانه خالی» میپردازد. «این دو گروه الزاماً بر هم منطبق نیستند. تجربه آشیانه خالی - که معمولاً زمانی رخ میدهد که فرزندان ازدواج کرده و خانه را ترک میکنند - در گذشته عمدتاً در میانسالی اتفاق میافتاد؛ اما اکنون به دلیل تغییرات جمعیتی، سالمندان بیشتری آن را تجربه میکنند. بااینحال، صرف تجربه آشیانه خالی به معنای «تنها بودن» نیست. برخی سالمندان حتی با نبود فرزندان هم دارای شبکه حمایتی گسترده از خانواده، همسایگان یا دوستان هستند. بنابراین برنامهریزی برای سالمندان باید مبتنی بر دادههای واقعی و نه فرضیات کلی باشد.»
وی همچنین به این نکته اشاره کرد: «سیاستگذاریهای مرتبط با سالمندی در ایران هنوز راه زیادی برای طیکردن دارد و بسیاری از سیاستگذاران درکی دقیق از نیازهای واقعی سالمندان ندارند و همین باعث میشود برنامهها سطحی، ناکارآمد یا محدود باقی بمانند. موضوع سالمندی هنوز در مرکز توجه نظام رفاهی و نظام سلامت کشور قرار نگرفته و این غفلت باعث تشدید مشکلات در سالهای آینده خواهد شد؛ بهخصوص باتوجهبه روند روبهرشد جمعیت سالمندان.»
محمدی ادامه داد: «اما راهکارها در سه سطح تعریف میشود: سطح فردی، سطح اجتماعی و سطح نهادی. در سطح فردی، آموزش مهارتهای خودمراقبتی برای سالمندان و آموزش مهارتهای مراقبتی برای خانوادهها ضروری است؛ هرچند چنین آموزشهایی در ایران تقریباً وجود ندارد. در سطح اجتماعی، تقویت شبکههای محلی و فعالیت داوطلبانه اهمیت دارد و در سطح نهادی، ایجاد یک سازمان یا ساختار جامع برای مدیریت مسئله سالمندان ضروری است که سالمندی یک چالش فردی نیست؛ یک مسئله اجتماعی است. شناسایی، نیازسنجی، توانمندسازی و حمایت از سالمندان تنها نه فقط برای بهبود کیفیت زندگی آنها، بلکه برای سلامت کلی جامعه ضرورت دارد. آینده سالمندی ایران نیازمند اقداماتی است که امروز باید آغاز شود.»
تهران شهر سالمندها نیست
همچنین حمید صاحب، مدیرکل سلامت شهرداری تهران در گفتوگو با «فرهیختگان» گفت: «تهران گرچه از شبکه حملونقل عمومی قدرتمندی چون مترو و BRT برخوردار است؛ اما هنوز نمیتوان آن را «شهر مناسب زیست سالمندی» دانست. مسئله فقط مناسبسازی کالبدی نیست. ما هنوز از نظر فرهنگی و اجتماعی به مرحلهای نرسیدهایم که شهر و جامعه بتواند با نیازهای سالمندان به شکلی کامل سازگار شود. تا ذهنیتها، رفتارها و ساختارهای اجتماعی تغییر نکند، دسترسی آسان به شهر به تنهایی کافی نیست.»
او با اشاره به جمعیت سالمندان تهران -که اکنون حدود ۳۰۰ هزار نفر است- میگوید: «این رقم در دهههای آینده ممکن است به چند میلیون نفر برسد. اگر سالمندان در جامعه احساس انزوا، بینقشی و کنار گذاشته شدن داشته باشند، حتی بهترین زیرساختهای شهری هم پاسخگو نخواهد بود.» صاحب توضیح میدهد محور اصلی سیاستگذاری در سالهای اخیر، «مردمیسازی حوزه سالمندی» بوده است. وی اضافه کرد: «چالشهای سالمندی باید در سطح محله و با مشارکت خود مردم حل شود. به همین دلیل شبکههای مردمی سالمندی در محلات تهران شکلگرفتهاند. شبکههایی متکی بر داوطلبان و سالمندان بالای ۶۰ سال که با سازوکار انتخاباتی داخلی، هیئتامنا و تشکیلات کاملاً مردمی اداره میشوند.»
شهرداری تهران نیز برای این شبکهها هویت رسمی «سازمان پایه محلی» تعریف کرده است. ساختاری که امروز مسئولیت برنامهریزی بسیاری از رویدادها و خدمات محلهمحور را برعهده دارد. به گفته این مقام مسئول، «این مدل مشارکتی یکی از مهمترین پشتوانههای تابآوری شهر در دوران سالمندی جمعیت خواهد بود.»
مراکز توانمندسازی روزانه پاسخ بهتنهایی سالمندان در زندگی ماشینی امروز
صاحب یکی از اقدامات مهم سالهای اخیر را ایجاد مراکز توانمندسازی روزانه (سرای زندگی) میداند. این مراکز بهگونهای طراحی شدهاند که بخشی از روز سالمندان را با برنامههای هدفمند پر کنند. وی توضیح میدهد: «در زندگی ماشینی امروز که فرزندان تا عصر در محل کارند، سالمند ساعتها تنها میماند. این مراکز دقیقاً برای پاسخ به همین خلأ ایجاد شدهاند. خدماتی که ارائه میشود از آموزشهای فرهنگی و اجتماعی تا برنامههای روانشناسی، مهارتهای زندگی، حقوقی، پزشکی، فیزیوتراپی و فعالیتهای گروهی را در برمیگیرد.» وی البته تأکید میکند این مراکز هنوز در تهران کاملاً فراگیر نشدهاند و در مرحله توسعه آزمایشی قرار دارند؛ اما مدل آنها موفق بوده و قرار است در آینده در هر محله یک مرکز فعال شود.
رویدادهایی برای مشارکت نشاط و بازگرداندن نقش اجتماعی سالمندان
صاحب از رویدادهای فرهنگی و ورزشی بزرگمقیاس نیز بهعنوان نمونههای موفق یاد میکند و میگوید: «سه سال پیش، مسابقات و بازیهای نشاط سالمندی با کمتر از ۵۰۰ شرکتکننده برگزار میشد؛ اما سال گذشته این رقم به حدود ۷۰ هزار نفر رسید و اگر شرایط کشور اجازه دهد، امسال قصد داریم ۱۰ درصد جمعیت سالمندان -حدود ۱۳۰ هزار نفر- را درگیر این رویداد بزرگ کنیم.» صاحب نگاه واقعبینانهای به مسیر پیشرو دارد: «تهران هنوز به یک شهر سالمندپذیر تبدیل نشده؛ اما حرکت در این مسیر آغاز شده است. اگر ساختارهای اجتماعی، مشارکت مردمی و خدمات محلهمحور تقویت شود، میتوان امیدوار بود که شهر بتواند با موج بزرگ سالمندی در آینده مواجههای مسئولانهتر و انسانیتر داشته باشد.»














